اخلاق چگونه از سیاست جا ماند؟
گفتوگو با جهانبخش محبینیا و عبدالله ناصری درباره تأثیر دروغها و تهمتهای سیاسی بر جامعه
لیلا شریف
خیلیها مناظرههای سال88 را نقطه اوج گرفتن دعواهای سیاسی با چاشنی تهمت و افترا میدانند؛ اتفاقی که امواج آن چند سال بعد به پارلمان هم رسید و یکشنبه سیاه مجلس رقم خورد. در سال آخر دولت محمود احمدینژاد- 15بهمن سال91- زمانی که مجلس نهم بهدلیل انتصاب پرحاشیه سعید مرتضوی بر صندلی ریاست سازمان تأمیناجتماعی بنا را بر استیضاح عبدالرضا شیخالاسلامی- وزیر کار- گذاشته بود، یک اتفاق این روز استیضاح را به نقطهای تاریک در روابط دولت مهرورزی با مجلس تبدیل کرد. زمانی که احمدینژاد برای دفاع از وزیرش پشت تریبون رفت با انتشار فیلمی از دیدار سعید مرتضوی و فاضل لاریجانی- برادر علی لاریجانی- جلسه علنی را چنان به حاشیه کشاند که علی لاریجانی هم بعد از پایان حرفهای احمدینژاد با خشم خاصی گفت: «شما در کشور بگم، بگم راه انداختید، امروز این فیلم را پخش کردید که مردم شخصیت شما را بهتر بشناسند. آقای احمدینژاد! شما تهمت زدید جوابتان را دادیم دیگر حق صحبت ندارید. شما در یک جلسه علنی شئونات جمهوری اسلامی را رعایت نکردید، بفرمایید!».
«پسر حضرتعالی- وزیر کار- با پسر آقای تقیزاده معاون شما در دبی شرکت دارند.»، «آقای پورابراهیمی! شما آقای کهنوجی را میشناسید، رزومه ایشان دست من چکار میکند.»، «آقای پزشکیان باید به این سؤال جواب دهد که زهرا پزشکیان، مسئول فاینانس پتروشیمی با مدرک لیسانس چه نسبتی با او دارد؟»؛ این جملات تنها بخشی از اتهاماتی است که نمایندگان مجلس و علی ربیعی در جلسه جنجالی استیضاح وزیر کار به یکدیگر نسبت دادند. هر ایرانی اگر در هفدهمین روز مردادماه پیچ رادیو را باز کرده باشد، بدون شک در چند ساعت جلسه علنی مجلس و استیضاح وزیر کار روحانی با شنیدن حجم عظیم جملات اینچنینی دچار گیجی و بیاعتمادی شده و از خود پرسیده، این بزرگواران عصاره فضائل چه کسانی هستند؟ سؤالی که بنا به روایت محمود صادقی بعضی نمایندههای شوکزده از افشاگریها هم از یکدیگر میپرسیدند.
سالهاست که کار مردان سیاست از «بگم؛ بگم»های پشت پرده گذشته است. مسئولان سیاسی و نمایندههای مجلس با جهش چند پلهای، دیگر به کنایههای سیاسی قناعت نمیکنند و با هر دعوای سیاسی در چشم هم خیره شده و بدون هیچ ابایی تمام گمانهزنیهایشان از فساد طرف مقابل را در تریبونهای رسمی فریاد میزنند. کافی است یک اتفاق مهم سیاسی رخ دهد، همه مواد لازم برای بیان تهمت، دروغ و افشای رازهای سر به مهر مهیا میشود و ناگفتههای بسیاری که برای روز مبادا ذخیره کرده بودند، یکباره از زبان یک نماینده مجلس، مقام مسئول یا چهره نظامی و سیاسی روی دایره ریخته میشود تا شاید مسیر رسیدن به هدف، آسانتر شود.
