• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
پنج شنبه 11 بهمن 1397
کد مطلب : 46593
+
-

تمام آنچه درباره سیمرغ اسطوره‌ای ما گفته‌اند

ساکن کوه قاف

ساکن کوه قاف


لیلا باقری
سیمرغ پرنده‌ای افسانه‌ای است که می‌دانیم در کوه قاف زندگی می‌کند و کسی نه این شاه پرندگان را دیده است و نه توانسته برود کوه قاف. همین ندیدن و نتوانستن است که کلی خیال و رمز و راز گرد این پرنده رؤیایی و البته حلال‌مشکلات، جمع کرده است. در قصه‌های عامیانه، پرنده‌های زیادی به تقلید و برداشت از سیمرغ جا‌به‌جا ظاهر شده‌اند تا قهرمان قصه را که پری از آنها به وقت تنگی به آتش کشیده، نجات بدهند. در ادبیات کلاسیک هم پر است از انواع اشارات به این پرنده که گاهی زیباست و گاهی چهره‌ای خشن دارد؛ پرنده‌ای که هرقدر او را عظیم‌تر تصور می‌کنند، ناپیداتر می‌شود. اینجا به بهانه‌ماه بهمن که پر است از سیمرغ بلورین در هنر سینما به این پرنده جذاب اساطیری پرداخته‌ایم. این شما و این هم آنچه از سیمرغ می‌دانید و نمی‌دانید.

    سیمرغی روی درخت زندگی‌بخش
چند نام دارد این پرنده؛ سیمرغ، عنقا، سیرنگ و... هر نامی باشد به شاه‌مرغان شهره است؛ مرغی که یکی از مهم‌ترین و پیچیده‌ترین پرندگان اساطیری و عرفانی ایران است. در «باورهای عامیانه مردم» گردآوری حسن ذوالفقاری آمده است که در اوستا سیمرغ برای «رَشَن» یا همان فرشته عدالت است که میان دریای فراخ‌کرت بر درختی به نام «هرویسپ» به‌معنای «همه را درمان بخش» آشیان دارد. براساس بندهشن، سیمرغ پیشوا و سرور همه مرغان و نخستین مرغی است که آفریده شده است: «پرهای گسترده‌اش مانند ابری فراخ است لبریز از آب کوهساران و وقت پرواز تمام پهنای کوه را می‌پوشاند. از هر طرف 4‌بال دارد به رنگ‌های نیکو، منقارش چون منقار عقاب کلفت و صورتش، چون صورت آدمیان است. سیمرغ 170سال عمر می‌کند، پس از 300سال تخم می‌گذارد و در مدت 25سال، بچه‌های او از تخم بیرون می‌آیند». در فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها هم درباره نام سیمرغ و جایگاهش توضیحاتی آمده که کمی جزئی‌تر از توصیف بالاست: «سیمرغ (عنقا یا سیرنگ) همان «سین مورو» پهلوی است که «مرغ سین» معنی می‌دهد. سیمرغ بنا بر روایات کهن بر بالای درخت شگفت‌آور «هرویسپ‌تخمک» یا درخت «همه‌تخم» یا در‌بر‌دارنده همه رستنی‌ها که در میان دریای فراخ‌کرت است، آشیان دارد. هرگاه که سیمرغ می‌خیزد، هزار شاخه از آن درخت می‌روید و هرگاه که می‌نشیند هزارشاخه شکسته، تخم‌های آن به اطراف پراکنده و از آنها گیاهان گوناگون روییده می‌شود. این درخت درمان‌بخش هم هست ».

