یک گفتوگوی چالشی متفاوت
رضا رفیع| طنزپرداز و مجری تلویزیون:
خوشحالم که بالاخره آرزویم برآورده شد و اکنون در این لحظه تاریخی، در قامت رشید یک مجری بهچالشکشنده و تفاوتآفرین، درمقابل یک مقام کاملا مسئول مملکت نشستهام و قرار است به امید خدا ـ اگر جسارت نباشد ـ شاهد یک گفتوگوی چالشی متفاوت در طول تاریخ بشریت باشید. مُشک آن است که خود بگوید!
اجازه میخواهم در همین آغاز و بلکه سرآغاز، کمی متفاوت شروع کنم؛ با سلامی به مردم الماس در یک کشور خاص؛ آن هم در این لحظات حساس! بهعنوان نخستین پرسش، با تهوری مثالزدنی داخل کشتی نفتکش سانچی میشوم و میپرسم: چرا سانچی؟
ـ خب بالاخره این نفتکش غرق شد و ما ضمن ارسال پیام تسلیت، از طریق وزیر کار قول دادیم که کارهای دیگری هم در این راستا بکنیم؛ مثل حمایت از خانوادههای بازماندگان که باز هم تسلیت عرض میکنیم. الآن هم بکوب دارند روی جعبههای سیاه کار میکنند که بهزودی قول میدهیم علت غرقشدن را هم به اطلاع عموم مردم شریف و کشتیازدستداده ایران برسانیم.
ولی پلاسکوییهای مغازه ازدستداده، هنوز وام 300میلیونیشان را نگرفتهاند!
ـ اقدامات لازم انجام شده و مدیران بانکی قول دادهاند که بهزودی پرداخت شود. به هرحال، مبلغ درشت است و پرداختش کمی سخت اما قول میدهیم که به حقشان برسند؛ چون خدا جای حق نشسته! دارد کارهای اداریاش بهسرعت انجام میشود و ما دوباره پلاسکویی خواهیم ساخت، چلستون، چلپنجره. روی قول ما حساب کنید.
چرا ارز اینقدر کشید بالا؟ فرموده بودید که از جایش تکان نمیخورد.
ـ عرضم به حضورتان که این نوسانات ارزی، موقتیاست. بانک مرکزی، ارز لازم مملکت را تأمین میکند و جای نگرانی نیست. بانکها سود سپردههای مردم را کم کردند، مردم هجوم آوردند به بازار ارز که روی ارز را کم کنند. اینها اما موقتی است. ما خوشبختانه الآن مداخلمان بیشتر از مخارجمان است.
چه جالب! دقیقا برعکس مردم. و اما سؤال چالشی دیگرم این است که چرا ریزگردها گم نمیشوند بروند؟
ـ گفتیم کم شوند و تا الآن کلی درخت کاشتهایم و باز هم داریم میکاریم. دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ حالا ما بکاریم، دیگران بخورند. قول میدهیم که با تأمین بودجه مناسب برای محیطزیست، مالچپاشی هم انجام شود. این درختها قد میکشند و با تدبیر و امید بزرگ میشوند و این پدیده شوم گردوغبار، انشاءالله از جنوب کشور ما رخت برخواهد بست.
ما آزمودهایم در این شهر، بخت خویش / بیرون کشید باید از این ورطه، رخت خویش!
- احسنت! گرچه ربطی نداشت؛ اما به هر حال، همیشه که نباید قائل به ربط بود. نباید سخت گرفت. گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع / سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش یا سختگیر یا هرچه فرهنگستان زبان و ادب پارسی بفرماید.
شما قول داده بودید که وزیر فناوری و قطع ارتباطات... ببخشید، وزیر ارتباطات و فناوری، هرگز انگشت شست یا اشارهاش روی کلید فیلترینگ نخواهد رفت؛ چی شد که رفت؟
ـ بله، چه بامزه!... بالاخره گاهی ضرورتی هست که به خاطر آن ممکن است موقتا این انگشت روی کلید برود اما مهم این است که ما نگذاشتیم ادامه پیدا کند و انگشت را برداشتیم. وزیر هم انگشتش را لازم داشت. الآن ملت در فضای مجازی دارند کسبوکار میکنند. در همین یک سال گذشته، قریب 100هزار شغل در فضای مجازی ایجاد شده است. قول میدهیم که به همین شکل، معضل بیکاری را حل کنیم.
یعنی مردم خودشان، خودشان را سر کار بگذارند؟
ـ خیر؛ ما هم کمک میکنیم. زیرساختارهایش را فراهم میکنیم. و قول میدهیم که روزبهروز بر سرعت اینترنت، افزوده شود. فوقش یکچیزی بابت ارزش افزوده تعریف خواهیم کرد.
ببخشید که وقت ما به سرانجام خود رسید و بنده به خاطر رعایت استانداردهای بینالمللیاش باید جمع کنم. جسارت میکنم و به نمایندگی از سوی جوانان کارمند و کارگر و بیکار، با شما دست میدهم و از شما قول میگیرم که باز هم تن به این گفتوگوی چالشی و متفاوت بدهید. خیلی از سؤالات ماند. خیلی از پاسخها هم بیسؤال ماند.
ـ امروز شما فقط از ما قول گرفتید [همراه با لبخند]. باشد که رستگار شوید.
ممنون میشوم اگر زیر این «قولنامه» را امضا بفرمایید!