پیدا کردن گنج، نقشهای برای قتل مرد عتیقهفروش
مرد میانسال وقتی شنید جوان آشنا، نقشه گنج دارد و مقداری عتیقه زیرخاک مخفی کرده، برای کمک به او شبانه راهی بیابانهای قم شد؛ غافل از اینکه همه این ماجرا نقشهای برای قتل اوست و پشتپرده این نقشه کسی نیست جز همسرش. به گزارش همشهری، 30آذرماه امسال پسری جوان به کلانتری 130نازیآباد رفت و خبر از ناپدید شدن پدرش داد. وی گفت: پدرم به نام حسین چند روزی است که از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. او سالها قبل از مادرم جدا شد و حدود 5 سال پیش با زنی 32ساله به نام راضیه ازدواج کرد. از چند روز پیش هرچه به پدرم زنگ زدم موبایلش خاموش بود و با نگرانی راهی خانهاش شدم اما راضیه مدعی شد که خبری از شوهرش ندارد.
با اظهارات پسر جوان، پروندهای پیش روی قاضی محمدتقی شعبانی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت و گروهی از مأموران پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران تحقیقاتشان را برای یافتن ردی از مرد گمشده شروع کردند. بررسیها حکایت از این داشت که همزمان با ناپدید شدن مرد میانسال، همسر وی حدود 150میلیون تومان از حساب او برداشت کرده و همین مسئله باعث شک مأموران شد. از سوی دیگر معلوم شد که زن جوان بهدلیل اختلاف سنی 22ساله با همسرش، مدام با وی درگیری داشت. در این شرایط قاضی جنایی دستور داد مأموران این زن را زیرنظر بگیرند و درادامه معلوم شد که وی به تازگی با مرد جوانی به نام ناصر که در بنگاه املاک کار میکرد آشنا شده و با او رفتوآمد دارد. همین کافی بود تا دستور بازداشت زن جوان صادر شود اما وی مدعی شد که نقشی در ناپدید شدن شوهرش ندارد. زن جوان گفت: حدود 4ماه پیش به همراه همسرم برای پیدا کردن یک خانه اجارهای به بنگاه املاک متعلق به ناصر رفتیم و همین باعث آشنایی ما شد. پس از آن همسرم چندبار ناصر را به خانهمان دعوت کرد و من بهدلیل اختلافاتی که با همسرم داشتم،گاهی اوقات با وی درددل میکردم اما رابطه دیگری با او نداشتم. زن جوان همچنین مدعی شدشوهرش پیش از آنکه ناپدید شود 150میلیون تومان بهحسابش ریخته است. پس از آن ناپدید شده و دیگر خبری از او ندارد.
اظهارات زن جوان مشکوک بود و قاضی جنایی که حدس میزد کاسهای زیر نیمکاسه این زن و مرد بنگاهدار است، دستور بازداشت مظنون دیگر پرونده را هم صادر کرد. مرد بنگاهدار در همان بازجوییهای اولیه لب به اعتراف گشود و راز قتل مرد گمشده را فاش کرد. او مدعی شد که با همدستی همسر مقتول این نقشه را عملی کرده و آنها قرار گذاشته بودند پس از این جنایت با هم ازدواج و اموال مقتول را تصاحب کنند. با اعترافات این مرد، همسر مقتول هم ناچار به افشای حقیقت شد و گفت که پس از قتل شوهرش، با همدستی ناصر جسد او را در بیابانهای اطراف قم رها کردهاند. به این ترتیب،کارآگاهان راهی آنجا شدند اما تنها چیزی که موفق به پیدا کردنش شدند لباسهای آغشته به خون مقتول بود که توسط حیوانات وحشی پاره شده بود.
از خیانت تا جنایت
ناصر 49ساله است. او حدود 10سال قبل از همسرش طلاق گرفته و به تنهایی زندگی میکرد تا اینکه حدود 6ماه قبل با راضیه، همسر مقتول آشنا شد و در نهایت هردو نقشه کشیدند که مرد عتیقهفروش را به قتل رسانده و اموالش را تصاحب کنند. این مرد در گفتوگو با همشهری از جزئیات جنایت میگوید.
از چه زمانی نقشه قتل را کشیده بودید؟
یکی، دوماه قبل بود که راضیه از من کمک خواست و خودش پیشنهاد داد تا جان شوهرش را بگیریم.
تو چرا قبول کردی؟
راضیه همیشه به من میگفت همسرش او را اذیت میکند و رابطه خوبی با هم ندارند. میگفت اگر درخواست طلاق بدهد همسرش حاضر به جدایی نمیشود و آنقدر زیر گوشم خواند که قبول کردم کمکش کنم. ما تصور میکردیم بعد از قتل، اموال مقتول به راضیه میرسد و میتوانیم با هم ازدواج کنیم.
مقتول پولدار بود؟
وضع مالی بدی نداشت. هم در کار خرید و فروش عتیقه بود و هم ساخت و ساز.
از جزئیات نقشهتان بگو؟
چون میدانستم مقتول در کار عتیقهجات است پیش او رفتم. به دروغ گفتم که نقشه گنج پیدا کردهام. حتی پیازداغش را زیاد کردم و گفتم خودم با تجهیزات به محل مورد نظر رفتم و با کمک نقشه به گنج رسیدم. از او خواستم با هم برویم تا با دیدن عتیقهها اصالت آنها را مشخص کند. چون کارش این بود و تقریبا با یک نگاه میتوانست سال ساخت عتیقه را تخمین بزند.
آن شب چه اتفاقی افتاد؟
نیمهشب بیست و هشتم آذرماه خودروی پژوی یکی از دوستانم را به امانت گرفتم و با مقتول قرار گذاشتم. طبق نقشه، راضیه همسر مقتول هم ماشینی کرایه کرد و پشت سر ما راه افتاد. آن شب مقتول را به سمت اتوبان تهران- قم بردم. کنار جاده توقف کردم و با مقتول وارد بیابان شدیم اما در یک لحظه با چاقو به سمتش حمله کردم و چند ضربه به او زدم.
همسر مقتول هم شاهد جنایت بود؟
او در نزدیکی محل حادثه از ماشین پیاده شده و از دور نظارهگر بود؛ طوریکه همسرش او را نبیند.
بعد چه شد؟
ساعت 2 بامداد، مقتول را در همان منطقه بیابانی رها کرده و با راضیه به تهران برگشتیم. مقداری پول از حسابش برداشت کردیم و قرارمان این بود وقتی آبها از آسیاب افتاد با هم ازدواج کنیم اما خیلی زود لو رفتیم.