![نقشه جنایت 4بار ناکام ماند](/img/newspaper_pages/1398/09%20AZAR/19/rooye/2101.jpg)
گروگانگیری 42روزه برای تصاحب خانه 6میلیاردی
نقشه جنایت 4بار ناکام ماند
![نقشه جنایت 4بار ناکام ماند](/img/newspaper_pages/1398/09%20AZAR/19/rooye/2101.jpg)
2مرد که کارمند بازنشسته یکی از وزارتخانهها را گروگان گرفته بودند، بعد از 42روز وقتی توانستند خانه 6میلیارد تومانی او را به فروش برسانند، گروگانشان را رها کرده و گریختند.
بهگزارش همشهری، 20شهریورماه مردی به دادسرای جنایی تهران رفت و خبر از ناپدید شدن برادرش داد. وی گفت: برادر 70سالهام بهنام هوشنگ کارمند بازنشسته یکی از وزارتخانههاست و خانوادهاش در خارج از کشور زندگی میکنند. او در خانه ویلاییاش تنها زندگی میکرد اما حالا چند هفتهای است که از او بیخبرم و هرچه زنگ میزنم جوابم را نمیدهد و از طرفی در خانهاش نیز حضور ندارد.
مرد میانسال ادامه داد: من و برادرم یک حساب مشترک بانکی داریم که هیچوقت بدون اجازه یکدیگر پول از حسابمان برداشت نمیکنیم. اما دیروز متوجه شدم مبلغ 12میلیون و 500هزارتومان از این حساب برداشت شده است. پس از این ماجرا بود که مطمئن شدم اتفاقی برای برادرم رخ داده و تصمیم گرفتم ماجرا را به پلیس اطلاع بدهم.
یک هفته بعد
7روز از شکایت این مرد گذشت و گروهی از مأموران پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی احسان زمانی بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران مأمور رسیدگی به این پرونده شده بودند تا ردی از مرد ناپدید شده بهدست آورند. همچنان که بررسیها ادامه داشت در یک نیمهشب موبایل برادر هوشنگ زنگ خورد. آن طرف خط مردی ناشناس بود که میگفت مرد ناپدیدشده حوالی میدان انقلاب رها شده است. تلفن که قطع شد برادر هوشنگ فورا خودش را به آدرسی که مرد ناشناس اعلام کرده بود رساند و برادرش را با دست و پای بسته پیدا کرد و با خود به اداره پلیس برد.
کلاهبرداری
«42روز پیش، مقابل خانهام مرا ربودند و در این مدت با دست و پای بسته در اتاقی زندانی بودم.» مرد 70ساله جزئیات 42روز ناپدید شدنش را اینطور شرح داد: یک شب که زبالهها را برداشتم تا به داخل سطل سر کوچه بیندازم، هنگام بازگشت به خانه با 2مرد ناشناس مواجه شدم. یکی از آنها مرا به داخل حیاط هل داد و دیگری در را بست. پس از آن هردو شروع کردند به کتکزدن من. آنها را نمیشناختم و فریاد زدم چرا مرا کتک میزنید؟ آن 2مرد اهمیتی به حرفهایم ندادند تا اینکه چنددقیقه بعد یکی از آنها یک لیوان آب بهدستم داد. آب را که نوشیدم از هوش رفتم و چشمانم را که باز کردم داخل خانهای بودم با دست و پای بسته.
وی ادامه داد: 42روز در آن خانه حبس بودم. در این مدت آنها مدارکی پیش رویم قرار دادند و بهزور خواستند پای آن را امضا کنم و اثر انگشت بزنم. من هم از ترس جانم این کار را کردم تا اینکه یکی از روزها مردی جوان وارد اتاق شد. ماسک بهداشتی داشت و کلاه بهسر گذاشته بود. چهرهاش قابل شناسایی نبود اما وقتی حرف زد از صدایش او را شناختم. او کارمند یکی از مؤسسههایی بود که هرازگاهی به آنجا میرفتم. سعی کردم نقش بازی کنم و وانمود کنم که او را نشناختهام. مرد جوان به نام فریبرز اسناد و مدارکی که من امضا کرده بودم را از 2گروگانگیر گرفت و رفت. پس از چند روز متوجه شدم که آنها از من وکالت گرفته و با مدارکی که داشتند خانه 6میلیاردی مرا فروختهاند. پس از پایان معامله مرا با دست و پای بسته حوالی میدان انقلاب رها کردند.