    سیمرغ در شاهنامه...
سیمرغ در شاهنامه، مرغی است ایزدی که بر فراز کوه البرز آشیان دارد و زال را کنار بچه‌های خود بزرگ می‌کند. سام، صاحب فرزندی می‌شود که تفاوت چشمگیری با دیگر فرزندان او دارد؛ نوزادی با موهایی کاملا سپید که به همین دلیل زال خوانده می‌شود، به‌معنای پیر و سپیدمو. سام برای دور‌کردن شومی آن از خود، نوزاد را در دامنه کوه البرز رها می‌کند. بر فراز کوه اسطوره‌ای البرز، پرنده‌ای اسطوره‌ای با جوجگان خود زندگی می‌کند که سیمرغ نام دارد.او با پیدا‌کردن زال شیرخوار، او را به منقار می‌گیرد و به آشیانه خود می‌برد و بزرگ می‌کند. اما سام سرانجام از کاری که با نوزاد خودش کرده پشیمان می‌شود. سال‌ها بعد او که دیگر فرزندی به‌دست نیاورده، شبی در خواب از زنده‌بودن و نیز محل نگهداری فرزندش آگاه می‌شود و به کوه البرز می‌رود. سیمرغ زال را به چنگال می‌گیرد و برای سام می‌آورد . سیمرغ وقت دادن زال به سام سه‌پر به او می‌دهد و می‌گوید به وقت نیاز آن را آتش بزند تا بی‌درنگ به یاری‌اش بیاید. هنگامی که زال به آغوش خانواده برمی‌گردد، پری از سیمرغ را با خودش می‌آورد تا وقت درماندگی از او کمک بگیرد. دو بار دیگر در شاهنامه سیمرغ ظاهر می‌شود و گرهی از کار زال باز می‌کند: یک‌بار وقت به دنیا‌آمدن رستم. رستم آن‌قدر بزرگ است که نمی‌تواند از شکم مادر بیرون بیاید و سیمرغ شکم رودابه را می‌شکافد و رستم را بیرون می‌آورد. بعد هم پر خود را روی زخم رودابه می‌مالد و زخم شفا پیدا می‌کند. یعنی رودابه نخستین کسی است که با سزارین بچه‌ای را به دنیا آورده است! بار دوم هم وقت نبرد رستم با اسفندیار است که رستم و رخش زخم‌های سنگین برمی‌دارند. زال با چاره‌جویی از سیمرغ به درخت گز دست پیدا می‌کند و تیر خودش را زهرآلود می‌کند کار اسفندیار را یکسره می‌کند. سیمرغ از هنگام قدرت‌یافتن زال و رستم تا روزگار ناپدیدشدن آنان، عامل بهروزی و کامروایی آنان به‌شمار می‌رود. به‌خاطر همین برخی نظر داده‌اند که این مرغ، فرشته نگهبان یا «توتم» قوم سکا (خاندان رستم) محسوب می‌شده است. دلیل را هم این گفته‌اند که برخی جایگاه سیمرغ را کوه «اپارسن» در سیستان دانسته‌اند.
 

    ماجرای سیمرغ و اسفندیار
در اوستا سیمرغ به‌صورت سِئنَ (مِرِغوسِءنَ) نوشته شده است. در ادبیات مزدیسنا، سیمرغ پرنده‌ای شگفت‌انگیز توصیف شده است؛ نیرومند، درشت‌اندام، فراخ‌بال که گویا جثه انسانی هم داشته است. ما بیشتر از همه سیمرغ را در شاهنامه می‌شناسیم؛ در داستان زال، پدر رستم. او زال را با بچه‌های خود پرورش می‌دهد و وقت خداحافظی با او هم چند پر خود را به زال می‌دهد و می‌گوید که هروقت برایت گیر و گرفتاری‌ای پیش آمد این پر را آتش بزن تا زود پیش تو بیایم. بعد از این در چند برهه سخت، زال پر سیمرغ را آتش می‌زند و از هنگامه نجات پیدا می‌کند. البته در جایی از شاهنامه این پرنده  به‌دست اسفندیار کشته می‌شود؛ یعنی سیمرغی که در داستان زال، زادن رستم، هفت‌خوان اسفندیار و نبرد رستم و اسفندیار ظاهر می‌شود، چهره‌ای آیینی و پذیرفته‌شده دارد اما در هفت‌خوان چهره‌ای اهریمنی پیدا می‌کند، به همین دلیل به‌دست اسفندیاری که به آیین زرتشتی درآمده و مبلغ باورهای زرتشتی است، کشته می‌شود. چون دین زرتشت جادو را نمی‌پذیرد، درحالی‌که وجود سیمرغ با جادو و آیین جادویی درآمیخته است. اما محمدجعفر یاحقی در فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها، این مطلب را رد می‌کند؛ «در شاهنامه از پرنده‌ای اژدها‌سان و اهریمنی به نام سیمرغ یادشده است که اسفندیار در خوان پنجم از هفت‌خوان او را می‌کشد. این پرنده قطعا با سیمرغی که با خاندان زال در ارتباط است فرق دارد».

