در فضیلت پوفگفتن!
ابراهیم افشار| روزنامهنگار:
1ـ بعضی واژهها با آدم، شوخی دارند؛ شوخی دستی هم دارند انگار! نمونهاش این عبارت «خطفقر»(!) است که وقتی از دهان کسی خارج میشود، آدم دیگر از فرط خنده، میخواهد فرش را گاز بگیرد و مقطوعالنسل شود؛ بس که ما در مقابل دردهای عظیم اجتماعی، واکسینه شدهایم. البته در این روزگار که همهجور دردمندیای، تلفیقی از کمدی و تراژدیاست گاهی حق داری که برای چیزهای گریهدار بخندی یا برای چیزهای خندهدار، بگریی؛ هقهقها در میان قهقههها و قهقههها در میان هقهقها! این خودش مقاومت جسمانی و نفسانی آدمی در برابر هر فاجعهای را بالاتر میبرد؛ حتی میتواند یک جور «کمدی موقعیت» باشد که تو در قبال هر موضوع فاجعهآمیزی، سفیدی دندانهایت را نشان بدهی و بگویی «ببخشید، خوب کامپوزیت و لمینیت کردهام؟!». اصلا به نظرم همانهایی که عین شتر دوکوهانه خندیدن آدمی در قبال دردمندیها را نشانه بیغیرتی میدانند، خودشان خوشغیرتاند. نه، تو اینکاره نیستی! تو کمدی موقعیت حالیات نیست و به گمانم بهتر است هر جا که لکههای ننگین فقر عریان را میبینی، اولش چمباتمه بزنی و بعدش بگویی «پوففف». این پوفگفتن خودش خیلی مهم است و یکی از راههای تخلیه اجتماعیاست. تو میتوانی هرگاه که مثلا پیرزن باشرفی را دیدی که تا زانو توی سطل زبالهها خم شده یا با دیدن همین پیرمرد خسبیده در پیادهروی خیابان بهار که خودش را لای پتو سربازی پیچیده و سگلرز میزند، فقط بگویی پوف. احتمالا اگر به مناطق توسعهنیافته مملکت بروی، میزان مصرف پوفهایت هم زیاد میشود. پس خواهش میکنم مثلا سمت بلوچستاناینها نرو. خواهش کردم از تو! چون وقتی مصرف پوفهایت به حد اعلا رسید و تمام شد، آنگاه باید بنشینی کنج خرپشتهای و ناگهان یک ترقص مدل زوربایی از خودت در بکنی؛ یک جوری که دستهایت حرکت داشته باشد اما چشمهایت قشنگ خون بگرید. یادت باشد که من این چیزها را در فضیلت «پوف» نوشتم؛ نه در مذمت فقرپیشگی.
2 ـ حالا که در فضیلت پوف سخن گفتیم، چرا «حزب پوف» تشکیل ندهیم؟ نوشتن مرامنامهاش با من اما پیداکردن میلیشیایش با تو! البته من خودم زیاد اهل حزب پوف نیستم و هرگاه که کسی درباره «خط فقر»، هلکهلک تحلیل دولتی ارائه میدهد، پناه میبرم به «تاریخبازی»؛ مشغولیت قشنگیست! مثلا میروم آمارهای 70سال پیش را درمیآورم و با آنها کلنجار میروم که دولتهای سبیلقزاقی در قبال پاپتیها چه کردهاند یا چه مشابهتهایی بین فقر سیاه امروز با فقرپیشگی آن نسلها پیدا میشود. مثلا این روزنامه اطلاعات سال1326 را نگاه بکن که دولت وقت «طرح تعیین حداقل هزینهها و حوائج زندگی و حقوق کارمندان دولت» را به اجرا گذاشته است؛ طرحی که «وزارت کار و تبلیغات در روزنامهها در معرض افکار عمومی گذاشته است تا با نظریات اصلاحی که از طرف اشخاص بصیر و مطلع ابراز میشود تکمیل گردد و پس از تصویب، در هیأت وزیران به مورد اجرا گذاشته شود». قیمت حوائج اولیه یک عائله 4نفری روی پایه و اساس قیمتهای دولتی و شهرداری چنین است:
ـ هزینه ماهانه خوراک: 970ریال برای 60وعده غذا که بر اساس 30وعده آبگوشت، 15وعده آش، 7وعده پلو (برنج با حبوبات) و 8وعده حاضری تعیین شده است؛ یعنی نان، 90کیلو، 300ریال؛ گوشت، 7کیلو، 150ریال؛ حبوبات، 5/7کیلو، 62ریال؛ برنج، 5/8کیلو، 86ریال؛ روغن، 5/1کیلو، 160ریال؛ قندوشکر، 3کیلو، 57ریال؛ چای، 200گرم، 14ریال؛ حاضری برای 8وعده، 28ریال؛ بابت ادویه و میوه و سبزیجات، 88ریال. ـ هزینه سوخت و روشنایی: 130ریال؛ بابت زغال، 30کیلو، 90ریال؛ کبریت، 10قوطی، 10ریال؛ نفت، 6کیلو، 30ریال. ـ هزینه سکونت: یک اتاق در حدود 12مترمربع، 200ریال. ـ هزینه پوشاک در یک سال: 2310ریال؛ از قرار 2دست لباس و یک پتو، 1200ریال؛ 3پیراهن و 3زیرشلواری، 600ریال؛ 6جفت جوراب، 60ریال؛ کفش و گیوه، 350ریال؛ یک عدد کلاه، 100ریال (2380ریال نیز هزینههای یک زن و 2بچه به این مبلغ اضافه میشود). ـ هزینه بهداشت و نظافت و تربیت اطفال برای مدت یک ماه، 2010ریال.
3 ـ حالا نفست را در جگرسفیدت جمع کن و قشنگ بگو پوف! بارکالله! تو دیگر رویینتن شدی در مقابل هر درد بیدرمان اجتماعی؛ فقط پوفهایت را جوری خالی نکن که آهت بیفتد در دامن دشت و دره. کوهها میشکنند، فرومیریزند؛ کوهها خرپشته ندارند که بروند آنجا زوربا برقصند.