یادگاری که از ما میماند
محمد بلوری/ روزنامهنگار پیشکسوت
نویسنده نازنین و مهربان، استاد هوشنگ مرادیکرمانی داستانی دارند درباره معرکهگیری خیابانی. کسی که با نیمتنه لخت و اندامی ورزیده زنجیر پاره میکرد، اما این معرکهگیر در زمان پیش از انقلاب روی سینه و بازو شکل تاج را خالکوبی کرده بود و با وقوع انقلاب دیگر نمیتوانست معرکه بگیرد، چرا که جامعه وجود کسی را که شکل و شمایلی از سلطنت بر پوست بدنش داشت، برنمیتافت.
از همینرو او به فکر میافتد که پیش پزشکی برود تا با عمل جراحی پلاستیک، شر شکلها را از سر او باز کند و باقی قضایا.
این داستان مثل تمام آثار این نویسنده گرانقدر، شیرین و خواندنی است آنقدر که همواره در دیدار با او گفتهام که کاش این داستان را من نوشته بودم.
اما نکتهای که آن را در ابتدای این یادداشت بهخاطرم آورد، گذشتهای است که دست از سر معرکهگیر برنمیداشت و موجب شرمساریاش میشد. چندوقت پیش هم صحبت از کسی شد که همواره شعارهایی را مطرح میکند و خانمی نوشتهای را از او که در روزنامههای پیش از انقلاب چاپ شده بود، مییابد؛ نوشتهای سراسر متناقض با حرفهای امروزش. حرف اصلی من هم در این باره است. این دو نفر و سایه گذشته بر سرشان تمثیلی است از آدمی و نتیجه کار و کردارش.
بعضی ننگها را میشود با جراحی پلاستیک شست. بعضی مواضع نادرست را میتوان با گذر سالها پاک کرد – گرچه تاریخ حافظه خوبی دارد و بدیها و خوبیها را بهسادگی از یاد نمیبرد – نوشته و نظر مکتوب بهعنوان سندی ماندگار سالها در آرشیوها میماند، اما دفتر و دیوانی هست که اراده آدمی در آن بیتأثیر است و نمیتوان حتی نقطهای از آن را کم و زیاد کرد.
ما اگر خطایی بکنیم و بعد یادمان بیاید که کسی هم این خطای ما را دیده است، مدتها ناراحت میشویم و مثل مجرمی که اثر انگشتش در صحنه جرم مانده است، احساس ناامنی و نگرانی میکنیم.
خیلیها آنقدر راحت و بیدغدغه میگویند و مینویسند که انگار هیچ مسئولیتی درباره گفتهها و نوشتههایشان ندارند. در همین مطبوعات چه اتهامها و چه افتراها که به افراد بیگناهی که دست و پا و زر و زور دفاع از خود را ندارند، زده شد. انگار نویسنده نمیدانست اینها سند ماندگاری است که نوع رفتار و طرز فکر و سلوک او را تا صدسال بعد هم نشان میدهد. دفتر و دیوان الهی، اما بسیار ماندگارتر و دقیقتر از تمام این مدرکها و سندهاست. هر قدم کج و هر قلم ناراستی، اثری تا ابد ماندگار در این دفتر دارد. هر کلام مسموم و هر پیام موهومی در آن درج میشود و صاحب کردار نیک و بد از پیامد کارهای خود رهایی ندارد. بنابراین چرا کاری کنیم، حرفی بزنیم یا مرتکب عملی شویم که دیر یا زود نتیجه آن شرمسارمان میکند؟