• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
دو شنبه 5 آذر 1397
کد مطلب : 38666
+
-

ملاقات با اساتید کامبک

ملاقات با اساتید کامبک

به ورزشگاه مرغوبکار که برسی، درست روبه‌رویش سرای نور است؛ سرایی که حالا خانه 15پسر بی‌خانمان شده. چیزی از مرغوبکار نمانده، با رفتن استقلالی‌ها، هیاهو و هیجان هم از نازی‌آباد رفته و زمین خاکی‌اش شده پارکینگ ماشین‌های محل. هیجان پسران عمو‌اکبر بیش از ورزشکاری با آن عظمت است، به‌خصوص در روزهایی که سرا یک مهمان سرشناس داشته باشد.

 امیر‌علی و ماهان روبه‌روی در ورودی نشسته‌اند و منتظرند. میثم می‌دود و مدام تکرار می‌کند:«نقیه؟»، می‌گویند هر روز یک کلمه ویرش می‌گیرد و امروز هم گیر داده به نقی. یکی از امیرعلی می‌پرسد: «منتظر عادلی؟» می‌گوید: «نه، همین جوری اینجا نشستم.» خجالت می‌کشد یا هر چه هست، جایش را به بقیه می‌دهد، همه منتظرند، چه آنهایی که دعوتش کرده‌اند و ذوق دیدنش را دارند و چه بچه‌هایی که ذهنیتی از مهمان ندارند. عادل فردوسی‌پور می‌آید و بچه‌ها به استقبالش می‌روند. بچه‌ها عادت کرده‌اند هر‌ازگاهی مهمان به سرایشان، سرای نور، بیایید و آنها رسم میزبانی به جا بیاورند. مهمان‌ها که بیشتر چهره‌های هنری و ورزشی هستند، به سرا می‌آیند تا کاری را که گروه عمواکبر انجام می‌دهند، از نزدیک ببینند و به بقیه مردم بگویند اینجا چه خبر است. امروز این رسالت به‌عهده عادل گذاشته شده، قرار است او از ماهان، محمد‌مهدی، امیر‌رضا، عیسی و بقیه بگوید.

یکشنبه، روز تعطیلی است و قرار است ظهر گزارشگر بازی پرسپولیس و تراکتورسازی باشد. پچ‌پچ‌ها از ارزش بالای کاری می‌گویند که عادل انجام داده: «قبل این بازی به این مهمی آمده، آن هم در این باران.» 

امیر‌علی جلو می‌افتد تا سرا را به عادل نشان بدهد، اتاق به اتاق. یک اتاق تلویزیون دارد: «چرا شما تلویزیون دارید و بقیه ندارند؟» 

امیر علی جوابش را می‌دهد: «ما بچه‌های خوبی هستیم.» این اتاق، اتاق تلویزیون است و همه 15پسربچه‌ای که در این سرا نگهداری می‌شوند، می‌توانند تلویزیون تماشا کنند. ماهان گیر داده به عادل: «من شما را یک جایی دیده‌ام، وسط زمین سوت نمی‌زنی؟» عادل می‌گوید او را با یکی از داوران اشتباه گرفته. از برخورد بچه‌ها معلوم است که هیچ کدام عادل را نمی‌شناسند، تقصیری هم ندارند. تا قبل از آمدن به سرا کارتن‌خواب بوده‌اند و اسمی از تلویزیون نشنیده بودند و حالا هم که در سرا هستند، شب‌ها زود می‌خوابند و برنامه 90 را ندیده‌اند.

به قول فوتبالی‌ها آنها کامبک زده‌اند. نتیجه بازی زندگی را درست وقتی بازنده به‌نظر می‌رسیده‌اند، تغییر داده‌اند و حالا می‌توانند به پیروزی فکر کنند.  برای امیر‌علی تکرار فامیلی «فردوسی‌پور» سخت است و تکرار می‌کند تا یاد بگیرد و در دفتر یادبود برای عادل بنویسد: «آقای فوتبالی دوستت داریم.» بچه‌های دیگر هم در نشان‌دادن اتاق‌ها به کمک‌ می‌آیند؛ اتاق‌های خواب، اتاق دندانپزشکی، سردخانه مواد غذایی، اتاق بازی، اتاق ورزش و اتاق فیزیک. اتاق فیزیک مخصوص کسانی است که تازه به سرا می‌آیند و یک هفته‌ای آنجا می‌مانند که ترک کنند. 2نفر در قرنطینه هستند. محسن 5روز است که در ترک است. عمو اکبر وضعیت بچه‌هایی را که معتاد به سرا می‌آیند، به عادل توضیح می‌دهد و عیسی را به او معرفی می‌کند. عیسی 15ساله که همه عمرش معتاد بوده ولی حالا 19‌ماه است که هم از مواد پاک شده و هم از سیگار. عیسی در این مدت از یک بی‌سواد مطلق به جایی رسیده که مدرسه می‌رود، زبان انگلیسی یاد می‌گیرد و حتی بلد است سنتور بزند. یک آهنگ هم برای عادل می‌زند: «عیسی فقط همین را بلدی؟» عیسی فقط همین یک آهنگ را بلد است ولی می‌تواند آن را روی کیبورد هم اجرا کند. عادل با دیدن امکانات سرا‌‌ می‌گوید: «من جاهایی مثل اینجا، خیلی رفته‌ام اما اینجا تمیزترین، مدرن‌ترین، شیک‌ترین و باکلاس‌ترین جایی است که تا حالا دیده‌ام. حس کردم احترام افرادی که اینجا هستند، کاملا حفظ می‌شود و از منزلتی که برای آدم‌ها قائل هستند، خیلی خوشم آمد و از بچه‌ها هم خیلی انرژی گرفتم.» در اتاق بازی، دور میز بیلیارد عادل با بچه‌ها کل‌کل می‌کند و با یکی دو نفر از آنها بازی می‌کند.

در سرای نور به جز پسران، پدران هم هستند؛ پدرانی که آنها هم کارتن‌خواب بوده‌اند و معتاد، ولی حالا 150نفرشان ترک کرده‌‌اند و برای داشتن زندگی عادی در سرای نور آموزش می‌بینند. آنها برای دیدن عادل به سرای پسران آمده‌اند. یکی به انگلیسی به عادل خوشامد می‌گوید، خودشان را بچه‌های ته میدان شوش معرفی می‌کنند و یکی دو نفری هم خودشان را معرفی می‌کنند و از چند‌ماهی که پاک شده‌اند، می‌گویند، ولی عادل که آنها را سیگار به‌دست می‌بیند، می‌گوید: «چطوری پاک هستید که سیگار دست‌تان است؟» سیگارها را قایم می‌کنند و عادل و بچه‌ها برای بازی فوتبال آماده می‌شوند، بچه‌ها بیشتر منتظر این بخش از مهمانی بوده‌اند ولی زمین خیس است و به اجبار پنالتی می‌زنند. عادل پشت توپ می‌رود و پسرها یکی‌یکی در دروازه می‌ایستند، یکی دو توپ گل می‌شود و بقیه... اینجا هم بچه‌ها با عادل کل‌کل می‌کنند و یکی از پدران هم پنالتی‌ها را به سبک عادل گزارش می‌کند. عادل زوتر می‌رود تا به بازی برسد، بچه‌ها هم بدرقه‌اش می‌کنند با هیجانی بیشتر از موقع آمدنش.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :