این یک زندگینامه روشنفکرانه است
تازهترین گفتوگو با ماریو بارگاس یوسا برنده جایزه نوبل ادبیات درباره جدیدترین کتابش
آرش نهاوندی /مترجم
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال2010 است. او سابقه کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری پرو و رقابت با «آلبرتو فوجیموری» را نیز در کارنامه خود دارد. یوسا در ایران بسیار شناختهشده است و کتابهای او از اقبال فراوانی در میان خوانندگان ایرانی برخوردارند. نشریه اکونومیست گفتوگویی با این نویسنده درباره کتاب جدیدش «آوای قبیله» و درباره لیبرالیسم، آمریکای لاتین و اسپانیا در منزل او در مادرید انجام داده است.
ما بخشهایی از این گفتوگو را که به دلایل نگارش این کتاب، سیر تحول در لیبرالیسم و آمریکای لاتین اختصاص دارند برگزیدهایم. این نویسنده نمونهای بارز از فردی است که در طول حیات خود متحول شده و از گرایشهای چپگرایانه که در نوجوانی به آن معتقد بود به گرایشهای لیبرالیستی سوق پیدا کرده است. موضوع کتاب «آوای قبیله» هم دقیقا به موضوع تحول اختصاص دارد.
با خواندن این کتاب که شامل تاریخی مختصر از 3قرن تفکر لیبرال کلاسیک است، احساس بازگشت به دانشگاه به خواننده دست میدهد. این احساس شاید به این دلیل به مخاطب منتقل میشود که شما تمامی آثار این متفکران را بازخوانی کردهاید و اکنون در این کتاب توانستهاید با شناخت کافی به آنها بپردازید.
صدالبته این متون نتیجه سالها مطالعه است. من پیشتر نیز به یادداشتهای قدیمی که درباره آثار این متفکران نوشته بودم، رجوع کرده بودم و حالا بخشهای مشخصی را بازخوانی کردهام.
چطور شد که فکر نگارش این کتاب به ذهنتان خطور کرد؟
در کتاب در اینباره توضیح دادهام و نوشتهام که نخستینبار پس از خواندن کتابی به نام «پیش به سوی ایستگاه فنلاند» (ایستگاه ترنی در سنپترزبورگ که لنین در بازگشت به روسیه با قطار، در آن پیاده شده بود) ایده نوشتن کتاب «آوای قبیله» در ذهنم جرقه زد. اگرچه کتابی که من نوشتهام کاملا متفاوت از کتابی است که از آن الهام گرفته بودم. کتاب «پیش به سوی ایستگاه فنلاند» تأثیر زیادی روی من گذاشت؛ کتابی بود که بسیار خوب نگاشته شده بود. مانند یک رمان بود، اما بهجای شخصیت در این رمان از ایده استفاده شده بود. بنابراین از زمان خواندن این کتاب به این فکر افتادم که چه خوب خواهد بود با الهام از این رمان، کتابی درباره لیبرالیسم بنویسم. داستان این رمان در دهکده محل تولد «آدام اسمیت» در اسکاتلند آغاز میشود. از این دهکده مسیر خود را در جهت شرح تحول و پیشرفت دیدگاههای لیبرالیستی آغاز میکنیم. این دیدگاههای لیبرالیستی نیز از زاویه دید شخصیتهای رمان با اتکا به اطلاعات و دادههای واقعی شرح داده میشوند. من این کتاب را بیشتر بهخاطر این به نگارش درآوردم که معتقدم مفهوم و دیدگاه لیبرالیستی بهدرستی در آمریکای لاتین، اروپا و در سایر نقاط جهان، معرفی نشده و بیشتر تعاریفی ناقص و پیچیده از آن ارائه شده است. لیبرالیسم را بهگونهای معرفی کردهاند که