حرفهای تکراری زیر آسمان همیشه
هیوا مسیح/ شاعر
میگویند سینما از سینما زاده میشود. با پذیرفتن این حرف در واقع پذیرفتهایم که همه فیلمهای سینمایی وجوه مشترک یا حتی تکراری خواهند داشت، مگر اینکه منظور از سینمای اول را در این عبارت نوعی زندگی در جلو دوربین تلقی کنیم. در این صورت سینمای دوم عبارت، سینمایی است محصول زندگی که لزوما تکراری نخواهد بود. زادهشدن هنر از هنر حرف تازهای نیست.
نکتهای که در این زمینه بدیع به نظر میرسد، فضاهای همشکل و همگون شعر در این دوره است؛ طوری که انگار همه این سرودهها از یک منبع و مبدأ نشأت میگیرند. یکی از دلایل چنین تشابهی میتواند زندگی مشابه شاعران و مواجهه آنها با تجارب مشابه باشد که منجر به تولید آثار مشابه میشود. چیزی که میتواند نقش تازهای در این همرنگیها داشته باشد، تنهاییهای شاعرانه است. گرچه شاعران تنها فراوان داریم اما تنهاییهای شاعرانه یافتشدنی نیست.
در روزگار همهمه و شتاب، چنین چیزی کیمیاست. اما فضاها و تصاویر مکرر در شعر دلایل و عوامل دیگری نیز دارد. فضای مجازی گرچه فرصت خوب و مناسبی در اختیار جوانترها برای مطرحشدن میدهد، اما هر موضوعی را به محض طرحشدن به مرحله مشترکشدن میرساند. در واقع با در دسترسبودن رسانهها هر شعری پیامی است سهلالوصول و با انتقال چنین پیامهایی و تاثیرپذیری از آنها کمتر مضمون و پیامی از سیطره تکرار دور میماند. شاعر یا تحتتاثیر پیرامونش شعر میگوید که این «پیرامون» وجه اشتراکی میشود بین شعر او و شعر دیگران یا تحت تاثیر دنیای درونی خود که این دنیا هم زاده تنهاییهای او نیست.
در واقع از دهه80 خورشیدی به بعد تنهاییهای شاعرانه در همه جای جهان به واسطه تعدد و تنوع رسانهها از دنیای شعر رخت بربسته است. چنانکه اشاره کردم، این موضوع دلایل فراوانی دارد و نوع زندگی و تغییراتی که در نحوه آن بهوجود آمده و حضور رسانهها تنها بخشی از ماجراست. آناتول فرانس میگوید زیر آسمان کهنه، هیچ حرف تازهای وجود ندارد و آنچه به حرفهای ما رنگی از تازگی میزند، فرمها هستند. در حقیقت هنر شاعر چگونه گفتن است، نه چه گفتن. اما همین چگونگی هم ماحصل درونیشدن مفاهیم در خلوت شاعر است. و نکته آخر اینکه چیزی که تازگی میآفریند، خلاقیت است و خلاقیت از طبیعت سرچشمه میگیرد؛ طبیعتی که دسترسی انسانها به آن روزبهروز در حال کمشدن است.