قصههای کهن
عاقل و جاهل
هارونالرشید را چون ملک دیار مصر مسلم شد، گفت: به خلاف آن طاغی که به غرور ملک مصر دعوی خدایی کرد، نبخشم این مملکت را مگر به خسیسترین بندگان. سیاهی داشت نام او خصیب در غایت جهل. ملک مصر به وی ارزانی داشت و گویند: عقل و درایت او تا به جایی بود که طایفهای حرّاث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم باران بیوقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن.
اگر دانش به روزی در فزودی
زنادان تنگروزیتر نبودی
***
بخت و دولت به کاردانی نیست
جز به تایید آسمانی نیست
اوفتاده است در جهان بسیار
بیتمیز ارجمند و عاقلخوار
کیمیاگر به غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج
گلستان سعدی
در همینه زمینه :