قصههای کهن
سیاه هول
بچهای در صحرا به مادرش گفت: «مرا در شب تاریک سیاهی هولی مانند دیو روی مینماید و عظیم میترسم.»
مادر گفت که «مترس. چون آن صورت را ببینی دلیر بر وی حمله کن، پیدا شود که خیال است.»
بچه گفت: «ای مادر و اگر آن سیاه را مادرش چنین وصیت کرده باشد، من چه کنم؟!»
کتاب فیه مافیه
در همینه زمینه :