
تأثیرات مثبت جنگ 12روزه بر ساختار اجتماعی

زینب بهرامی؛ روانشناس و استاد دانشگاه
جنگ بهعنوان یک ابراز برهمزننده نظم، موضوعات بسیار پیچیدهای را به ساختارهای اجتماعی تحمیل میکند. ساختار جنگ بهدلیل ماهیت تهدیدآمیزبودن آن بهخودیخود منجر به آشفتگیهای روانی و اضطراب در سطح اجتماعی میشود. این آشفتگی در ابعاد مختلف دیگر مثل اقتصاد، سلامت، آموزش، تجارت و... تأثیرگذار است. اما این موضوع که آیا بروز جنگ میتواند بر انسجام اجتماعی و هویت ملی تأثیرگذار باشد، همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. این مقاله سعی دارد با تأکید بر جنگ 12روزه بین اسرائیل و ایران این پدیده را در ساختار اجتماعی-روانی ایرانیان بررسی کند.
بیراه نیست اگر بگوییم یکی از دلایل حمله ناگهانی اسرائیل به ایران فهم ناقص شکافی پنهان و تا حدی آشکار بین مردم و ساختار دولت بهویژه حکومت بود. بروز جنبش زنزندگیآزادی، نابسامانیهای آبانماه1400 بر سر موضوعات اقتصادی و افزایش نرخ بنزین، در کنار تبلیغات وسیع رسانههای خارجی فارسیزبان، عدممشارکت در انتخابات سیاسی قبل و پس از شهادت آقای رئیسی همه و همه نشانه آسیبپذیری الگوهای ارتباطی بین مردم و ساختار حکومت بود که همراه با فهم نادرست خارجی منجر به این جنگ شد. این موضوع تا حدی ادامه یافت که نخستوزیر رژیم صهیونیستی آشکارا دلیل حملات را ساقطکردن جمهوری اسلامی و نجات ایرانیان عنوان میکرد و بارها تکرار کرد که موضوع جنگ نه مردم ایران بلکه حکومت ایران است؛ موضوعی که تنها پس از چند روز منجر به انسجام بین مردم و حاکمیت شد.
این مقاله درصدد است که با مرور برخی چارچوبهای علمی موجود در روانشناسی اجتماعی این موضوع را مورد بررسی و رصد قرار دهد. اگرچه برای بررسیهای عمیقتر نیازمند تحقیقات علمی سازمانیافته هستیم، این سیاهه فرصتی هرچند کوتاه برای مرور شواهد اجتماعی منطبق با چارچوبهای علمی است. اینکه تهدیدات خارجی میتواند باعث تقویت بندهای درونگروهی و ایجاد اتحاد اجتماعی شود، در مطالعات بسیاری بررسی شده است. عواملی چون ایجاد و تقویت احساس تعلق ملی، حضور دشمن مشترک که منافع مشترک را تهدید میکند، فرهنگ غنی ایرانزمین و موضوع وطن و مام خاک از زمان ایران باستان تا ایران معاصر، بسیج منابع اجتماعی در تعریف هدف مشترک و برنامهریزی برای رسیدن به هدف مشترک همه و همه از آن منظر قابل بررسی است.
نظریه تعارض اجتماعی کوزر(1956) بیان میکند که چگونه جنگ میتواند به جای عمیقترکردن تعارضات درونگروهی منجر به انسجام گروهی و اجتماعی شود. کمپل(1965) نیز با تأکید بر نظریه تهدید توضیح میدهد که چگونه فعالشدن سازوکارهای دفاعی گروهی به تقویت پیوندهای اجتماعی منجر میشود. از این منظر، بررسی جنگ و جنبش زنزندگیآزادی قابل تامل است. شکاف بهوجودآمده بین حاکمیت و قشری از مردم که طرفدار آزادی در بحث پوشش زنان بودند و منجر به اغتشاش در سال1401 شد، دشمن خارجی را در این توهم فروبرد که حاکمیت ساختارهای مقبول اجتماعی خود را در طبقهای از مردم از دست داده است؛ طبقهای که حتی میتواند از حامیان اصلی آنها در حمله به ایران تلقی شود. اما این فرضیه از سوی مردم ایران در قشرهای مختلف و با سلایق سیاسی متفاوت بهسرعت پوچ شد. گویی هم مردم و قشر طرفدار آزادی زنان در موضوع حجاب از یک سو و هم بدنه حکومت از سوی دیگر با فهم و درک موضوع مهمتر (تهدید خارجی) دعواهای سلیقهای بر سر این موضوع را کنار گذاشتند و به یک نقطه درک مشترک از سرنوشت مشترک رسیدند.
حضور زنان بدون حجاب در مراسم مختلف در طول جنگ چون خاکسپاری شهدا و جشن پیروزی و عدمتقابل قشر طرفدار حجاب با آنها در آن محیطهای اجتماعی میتواند شاهدی باشد بر این موضوع. این مسئله از طرف بلاگرهای زن بدون حجاب متعارف در محیطهای اجتماعی و طرفداری آنها از حملات موشکی ایران به اسرائیل و اظهار ارادت به رهبر سیاسی ایران قابل توجه است.