دستگیری
ماموران پلیس با انجام تحقیقات پی بردند که گروگانگیران خانه شاکی را به صاحب یک نمایشگاه خودرو فروختهاند. او از ماجرا بیاطلاع بود و میگفت برای سند زدن به دفترخانه رفته و مردی که از فروشنده وکالت داشته مدعی شده که او ایران نیست. وکالتنامه هم با امضا و اثر انگشت فروشنده اصلی بوده است. به همین دلیل معامله انجام شده و فروشنده قلابی خانه بهجای پول چند خودروی مدل بالا از او گرفته بود. او در حقیقت خانه را با خودروهای مدل بالا مانند لکسوس، تویوتا و... معامله کرده بود.
در ادامه مأموران با سرنخی که گروگان در اختیار پلیس قرار داده بود طراح نقشه گروگانگیری یعنی فریبرز را شناسایی کردند. او اما محل کارش را ترک کرده و از چند روز قبل به آنجا بازنگشته بود. با این حال اقدامات اطلاعاتی برای شناسایی مخفیگاه وی ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان موفق شدند او را روز یکشنبه 17آذرماه دستگیر کنند.
او دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و وقتی پیشروی بازپرس احسان زمانی قرار گرفت به گروگانگیری و فروش خانه گروگان اعتراف کرد. او انگیزهاش را انتقامجویی از گروگان اعلام کرد و پس از اعتراف در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات برای شناسایی و دستگیری 2همدست فراری وی ادامه دارد.
مکث
میخواستم انتقام بگیرم!
«نقشه قتل کشیده بودم و 4مرتبه تا پای اجرای آن رفتم اما نشد»؛ این گفتههای متهم دستگیر شده است. این متهم 36ساله میگوید همه این کارها را برای انتقامجویی از گروگان انجام داده و اصلا فکرش را نمیکرده که دستگیر شود.
چرا از هوشنگ کینه به دل داشتی؟
داستانش مفصل است. من کارمند مؤسسه خیریه بودم و او چند باری به آنجا آمده بود. او را میشناختم و همیشه با هم صحبت میکردیم. وقتی شنیدم که مسلط به زبان انگلیسی است به او گفتم که آرزویم این است روزی مثل بلبل انگلیسی صحبت کنم. مرد 70ساله گفت حاضر است به من زبان یاد بدهد. این شد که هرازگاهی به خانه وی میرفتم. در یکی از همین رفتوآمدها اتفاق تلخی افتاد. هوشنگ با آبمیوه مسموم مرا بیهوش کرد و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم به من تجاوز کرده است. او حتی 50میلیون تومان به من پول داد تا شکایت نکنم. از همان زمان کینه به دلم نشست و در فکر انتقام بودم.
50میلیون تومان را گرفتی؟
شرایط مالیام خوب نبود، مجبور شدم پول را بگیرم و با آن یک کامیون خریدم تا امرار معاش کنم.
گفتی قصد کشتن او را داشتی؟
4بار تا لحظه اجرا پیش رفتم اما یا موقعیت جور نشد یا اینکه ترسیدم. یکبار میخواستم او را با ماشین زیر بگیرم اما نشد. یکبار دیگر هم به مؤسسه خیریه آمده بود و تصمیم گرفتم با چاقو جانش را بگیرم اما سروکله کارکنان دیگر پیدا نشد و نتوانستم. دفعه بعدی به خانهاش رفتم و میخواستم شیلنگ گاز را دستکاری کنم تا بر اثر گازگرفتگی بمیرد اما ترسیدم که گیر بیفتم. با خود گفتم آخرین نفر من در خانهاش بودم و ممکن است لو بروم به همین دلیل نقشه را اجرا نکردم. بار چهارم یک داروی بیهوشی تهیه کرده بودم تا با آن جان هوشنگ را بگیرم اما نشد.
چه شد که فکر گروگانگیری و تصاحب اموال هوشنگ به سرت زد؟
با کامیون کار میکردم و به یکی از شهرهای جنوبی کشور رفته بودم. در آنجا با 2کشاورز آشنا شدم. ماجرا را برای آنها تعریف کردم و گفتم از هوشنگ کینه به دل دارم. آنها پیشنهاد گروگانگیری دادند. گفتند اگر قتل انجام دهم قصاص میشوم. این شد که بیخیال جنایت شدم و تصمیم به گروگانگیری گرفتم. 2مرد کشاورز گفتند اموال او را تصاحب کنیم و گلخانه راه بیندازیم تا پول بهدست آوریم.
ظاهرا خانه 6میلیاردی را با ماشین معاوضه کردی.
4خودروی مدل بالا خریدیم. من لکسوس برداشتم اما کمی بعد آن را فروختم. چون ترسیدم اطرافیانم ببینند و برایم دردسر شود. ماشین را فروختم و دلار خریدم. همدستانم هم ماشینها را فروختند و آنها هم دلار خریدند.
گروگان را کجا نگه داشتید؟
خانه یکی از دوستانم حوالی شوش و اصلا فکرش را نمیکردم که لو برویم. اما درنهایت گیر افتادم.