آقای محبینیا! در جلسه استیضاح آقای ربیعی شاهد بودیم که مجلس باز هم درگیر حاشیه شد. این اتفاق، این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که چرا در بزنگاههای سیاسی همچون انتخابات و حتی استیضاح، موجی از تهمتزدن در میان چهرههای سیاسی شکل میگیرد؟
آبشخور سیاست، قدرت است و چون قدرت در جامعه ما آلوده است بر این اساس ما با این پلشتیها مواجهیم. یکی از بیماریهای اساسی جامعه ما، بیماریهای اخلاقی است که متأسفانه روزبهروز هم شدیدتر و غیرقابل مهار میشود. خلاصه کلام اینکه ما از همان جایی ضربه میخوریم که ادعایش را داریم. در جامعه مبتنی بر توحید و انصاف و عرفان حتما وجود چنین تهمتهایی ما را به سویی میبرد که از سوی خدا نفرین میشویم. هماکنون گمانم بر این است که خداوند میخواهد جامعه ما را با این مسائل امتحان کند.
این به نوعی فرافکنی یا تبرئهکردن عاملان این بداخلاقی نیست؟
این بداخلاقیها و تهمتزدنهای سیاسی نشانههایی از عذابی است که متأسفانه ما و جامعه ما را در حوزه نابودی قرار میدهد. تصورم این است که با این بیپرواییها سخن گفتن و بدون ترس خدا، بندگانش را آماج تهمتها قرار دادن میتواند نشانی از عذاب الهی باشد.
شما میگویید این بیماری نشانه عذاب الهی است اما خیلی از مردم وقتی از بیرون این رفتارها را مشاهده میکنند، به این نتیجه میرسند که تمام این پردهدریها حاصل بده بستانهای مالی- سیاسی است.
هر بده بستانی که شما بنمایه این رفتارهای غیرقابل دفاع معرفی کنید به مفهوم آن است که قدرت آلوده است. گرفتاریهای اقتصادی و عطش قدرت بعد از جنگ، فاصله ما را از آرمانهایمان بیشتر کرده که حاصلش دعوا و گسترش کدورت در جامعه است.
این رفتارها چه پسلرزههایی در جامعه خواهد داشت؟
این کنشی است که واکنشهایش خودش را دربرخواهد گرفت و حلقه معیوبی از تولید بیاعتمادی است که دعواهای خطرناکی را رقم خواهد زد. این روند، همبستگی اجتماعی را تضعیف خواهد کرد.
از نظر شما نقطه اوج این رفتارهای مبتنی بر دروغ و تهمت در چه دورهای شکل گرفت؟آیا مناظرههای سال 88 را میتوان بهعنوان نقطه شروع این رفتار معرفی کرد؟
مناظرههای سال88 هم بخشی از این فرایند معیوب است. آن مناظرهها در واقع هیزم این آتش کمرمق بود که الان تبدیل به یک آتشسوزی بزرگ شده است.
به تازگی که شاهد شکل گرفتن اعتراضات مردمی بودهایم، برداشت عدهای از کارشناسها این است که بخشی از این اعتراضات بهدلیل پردهدریهای مسئولان و تهمتزدنهااست.
بله، بخشی از این اعتراضات را میتوان پسلرزه این دعواهای سیاسی و رفتار نادرست مسئولان دانست اما بخش دیگری از این اعتراضها به مشکلات مردم بازمیگردد.
حالا من این سوال را با شما مطرح میکنم آقای ناصری ما شاهد این رویکرد هستیم که مسئولان در تلاشند تا در اتفاقات مهم سیاسی برای دست یافتن به منافع خود از حربه تهمت و دروغ استفاده کنند. دلیل گسترش چنین رفتارهایی میان مسئولان و چهرههای سیاسی را در چه عاملی باید جستوجو کرد؟
پایه حکومتداری در ایران براساس دوره 5ساله خلافت و امامت حضرتعلی(ع) است اما به دلایلی این موضوع در جامعه و ساختار حاکمیتی نهادینه نشده است؛ نخستین دلیلش این است که انقلاب در دوران کوتاهی رخ داد و به نتیجه رسید. دلیل دوم نداشتن تجربه است که ما را به نقطه کنونی رسانده است. در واقع جمهوری اسلامی و نسل مدیریتهای جمهوری اسلامی عملا تنها تجربههای خودشان را دنبال کردند و هیچ مانیفستی برای کارهایشان نداشتند.