انسجام اجتماعی بهعنوان درجه پیوستگی و وحدت اعضا، در کنار هویت ملی که اشاره دارد به احساس تعلق و وابستگی افراد یک ملت، تا حد بسیار زیادی مدیون این جنگ 12روزه است. اتحاد گروههای ملیگرا و مذهبیون در کنار انسجام درون حاکمیت و در 2طیف اصولگرا و اصلاحطلب را میتوان یکی از شگفتیها و موهبتهای این جنگ توصیف کرد. از این منظر مصاحبههای زیادی از افراد خارج از کشور و مخالف حکومت جمهوری اسلامی پخش شد که بهوضوح از اقدامات شخص رهبری و سپاه پاسداران دفاع میکردند و آن را افتخارآفرین میدانستند. وفاق بین مذهبیون و ملیگراها را بهکرات میتوان بهصورت سمبلها و نمادهایی در شبکههای اجتماعی دید. در نظریه هویت اجتماعی تاجفل و ترنر(1979) توضیح داده شده است که چگونه مواجهه با تهدیدات خارجی باعث تقویت هویت گروهی مثبت میشود.
این نظریه بیان میدارد که افراد تمایل دارند هویت مثبتی از گروه خود داشته باشند. این موضوع که ایرانیان همواره عدالتطلب و حمایتگر مظلومان بودهاند، در کنار جنایتهای بیشمار رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان و دولت آمریکا در افغانستان و عراق و سوریه در این راستا میتواند تفسیر شود. این موضوع حتی در سطح فراملی نیز قابل بررسی است. هماکنون مردم و حکومت ایران که تشکیلدهنده ساختار اجتماعی ایران هستند، بهعنوان هسته انسجام برای ملتهای طرفدار حمایت از مظلومان شناخته میشوند. در ادامه نظریه واقعیتگرایی شریف(1966) بیان میدارد که چگونه رقابت و تعارض با گروههای خارجی میتواند منجر به افزایش همکاری و وحدت درونگروهی شود. از این منظر نمایش قدرت موشکی از سوی حاکمیت و تحمیل ضربات سنگین ویرانکننده علیه دشمن متخاصم توانست احساس تعلق و هویت ملی را بین مردم بالا ببرد.
موضوع نابسامانیهای اقتصادی هم نتوانست به شکاف بین مردم و حاکمیت در موضوع جنگ منجر شود. از این منظر حتی رفتارهای اجتماعی مردم در زمینه ترک شهرهای بزرگ و مهمانشدن در شهرهای کوچک، عدماشاعه پدیده احتکار، خریدهای روزمره مردم در روزهای جنگ همه و همه نشاندهنده آن بود که اقتصاد با تمام نارساییهای خود نتوانسته بهعنوان انگیزهای اساسی برای بریدن مردم از حاکمیت در موضوع جنگ تلقی شود و حتی به استحکام پیوندهای بین مردم و حاکمیت با موضوع سرنوشت مشترک منجر شده است. تقابل با رسانههای خارجی فارسیزبان که تا قبل از جنگ منابع موثق و تا حدی موثق از دیدگاه طبقاتی از مردم تلقی میشدند، در طول جنگ چهره خود را به نمایش گذاشت. مردم که در بطن جنگ در حال زندگیکردن بودند، عموما با اخباری از سوی این رسانهها مواجه میشدند که راستیآزمایی آن در سطح فردی بسیار آسان اتفاق میافتاد. از این منظر محبوبیت و مقبولیت بسیاری از رسانههای فارسیزبان خارجی در طول جنگ کاهش چشمگیری داشت. انعکاس این موضوع را میتوان در شبکههای اجتماعی در قالب تحلیلهای جدی یا طنز از طرف ولاگرهای ایرانی در داخل ایران و خارج از ایران دید.
هاچینسون (2005) نیز بیان میدارد که جنگ با ایجاد فرصتی برای اجتماع به ساختارهای اجتماعی کمک میکند تا به بازتعریف و تقویت هویت ملی بپردازند. در این مسیر ایجاد خاطرات مشترک جمعی، صحبت پیرامون مقاومت، فداکاری، پیروزی، عدالتخواهی و دفاع از مظلوم میتواند به تقویت نمادها و آیینهای ملی منجر شود. تصاویری تلفیقی از چهره رهبرانقلاب و پادشاه هخامنشی (داریوش) و سرودهای مذهبی که با تلفیق آهنگهای ملی همخوان بود همه و همه در تأیید این نظر است. این نمادها بهعنوان عوامل یکپارچهکننده عمل میکنند و به احساس غرور ملی منجر میشوند و درنهایت به آنچه بهعنوان اثر پرچم (مولر، 1970) مطرح شده است میانجامند. در این رویکرد مردم اختلافات داخلی را کنار میگذارند و حول محور رهبری سیاسی برای مقابله با تهدیدات خارجی بسیج میشوند. تقویت احساس مسئولیت اجتماعی نیز در طول دوران جنگ در ایجاد انسجام و تقویت هویت ملی نقش بسزایی دارد. شکلگیری شبکههای اجتماعی جدید حمایتگر و پشتیبان و فعالیتهای اجتماعی مشترک در این مسیر میتواند بسیار اثرگذار باشد. با مرور اپلیکیشنهای در دسترس (دیوار، شیپور و...) آگهیهایی را در طول جنگ شاهد بودیم که جا و مکان برای افراد تنها یا امکان مسافرت به شهرهای دیگر را بدون پرداخت هزینه ارائه میداد. شرکت در مراسم و تجمعات شبانگاهی در تهران و شهرهای بزرگ نیز از این دست بود.
در پایان، اگرچه این جنگ توانست به انسجام اجتماعی و تقویت هویت ملی ایرانیان بینجامد، بر عهده مسئولان است که با فراهمشدن چنین فرصت مناسبی در شکلگیری روند و فواید طولانیمدت آن پیشتاز باشند.