رسول بهروش
یکی از اخبار تأسفبرانگیزی که بعد از فینال لیگ قهرمانان آسیا منتشر شد، مربوط به نزاعی در ایلام بود که با محوریت کریخوانی هواداران پرسپولیس و استقلال شکل گرفت و نهایتا منجر به قتل دردناک یکی از هموطنانمان شد. در چند روز گذشته این موضوع بهانه تحلیلهای زیادی شده و بسیاری از کارشناسان و مردم عادی به ملامت هیجانات کاذب حاکم بر فوتبال ایران پرداختهاند. میگویند کریخوانیها از حد گذشته و همین مسئله باعث میشود شاهد اتفاقات تلخی مثل مرگ یک انسان و عزادارشدن یک خانواده باشیم. منتقدان بر نقش مخرب کانالهای هواداری و حتی برخی رسانههای رسمی و نیمهرسمی تأکید دارند و معتقدند مثلا اگر همین بازی فینال آسیا بیش از حد حساس نمیشد، الان هموطن بیگناهمان در قید حیات بود.
البته که نمیتوان از تأثیر سوء نفرتپراکنیهای روزافزون در این کانالها و سایر رسانههای هواداری غافل شد؛ آنجا که آنها هر راست و دروغی را بهخاطر تحریک احساسات هواداران درهم میآمیزند و به تبعات این رفتارها هم توجه نمیکنند. با وجود این یادمان باشد فوتبال، متهم ردیف اول نیست بلکه این خشم نهادینهشده در جامعه ایرانی و ناتوانی ما در کنترل آن است که موجب ایجاد مشکلات میشود. شاید خیلیها در نگاه اول تصور کنند قتل بهخاطر کریخوانی فوتبالی، اتفاقی بیش از حد چیپ و مسخره است، اما در حقیقت عمده قتلها در ایران بهخاطر همین بهانههای سخیف رخ میدهد. پژوهشها نشان میدهد تعداد کمی از جنایات در ایران با انگیزه و طراحی قبلی و برای حذف یکنفر رخ میدهد. به این معنا، بیشتر قتلها در لحظه و تحتتأثیر آنی فشار خشم اتفاق میافتد. طبعا قتل به بهانه جای پارک یا کرایه تاکسی یا نگاه چپچپ در خیابان، در پوچ بودن دستکمی از نزاع و جنایت بر سر فوتبال ندارد.
شاید در اروپا فضای کلکلهای فوتبالی گاهی به همین تندی باشد، اما نکته اینجاست که آنجا آدمها میدانند چطور باید خودشان را کنترل کنند و بهخاطر اینکه گل بارسلونا به رئال مادرید خطا بود یا نه، خون هم را نریزند. آمار حاکی از آن است که سالانه 16میلیون پرونده وارد دستگاه قضایی کشور میشود که این برشی گویا از وضع عصبی جامعه ماست. البته که کسی حق تطهر خشونت در جامعه هواداری فوتبال را ندارد و نمیتواند اولترا افراطیهای بیعقل را تبرئه کند، اما یادمان باشد این خشم است که آدم میکشد، نه فوتبال. هر وقت یاد گرفتیم به بهانه یک تصادف ساده جد و آباد هم را یاد نکنیم و بهخاطر تحمل اندکی فشار هنگام سوارشدن به مترو، کار را به کتککاری نکشانیم، به این درک هم خواهیم رسید که پدیده فوتبال برای لذتبردن است.
قرار است دور هم خوش باشیم و از یکی از جذابترین مصنوعات دست بشر لذت ببریم. در چنان روزی و بعد از رسیدن به چنین بلوغی، حتما عقلمان خواهد رسید که چرخش قدرتها یک اصل انکارناپذیر در فوتبال است و اگر 4روز پرسپولیس و بارسلونا و آرسنال بالا باشند، 4روز بعد نوبت به استقلال و رئال و چلسی میرسد که جامها را ببرند. یادمان باشد فوتبال هیچوقت ماشه را نمیچکاند؛ این برخی از ماییم که شعور اجتماعی کافی نداریم و نمیفهمیم وقتی موقع ناکامی تیم رفیقمان بیرحمانه برای او کری میخوانیم و اعصابش را بههم میریزیم، در واقع این مجوز را برایش صادر میکنیم که موقع باخت تیم خودمان، به روح و روانمان بتازد و اوقاتمان را تلخ کند. ما حتی دلمان برای خودمان هم نمیسوزد. چه؛ همینقدر از فهم میتوانست دنیایمان را آباد کند.
ماشه را فوتبال نچکاند
در همینه زمینه :