در سرزمین شاعران یاغی
لطیف هلمت، شاعر کُرد عراقی: نمیتوانیم بهزور به مردم بگوییم بیا شعر بخوان، یکی از ویژگیهای زیبای شعر این است که توجه هر کسی را جلب نمیکند
محمد توفیق مشیرپناهی | سنندج- خبرنگار:
«لطیف هلمت» (لطیف محمود برزنجی) یکی از شاعران مهم کُرد زبان کشور عراق است که در ایران بسیاری از اشعارش به زبان فارسی ترجمه شده است. او از مهمترین شاعران کُرد زبان جهان در کنار شیرکو بیکس، رفیق صابر، انور قرهداغی، عبدالله پشیو و... است. هلمت شاعر مورد علاقه شاملو هم بود. مجموعه اشعارش بیش از هزار صفحه است که بخشی از آن را هم برای کودکان سروده است.
«گیسوانت سیهچادر گرمسیر و سردسیر من است»، «خدا و شهر کوچک»، «نامههایی که مادرم نمیخواند» و رمان «همه همسران اجنهی شیخ محمود» از آثار این شاعر به شمار میرود. هلمت چندی پیش در شهر سنندج حضور یافت. همین حضور فرصتی شد که با وی گفتوگویی داشته باشیم. در ادامه گفتوگوی همشهری را با او درباره هویت شعر کُردی و شعر مدرن اقلیم کردستان و تاثیر شعر عرب بر شعر اقلیم کردستان میخوانید.
تاثیرپذیری از شعر عرب از یک منظر باعث رشد و ارتقای شعر کُردی شده و از نگاهی دیگر به آن آسیبهایی هم وارد کرده است. این پدیده دوگانه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در کردستان عراق روشنفکری ما و همنسلان ما، روشنفکری عربی بود؛ اما به این روشنی نمیتوانیم بگوییم تاثیرگذاری شعر عربی بر شعر کُردی، میتوانیم بگوییم تاثیرگذاری شعر خوب و شعر نو عربی و شعر نو جهانی، ترکی و فارسی همه با هم. چراکه من و همنسلان من از طریق زبان عربی و ترجمه عربی با آثار شاعران عرب و غیرعرب آشنا شدیم. برای مثال، من آثاری مانند اشعار فروغ و شاملو و سهراب و همچنین آثار سعدی و مثنویات مولانا و بایزید بسطامی و عطار نیشابوری را با ترجمه عربی خواندهام. ناظم حکمت را به زبان عربی خواندهام. بنابراین نمیشود گفت تاثیر شعر عربی، بلکه باید گفت تاثیر شعر عربی و سرزمینهای مجاور و غرب از طریق زبان عربی.
پل والری میگوید: شیر عبارت است از برههایی که شکار میکند و میخورد. ادبیات و شعر کُردی نیز عبارت است از اشعار و ادبیاتی که ادبیات و شعر کُردی از ملل مختلف دریافت و مطالعه میکند. ادبیات ما متاثر است از ادبا و شاعرانی مانند لورکا، تی.اس.الیوت، ازرا پاوند، پوشکین، مایاکوفسکی، آناآخماتوا و شاعران عربی مانند محمود درویش، سمیح القاسم، فدوا طوقان، سالم جبران و از نوگراها کسانی مانند آدونیس، یوسفالخال، انسالحاج، محمد ماغوط، عبدالوهاب البیاتی، بدر شاکر سیاب و بلند الحیدری که در اصل کُرد است اما به زبان عربی مینویسد.
ما با تمام این شاعران عرب و غیرعرب از طریق زبان عربی آشنا شدهایم و از آنها تاثیر گرفتهایم اما بهترین شاعران، شاعرانی هستند که از تقلید دوری کردهاند. ما تقلید نکردهایم، بلکه تلاش کردهایم از آنها هم فراتر رویم. اما شاعرانی هم هستند که یا از شاعران عرب یا از شاعرانی که ترجمه عربی آثارشان را خواندهاند کورکورانه تقلید کردهاند و این جنبه منفی تاثیر ادبیات عرب بر ادبیات کُردی است، چراکه چه در شعر و چه در رمان و بهطور کلی در نوشتن تقلید به معنای حذف خود است. نویسنده باید تلاش کند از آنچه میخواند عبور کند و فراتر برود. زیباترین نوشته و متن، متنی است که از خواندههای نویسنده تجاوز کند.
با توجه به تفاوتها و ویژگیهای فرهنگی و قومیتی کُردزبانان در جایگاه بینالمللی، چه شاخصهایی را میتوان برای شعر مدرن کُردی برشمرد؟
در نقد نو بحثی مطرح است مبنی بر اینکه هیچ متنی بهخودیخود بهوجود نمیآید و هر متنی زاده متنی دیگر است. یک متن کُردی اگر متنی موفق و دارای تمام معیارهای خلاقیت باشد، در سطح یک متن اروپایی، فارسی یا ترکی موفق است. مثلا اگر حتی نام شاعر بر سربرگ شعری نباشد مانند بودلر، شیلر، رمبو، مایاکوفسکی، تی.اس.الیوت و... میتوان فهمید که کدام شعر از کدام شاعر است؛ چون هر کدام سبک خاص خود را دارند. در مورد ادبیات کُردی هم همینطور است. من باورم این است که زبان کُردی ویژگیهایی دارد که شعر کُردی را از شعر ملل دیگر متمایز میکند.
اگر شعر کُردی به عربی ترجمه شود و در میان اشعار ملل اطراف خلیج فارس و عربهای آسیا و آفریقا قرار گیرد، من اطمینان دارم که در میان آن اشعار، قابل تشخیص خواهد بود. در شعر کُردی یکجور غم و حزن کُردی دیده میشود. حرف از آزادی، کوه، جنگل، درخت بلوط و گردو، آواز کبک، برف و سرما، چشمه و آب و همه این زیباییها ویژگی و وجه تمایز شعر کُردی هستند.
یکبار یکی از دوستانم که در یک جشنواره بینالمللی شعر در تهران شرکت کرده بود میگفت یک نویسنده فلسطینی آنجا بود که ترجمه آثاری از شاعران کُرد را خوانده بود و گفته بود یک کاغذ سفید به من بدهید تا بنویسم که شعر کُردی از شعر عربی زیباتر است. این اعتراف یک غیرکُرد هم سندی است برای اینکه شعر کُردی ویژگیهای خاص خود را دارد.
شعر شما شعری است آمیخته با مضامین انسانی و عاشقانه که در آن عصیان، خشم، ملیگرایی و آزادیخواهی را نیز میتوان دنبال کرد. با این تصویر، توقع شما از تاثیر و بازخورد شعر در جامعه چیست؟
من زمانی که شروع به خواندن و نوشتن شعر کردم خیلی کوچک بودم. پدرم هم شاعر بود و آشنا به زبان فارسی و هم روحانی و از شیوخ طریقه قادری. چندین مرید در کلاسهای درس پدرم حاضر میشدند و او برای مریدانش بیشتر بوستان و گلستان سعدی و از خوارق بایزید بسطامی و پندهای عطار و منطقالطیر و اشعار حافظ میخواند و ترجمه میکرد. من در آن مجالس بزرگ شدم و از 12، 13 سالگی هوای نوشتن شعر به سرم زد. در خانه در چنان فضای مذهبیای بزرگ شدم و در بیرون از خانه، از آنجا که به زبان عربی تسلط داشتم کتابهایی را میخواندم که از یاغیشدن و گسستن قیود میگفتند.
