
این روایت پایداری است...

ملیحه احمدی؛ نویسنده
یک هفته بعداز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ تهران و آغاز جنگ تحمیلی، هنوز صدای آژیرهای قرمز در گوش شهر مانده بود. جنگ، فقط در جنوب و غرب نبود؛ صدایش، بویش، سایهاش به پایتخت هم رسیده بود. مردم که روزی صدای توپخانه را از رادیو شنیده بودند، حالا جنگ را در صفهای طولانی پمپبنزینها لمس میکردند. بنزین کم بود. ترس از نرسیدن. از نماندن. اما خیلی زود، دولت طرحی ساده اما هوشمندانه اجرا کرد: توزیع سوخت بهصورت زوج و فرد؛ تصمیمی که شاید در نگاه اول صرفاً فنی بود، اما در بطن خود، حامل یک پیام بود: «ما میمانیم و مدیریت میکنیم.» و مردم، همان مردمی که در جبههها از جان گذشته بودند، در شهرها هم مقاوم بودند؛ با صبوری، با درک شرایط، با اعتمادی که ریشه در همدلی داشت. روزنامه اطلاعات فهرست پمپ بنزینها را منتشر میکرد و مردم، بیهیاهو، مسیر پایداری را دنبال میکردند. جنگ در خانهها بود، اما ایمان هم بود. عقل هم بود. امید هم.
امروز اما سالها پس از آن روزها، باز هم در میانه یک جنگیم. اما این بار دشمن یک چهره ندارد؛ نه تنها در لباس نظامی، با بمباران... صدای انفجارها...، طنین گرانی، تلاش برای خاموشی امید و هجمه تبلیغات، گاهی بلندتر از هر آژیر خطر... و باز همان مردمند؛ همان مردمی که در تاریکی روزهای جنگ، چراغ دلشان خاموش نشد. در صف پمپ بنزینها حتی با شربت و شیرینی طبع گرم را به دل مردم بخشیدند. در فروشگاهها، در ادارهها، در خانههایی که سفرهشان کوچکتر شده، اما دستانشان همچنان بزرگ مانده، ایستادهاند. بدون فریاد، با همدلی. و باز همان دولت است؛ با تدبیر، با تجربه برگرفته از گذشته، در میدان مانده. در مدیریت منابع، در کنترل بازار، در امیدبخشی به جامعه. شاید امکانات کمتر شده، شاید شرایط سختتر است، اما یاد گرفتهایم چگونه از دل بحران، مدیریت بسازیم. این روایت پایداری است... روایتی از دو جنگ: جنگی که بود و جنگی که هست. در هر دو، مردم ماندند، دولت ماند، امید ماند.
و همین ماندن، راز پیروزی ماست چنانکه خداوند در آیه ۷ سوره محمد بشارت داده است: «إِنْ تَنْصُرُواالله ینْصُرْکمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدَامَکمْ.» ؛«اگر خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری خواهد کرد و گامهایتان را استوار میسازد.»