    سیمرغ ایرانی و همه سرنوشت‌هایش
گاهی از این پرنده به‌عنوان عنقا هم یاد می‌شود. در روایات اسلامی گاهی به سیمرغ، عنقا هم گفته می‌شود چراکه پرنده‌ای درازگردن است. برخی هم ماده او را عنقا دانسته‌اند. نقلی هم هست که می‌گوید «عنقا اول میان مردم بود و به خلایق آزار می‌رساند. روزی هیچ مرغی نیافت که شکار کند و کودکی را ربود. مردم شکایت به پیغمبر خدا کردند.
پیامبر دعا کرد  خدایا نسل او را منقطع گردان. صاعقه‌ای بیامد و او را بسوخت و او را نسل نماند. پس عرب مثل زدند و چیزهای نایافت را «عنقای مِغرِب» گفتند. مغرب را به کسر و فتح «ر» هر دو خوانده‌اند که به‌ترتیب به معنی «فروبرنده» و «بلع کننده» و «غریب و نو» است.» در عجایب‌المخلوقات طوسی هم داستان عجیب دیگری هست که علت غیبت عنقا را این می‌داند که در زمان سلیمان چون نتوانست بر قضا و قدر خداوند پیروز شود، به خدا ایمان آورد و بعد از آن به کوه قاف رفت و دیگر کسی او را ندید.


    فراخ‌بال، فیل‌گیر، پنجه‌طلایی، رعدآسا و...
توصیفات زیادی از این پرنده شده است. در «ملک‌الطیر»، «ملک‌الجوارح» سیمرغ را شاه پرندگان یا حیوانات شکاری هم نامیده‌اند. آنها ویژگی‌های بارز سیمرغ را نیروی آن مطرح کرده‌اند؛ «با نوکی نیرومند و تیز و پنجه‌هایی قلاب‌مانند که هنگام پرواز گاوها و فیل‌ها را با آن می‌گیرد. گفته شده که دم بلندش شبیه به برج نمرود است و وقتی او به سوی آسمان اوج می‌گیرد و بال‌هایش را باز می‌کند، مانند بادبان یک کشتی به‌نظر می‌رسد که سبب لرزیدن کوه‌ها می‌شود. همه مخلوقات عالم پادشاه دارند، شیر پادشاه جنگل و حیوانات جنگل است و سیمرغ هم پادشاه پرندگان. سیمرغ پرنده‌ای است چاره‌جو که دوست انسان است و او را در حل مشکلات کمک می‌دهد و در کوه قاف هم زندگی می‌کند.» سیمرغ در شاهنامه و اوستا هم موجودی خارق‌العاده و شگفت‌انگیز است.



    مظهری از جلوه حق...
عطار نیشابوری در منطق‌الطیر، از سیمرغ، ذات خداوند را خواسته است و اینکه در آخر «سی مرغ» به «سیمرغ» می‌رسند و وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان داده است. تصویر شهاب‌الدین سهروردی از سیمرغ هم شگفت‌انگیز است: «پرواز کند بی‌جنبش، بپرد بی‌پر، نزدیک شود بی‌قطع اماکن، و همه نقش‌ها از اوست و او خود بی‌رنگ، همه بدو مشغول‌اند او از همه فارغ...». و این مبین این است که سیمرغ را چیزی در حد مبین «جلوه حق» می‌دانسته‌اند. مولانا هم او را نماینده «عالم بالا» و «مرغ خدا» و مظهر عالی‌ترین پروازهای روح و «انسان کامل» شناخته است که به‌دلیل ناپدید‌بودن آن، مثال «تجرد» و «آیینه کمال» هم می‌تواند باشد. بعضی هم سیمرغ و سیرنگ را در آمیخته و از آن به «خرد پوینده» تعبیر کرده‌اند: «سیمرغ و سیرنگ، افسانه مرغی زاییده پندار فرزانگان ایرانی است».

جز خیالی ندیدم از رخ تو
جز حکایت ندیدم از سیرنگ









 

این خبر را به اشتراک بگذارید