برای مثال، من در آن سن کتابهای جبران خلیل جبران و میخاییل نعیمه و مصطفی لطفی را میخواندم و در آن کتابها چیزی بود که مرا تشویق میکرد از آن حلقه تنگ مذهبی خانواده جدا شوم. بعدها نیز که با آثار بدر شاکر سیاب، الیوت، مایاکوفسکی، بودلر، رمبو، ریتسوس، ادونیس، انسالحاج، یوسفالخال و... آشنا شدم، دریافتم که آنها با کلماتشان دنیایی را خلق کردهاند که خیلی از خانه ما و شهر ما بزرگتر است و خیلی از آن حرفهایی که پدرم در جمع مریدانش میگفت فراتر است.
من از آن مرزها بریدم و به سرزمین آن شاعران یاغی پیوستم و تلاش کردم از راه شعر، جهانی نو برای خودم بسازم و انتظار هم ندارم که شعرم مورد خوشامد همه باشد. من برای کسانی شعر مینویسم که شعر دوست دارند. با این نظر موافق نیستم که میگویند شعر برای قشر فقرا و ستمدیدگان است. شعر برای کسی است که آن را میخواند و نان برای کسی است که گرسنه است. ما نمیتوانیم بهزور به مردم بگوییم بیا شعر بخوان. یکی از ویژگیهای زیبای شعر این است که توجه هر کسی را جلب نمیکند.
اگر همه شعر را دوست داشتند، در واقع شعر دیگر ارزشی نداشت. مخاطبان حافظ و سعدی و مولانا در زمان خودشان از طلاب و مریدان خودشان بیشتر نبودهاند. بزرگی آن شعرها نیز در همین است اما اکنون اشعار حافظ و سعدی و مثنویات مولانا و منطقالطیر عطار در سراسر دنیا مطرح هستند. اگر اشغالگران و امپریالیسم جهانی با قدرت خود کشورهای اسلامی و شرقی را اشغال میکنند، ما با شعر شاعران بزرگمان، غرب را و روح غربیها را اشغال کردهایم و افتخار شعر هم همین است.
از میان نویسندگان ایرانی که آثار آنان به زبان کُردی ترجمه شدهاند، با کدام یک احساس قرابت و هماندیشی بیشتری داشتهاید؟
من حدود 20 سال است که به تصوف و ادبیات تصوف گرایش پیدا کردهام و توانستهام در بغداد ترجمه عربی مثنویات مولانا جلال الدین رومی و منطقالطیر عطار نیشابوری را پیدا کنم و بخوانم و این را موفقیت بزرگ برای خودم میدانم. بعدها بوستان و گلستان را خواندم و تلاش کردم تا حدودی زبان فارسی را یاد بگیرم و بیشتر از این آثار لذت ببرم.
اکنون 75 تا 80 درصد شعرهای حافظ را میفهمم و دیوان بیشتر شاعران فارسیزبان را هم به فارسی و هم به ترجمه عربی دارم. از میان شاعران معاصر فارسی به شعر شاملو، سهراب و فروغ بسیار علاقه دارم، اما بیش از همه با فروغ و زبان فروغ احساس نزدیکی میکنم چون زبانی ساده و در عین حال معانی عمیقی دارد. برخی اوقات اشعار فروغ را تا 90درصد بهدرستی میفهمم. من آثار شاعران دیگر جهان را نیز میخوانم و اشعار خودم نتیجه خواندههایم و تاثیرپذیری از آنهاست و اگر چنین نباشد دیگر نمیخوانم. اگر جویباری از کنار درختی بگذرد و برای درخت سودی نداشته باشد بهتر است مسیر جویبار را از درخت جدا کنیم.
عشق
لطیف هلمت- ترجمه رضا کریم مجاور
عشق
شیوهای از شیوههای جنگ است:
هزاران پیمان آتش و آتشبس
در آن امضا میشود
هزاران شهر و روستا
در آن خاکستر میشود
هزاران سلاح سنگین
در آن به کار میرود:
ناوِ نگاه...
اسکادِ تبسّم...
ناپالمِ نامه...
کروزِ کرشمه...
بالستیکِ بوسه...