گویی مفهوم و دیدگاهی منطبق با محافظهکاری است. به همین دلیل امروز ابهامات زیادی درباره مفهوم لیبرالیسم وجود دارد. بنابراین ایده من نگارش نوعی خود زندگینامه ایدئولوژیک و روشنفکرانه بود. به همین دلیل با ناامیدی و سرخوردگی عمیق خود از سوسیالیسم شروع کردم؛ با دیدگاهها و ایدههای چپگرایانهای که در زمان جوانی برای من و نسل من بسیار بااهمیت مینمودند. در این کتاب همچنین به این مسئله پرداختم که سرخوردگی عمیق از سوسیالیسم، انقلاب کوبا و اتحاد شوروی من را بهتدریج به سمت لیبرالیسم سوق داد. همانگونه که در کتاب نیز به آن اشاره کردهام، من در زمان حکومت مارگارت تاچر (نخستوزیر اسبق بریتانیا از حزب محافظهکار معروف به بانوی آهنین) در انگلستان زندگی کردم. این سالها برای من تجربیات بنیادی و بسیار مهمی را به ارمغان آورد. تاچر در آن زمان در یکی از سخنرانیهایش راجع به کارل پوپر صحبت کرده و درباره وی گفته بود: «تصور میکنم که پوپر فیلسوف بزرگ آزادی در زمان ماست.»، تأکید تاچر روی پوپر و اینکه او فیلسوف آزادی است، من را به خواندن کتابهای پوپر ترغیب کرد و سبب شد که آثار پوپر را با اشتیاق مطالعه کنم.
درست است نویسندگان، کتابها را برای خود مینویسند اما همزمان به این فکر میکنند که افراد دیگری نیز آن را میخوانند؛ تصور میکنید چه تیپی از خوانندگان بهدنبال خواندن این کتاب باشند؟ شما بهدنبال چه نوع مخاطبانی هستید؟
من هیچگاه بهطور دقیق به این مسئله فکر نکردهام که چه نوع مخاطبانی را میخواهم جذب نوشتههایم کنم. منظورم این است که بر این باورم همه نویسندگان میخواهند همه نوع مخاطبی داشته باشند یا حداقل مخاطبان باهوشی داشته باشند که بتوانند مباحث کتاب را متوجه شوند و خود را درگیر آن کنند. بهنظر من باید اجازه داد مخاطبان خلاق خود جذب خواندن این کتاب شوند. این چیزی است که تصور میکنم اغلب نویسندگان بهدنبال آن باشند. بهرغم همه این چیزها من بر این باورم که در آمریکای لاتین لیبرالیسم نادیده گرفته میشود... در واقع تعاریف کاریکاتورگونه و ازشکلافتادهای از لیبرالیسم در آمریکای لاتین ارائه میشود. بالاتر از همه اینها من تصور میکنم که امروزه ایدهآلهایی نظیر دیکتاتوریهای نظامی، دیکتاتوریهای توسعهگرا، انقلاب سوسیالیستی و «چریکهایی گوارایی» (منتسب به چریکهای طرفدار ال چه گوارا از رهبران انقلابی کوبا) بهطور کامل نابود شدهاند. تصور میکنم که امروز بیشتر ساکنان آمریکای لاتین به این مسئله پی بردهاند که این فرمولها بهطور کامل شکست خوردهاند. نمونههای کوبا و ونزوئلا شاهدی بر این مدعا هستند.
بنابراین بهنظر میرسد زمانی که ما در آن قرار داریم، فرصت مناسبی برای کشورهای آمریکای لاتین ایجاد کرده تا از گزینه لیبرال حمایت کنند و توضیح دهند که برخی چیزهایی که در حال وقوع هستند ریشه در لیبرالیسم دارند و لیبرالیسم پیشرفتهترین شکل دمکراسی است. لیبرالیسم کاملا در نقطه مخالف تعاریفی قرار دارد که لیبرالیسم را بهصورت کاریکاتوری از محافظهکاری افراطی ارائه میدهند.
منبع: اکونومیست