چرا گل نباشیم
سیدآرش شهریاری/ موسیقیدان
بخش کوتاهی از دوره زندگی هر گلی مربوط به شکوفایی آن است و بخش طولانیتر صرف رشد و نمو آن میشود. آنگاه همه فراز و فرودها و رنج و مشقتهایی که صرف او شده است، در رنگ و بو و شکل و زیباییاش متجلی میشود.
دنیای هنر نیز چنین است. هنرمند زمانی به مرحله شکوفایی و جلوهگری هنرش میرسد که عمری را صرف آموختن – به معنای واقعی و با لحاظکردن همه جنبهها – کرده باشد، از هر خوشهای دانهای برچیند و بشود ماحصل تلاشها و ذوقها و ممارستها. طبیعی است که ما فقط دوره شکوفاشدن گل را میبینیم و در جریان پرورش، تربیت و نگهداریاش نیستیم، با این حال هیچ آدم عاقلی ندیدن را به حساب نبودن نمیگذارد. اگر ندیده را به حساب نبوده بگذاریم، نتیجه میشود همین که در موسیقی غیردستگاهی میبینیم. ایبسا کسانی که در این عرصه تصورشان این است که هر که سازی به دست گرفت و آشنایی مختصری با ریتم و ملودی داشت، میتواند از همین فردا بنوازد، برنامه اجرا کند، در مقام صاحبنظر درباره مسائل مربوط به موسیقی نظر بدهد، تاریخ موسیقی و بزرگان این حوزه را نقد کند، کلاس و دورهای تشکیل دهد و به استناد همینها بشود استاد موسیقی!
یادم هست استاد بیبدیل موسیقی، شادروان جناب لطفی، هنرجویی را از کانون شیدا در سوئیس برای آموزش سنتور پیش من فرستاده بود. واقعا شگفتآور بود. استاد لطفی گرچه ادعایی نداشت ولی بسیاری از سازها را استادانه، در کمال تسلط و چیرهدستی مینواختند و بداههنوازی هم میکردند. بعدها فهمیدم به دلیل اینکه من تنبور را به صورت تخصصی و مرحله به مرحله آموخته بودم، این هنرجو را فرستاده بودند تا چیزی از قلم نیفتد. کسانی مثل زندهیاد لطفی میدانستند که هنر راه میانبر ندارد و هنرمند گلی است که برای شکوفایی، باغبان و نسیم و باران میخواهد و نمیشکوفد مگر در فصل خودش و در زمان شکفتن.