دروغ به من بگو
نیکلاس ری در «جانی گیتار» از مفهوم دروغ آشناییزدایی میکند
سعید مروتی
احتمالا بیشترین دروغها را در تاریخ سینما از زبان مردان و زنانی که به یکدیگر ابراز عشق میکردند شنیدهایم؛ دروغهای شیرینی که روابط عاطفی کاراکترها را، هم پیش میبرد و هم در مرحله بعدی،بحران میآفریند. اینها آموزههایی هستند که سینما از جامعه به دست آورده. دروغ گفتن مردان و زنان به یکدیگر به عنوان امر غیر اخلاقی اما به شدت رایج، از دل زندگی واقعی به سینما آمده است. معمولا در فیلمها کاراکترها از شنیدن دروغ ناراحت و آشفته میشوند و خیلی وقتها نسبت به آن واکنش تند نشان میدهند.
دروغ گفتن در فیلمهای کلاسیک همانقدر بد و غیراخلاقی است که در ملودرامهای مدرن. خیلی وقتها کاراکترها به یکدیگر دروغ میگویند چون ظاهرا چارهای جز این ندارند؛دروغهایی که قصه را هم پیش میبرند و خیلی وقتها کانون معنایی اثر را رقم میزنند. در جانیگیتار (نیکلاس ری 1954) شیوه استفاده فیلمساز از دروغ، مبتکرانه، جذاب و پس از گذشت بیش از 60 سال از زمان ساخت فیلم، همچنان پرطراوت و تازه است. جایی که ویهنا(جون کرافورد) و جانی گیتار/ جانی لوگان(استرلینگ هیدن) به عنوان زن و مردی که قبلا همدیگر را دوست داشتهاند پس از سالها به یکدیگر میرسند، جادوی صحنه از میزانسن و دیالوگها میآید؛ جایی که نیکلاس ری به عنوان کارگردان بیشترین مهارت فنیاش را به کار میگیرد تا به سکانسی به ظاهر ساده، عمق و معنا بدهد.
جملهای که استرلینگ هیدن به جون کرافورد میگوید به یادماندنیترین جمله فیلم و از مشهورترین دیالوگهای تاریخ سینماست: «دروغ به من بگو». اینجا دروغ گفتن نه به عنوان امری غیراخلاقی که به مثابه درخواستی کنایی و درعین حال تسلیبخش به کار برده میشود. سکانسی که توضیح آن بدون شرحدادنش دشوار است:
نمای متوسط: جانی(جلوتر)... ویهنا قدری دورتر پشت پنجره آشپزخانه.
جانی: چندتا مرد رو در زندگی فراموش کردی؟
ویهنا به سمت راست حرکت میکند. از در نوسانی کوتاه آشپزخانه به درون میآید (و در نمای متوسط نزدیک) کنار جانی (سمت راست او) میایستد.
ویهنا: به همون تعداد زنی که تو به خاطر میاری.
جانی با حرکتی ناگهانی از جا برمیخیزد و در کنار ویهنا میایستد.
نمای نزدیک: جانی (در سمت راست، پشت به دوربین) و ویهنا روبهروی او (در سمت چپ).
جانی: نرو!
ویهنا: من که جایی نرفتم.
نمای نزدیک: ویهنا (پشت به دوربین).
جانی روبهروی او.
جانی: یه چیز قشنگی به من بگو.
ویهنا: باشه چی میل داری بشنوی؟
جانی: به من دروغ بگو. بگو که سالها منتظرم بودی.
ویهنا (با لحن بیاحساس): در تمام این سالها منتظرت بودم.
جانی: بگو که اگه برنمیگشتم میمردی.
ویهنا (با همان لحن قبلی): اگه برنمیگشتی میمردم.
جانی: بگو که هنوز دوستم داری، همونطوری که من تو رو دوست دارم.
ویهنا (با همان لحن بیاحساس): هنوز دوستت دارم، همونطوری که تو منو دوست داری.
نمای نزدیک: ویهنا (جلوتر و پشت به دوربین)، جانی روبهروی او.
جانی (به تلخی): متشکرم...
نمای نزدیک: جانی (پشت به دوربین)، ویهنا روبهروی او.
جانی: خیلی متشکرم.(1)
از اینجا به بعد ویهنا بازی را بههم میزند، بیتفاوتی را کنار گذاشته و شروع به گلهکردن میکند. دروغهایی که به درخواست مرد عاشق از سوی زن ابراز شده مقدمهای است برای بازگشت به حالوهوای گذشته و حالوهوای عاشقانهای که در جانی گیتار موج میزند.
1- (جانی گیتار، نیکلاسری و فیلیپ یوردان، ترجمه پرویز دوایی، انتشارات روزنهکار)