یعنی شما منحصربهفرد بودن انقلاب و بیتجربگی چهرههای انقلابی را دلیل رفتارهای امروز میدانید؟
بله، دقیقا! توجه کنید که انقلابهایی در غرب رخ داد و آنها آمدند و اخلاقیات بشری را به قوانین موجود کشورشان الصاق کردند. بهنحوی که یک انسان غیرموحد در غرب، آنقدر برای قوانین اعتبار قائل است که عبور از قوانین را یک پدیده ضداخلاقی میداند اما در ایران اینگونه نیست. بنابراین روند سیاسی شدن جمهوری اسلامی و اینکه پابهپای سیاسیشدن، ایران اخلاقی نشد، مشکلاتی را پدید آورده است. در نظر بگیرید که نسل اول انقلاب، همیشه گفتهاند که جمهوری اسلامی در تداوم حرکت انبیاست اما در گذر زمان و با توجه به رفتار مسئولان باید گفت که ما نتوانستیم حرکت انبیا را ادامه دهیم. ما بهعنوان نسل اول انقلاب، میبینیم که بعد از 40سال در مقابل یکدیگر قرار گرفتهایم و زشتترین تهمتها را به هم نسبت میدهیم( حتی ممکن است خیلی از این تهمتها واقعیت داشته باشند) و باید گفت که قدرت سیاسی اگرتحت تاثیر مسایل اخلاق نباشد،حتما فسادآور است. بنابراین با دورماندن از هدف اصلی که مبتنی بر انسانسازی بود، شاهد هستیم که نظام جمهوری اسلامی بیش از آنکه مدیریتش اخلاقی باشد، سیاسی است.
بحثی هم که در این میان مطرح میشود این است که بسیاری از این بیاخلاقیها و دعواهای سیاسی در دهه اخیر اوج گرفته است.قبلا این تهمت پشت پرده بود و افراد با کنایه از تخلفهای هم صحبت میکردند اما الان افراد دست به افشاگری میزنند تا ابزاری برای به قدرت رسیدنشان باشد.نظر شما در اینباره چیست؟
شدت گرفتن این بیاخلاقیها در دهه اخیر ارتباط چندانی به وضعیت سیاسی ایران ندارد. در دهه اخیر تحولی در جامعه رخ داده است و با نوآوریهای جدید همه مسائل آشکار است. باید بگویم که این پدیدهها با کمیت کمتر در دهههای60 و 70هم وجود داشت اما آن زمان بهدلیل محدودیت رسانه خیلی امکان بروز آنها نبود. اما امروز از آنجا که هر فرد یک رسانه شده است، طبیعتا دیگر نزدیکان مقامات هم بهخوبی میتوانند مسئولان را زیر ذرهبین داشته باشند و از اعمال خلاف قانون آنها گزارش بدهند. همانطور که قدرت سیاسی افزون میشود باید تسلط اخلاق بیشتر شود که متأسفانه در ایران اینگونه نبوده و افزایش قدرت موجب انحطاط اخلاق شده است. در سالهای اول انقلاب، مسئولان برای کمک و ایثارگری با هم رقابت داشتند اما امروز نسل انقلاب برای گرفتن پست و مقام رقابت میکنند و شرایط برای سقوط اخلاقی در عرصه قدرت مهیاست. همانطور که این بیاخلاقی در میان مدیران رواج پیدا میکند، بین مردم هم شایع میشود.
بدترین دعوای سیاسیای که در ذهن شما نقش بسته و در قبال آن تأسف خوردید چه موردی بود؟
مناطرههای تلویزیونی انتخابات سال88 زشتترین صحنه و دعوای سیاسی بود که در تاریخ جمهوری اسلامی رخ داد. این رفتار آثاری هم به همراه داشت و هنوز هم جمهوری اسلامی هزینه آن اتفاق را میپردازد.