در پوستین خلق افتادن
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شبخیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر، رحمتالله علیه نشسته بودم و همهشب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز [ قرآن گرامی و ارجمند] برکنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته.
پدر را گفتم: از اینان یکی سربرنمیدارد که دوگانهای بگذارد. [کنایه از دو رکعت نماز خواندن] چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند، که مردهاند.
گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به از آنکه در پوستین خلق افتی.[ کنایه از عیبجویی و غیبت].
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچکس عاجزتر از خویش