میلاد حسینی
ابراهیم گلستان چهرهای منحصر به فرد در تاریخ هنر ایران است؛ نویسندهای با نثری خاص و بسیار اثرگذار بر نویسندگان پساز خودش؛ داستاننویسی با قصههایی مهم که بعد از گذشت نزدیک به 70سال هنوز هم طراوتشان را حفظ کردهاند و فیلمسازی پیشرو در سینمای ایران که بسیاری از اتفاقات نخستینبار برای او ثبت شد. 3ماه قبل او 96ساله شد و کماکان ذهنی سرحال و مملو از گذشته و خاطرات دارد. همچنان رک است و از محافظهکاری به دور و با وجود نیمقرن دور بودنش از ایران، همچنان دربارهاش حرف زده میشود و خواندن حرفهای او حتی امروز هم جذاب است و مطبوعات در جستوجویش هستند و حتی اگر در مصاحبه پرسشگر را مسخره کرده باشد و به سؤالات جوابی نداده باشد، باز هم عکساش روی جلد میرود، چون او ابراهیم گلستان است و از نظرگاه مرکز جهان با ما حرف میزند.
کتاب «نوشتن با دوربین» دریچهای بود برای ورود به جهان بیتعارف ابراهیم گلستان و جنبه سینماییاش میچربید به ادبیات. پرویز جاهد توانست از پس یک مصاحبه جذاب برآید و یک گفتوگوی خواندنی را شکل دهد.
اوایل دهه80 میل به خواندن و شنیدن حرفهای ابراهیم گلستان بسیار بیشتر از امروز بود و گلستان هم سختگیرتر بود در حرفزدن. درباره بسیاری موارد سکوت میکرد و اصولا میانه خوبی با کسی نداشت و به همین سادگی برای گفتوگو اعتماد نمیکرد. نوشتن با دوربین اتفاق مهمی بود و بسیاری کسان را علیه گلستان به صف کرد و علیه لحن و حرفهایش نوشتند و داوری او درباره آدمها را زیر سؤال بردند.
گلستان بعدها چند گفتوگوی خواندنی دیگر هم با مهدی یزدانیخرم داشت و اصلا همین کلمات او در مقام راوی دانای کل حکایتهای هنر ایران، از ذهن بیبدیل او پرده برداشت؛ اویی که فراموششدنی نیست و تمام کلماتش در نوشتن با دوربین جذابیت خودشان را دارند.
پرویز جاهد در مقام پرسشگر، سیر گفتوگو را با صبر فراوان به خوبی هدایت میکند و تکهتکه نام آدمها را به میان میکشد و گلستان رُک دربارهشان اظهارنظر میکند و به بیشترشان میتازد. جاهد اجازه میدهد طرف مقابل راحت حرف بزند و حتی تا مرز تحقیر پیش رود. هرچند نکتهای که درباره قضاوت گلستان وجود دارد این است که او بسیاری از آدمها را درباره اوایل کارشان داوری میکند؛ مثلا نجف دریابندری را یک مترجم تازهکار میبیند، نه انسانی حرفهای. و خودش هم میگوید شاید او بعد از انقلاب تغییر کرده. اما در طرف مقابل او آدمهای دیگری را از نمای بسیار نزدیکتری میشناخت و یک مثالش جلال آلاحمد است که بیپردهپوشی دربارهاش حرف میزند.
نوشتن با دوربین کتابی است خواندنی و نشان میدهد گرفتن گفتوگو از او «پوست کلفت متلکخور» میخواهد، اما در مقابلش روایت ابراهیم گلستان بهعنوان ناظر به محیط پیرامون منحصر به فرد است.
تو مرکز جهان هستی
در همینه زمینه :