• سه شنبه 13 خرداد 1404
  • الثُّلاثَاء 6 ذی الحجه 1446
  • 2025 Jun 03
دو شنبه 29 اردیبهشت 1404
کد مطلب : 255501
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/j27Gz
+
-

سقوط دردناك

بررسي دلايل سقوط نساجي به ليگ دسته اول در حضور كارشناسان

سقوط دردناك

بدون تعارف سقوط نساجی به دسته اول، دل خیلی‌ها را سوزاند. بالاخره هر چه باشد این تیم از همه استانداردهای دوست‌داشتنی بودن برخوردار است؛ ریشه دارد، هوادار دارد، امکانات دارد. شاید واقعا ساعت‌ها باید فکر کرد که چه عواملی باعث شد تیم محبوب و ریشه‌دار مازندرانی به دسته پایین‌تر سقوط کند. وضعیت مالی خوب، پروازهای اختصاصی، بازیکنان شناخته‌شده و باکیفیت، هواداران وفادار... چطور می‌شد با این تیم چنین نتایجی گرفت؟ وقتی همه چیز فراهم است و هیچ چیز حاصل نمی‌شود، قطعا اشکال از «مدیریت» است. حالا پرونده نساجي را در حضور بهمن طهماسبي، بازيكن سابق اين تيم و ميعاد نيك، به عنوان روزنامه‌نگار زير ذره‌بين برده‌ايم.

خانه به دوش
   طهماسبي: نساجي نه ثبات مديريتي داشته و نه ثبات كادر فني. گل‌گهر كه يكي از تيم‌هاي تازه‌وارد ليگ است اما در اين چند سال مدام در نيمه بالايي جدول بوده، تغييراتي را كه نساجي داشته، نديده. مديريت گل‌گهر فقط دارد كار خودش را انجام مي‌دهد و مسيري را كه بايد برود، مي‌رود. دنبال اين نيستند كه خودشان را مطرح كنند و خوب نتيجه گرفته اما متاسفانه اين چيزها را در نساجي نمي‌بينيم. يك مشكل ديگري هم هست اينكه تمرينات تيم خارج از شهر قائمشهر انجام مي‌شود. متوجه دليل اين كار نمي‌شوم، من نساجي بودم، يك سال در اين تيم بازي كردم و يك سال هم مربي بودم، سر تمرينات تيم هم تماشاگران هم مي‌آيند و بزرگ‌ترين ناراحتي هواداران همين تمرين خارج از شهر بود. آنها دوست دارند كه بازيكنان و تمريناتشان را ببينند. از همه مهم‌تر اينكه چرا بايد در يك شهر ديگر تمرين كني و در يك شهر ديگر بازي؟ نساجي در همه بازي‌هايي هم كه ميزبان بوده، مهمان بوده. تيم زمين تمرين دارد ولي نمي‌دانم زمين را در اختيارشان نگذاشتند، يا مسئله ديگري است نمي‌دانم. مسئولان تيم بايد توضيح بدهند كه چرا تمرينات قائمشهر نبوده.
   نيك: مهدي تارتار يك نكته‌‌اي را سربسته گفته كه مي‌توانيم اينجا بهش بپردازيم. خيلي از مالكان و مديرعاملان باشگاه‌ها اول فصل كه مي‌خواهند بازيكن و مربي بگيرند، به همه آنها مي‌‌گويند ما در تهران هستيم تا آنها بدانند خانه‌شان در تهران است و مي‌‌توانند به خانه و زندگي‌شان برسند. خود گل‌گهر در كمپ الياف تمرين مي‌كند و نساجي هم در ورزشگاه كارگران. با اين تصميمات تيم از مردم شهرش دور مي‌شود. در اين مورد مي‌توانم ملوان را مثال بزنم. ملوان در اتمسفر هواداري شبيه به مازندران است. تمرينات ملوان در پادگان حسن‌رود انزلي برگزار مي‌شود. يك زمين معمولي است و شايد استانداردهاي زمين تمرين را هم نداشته باشد و مثل زمين تمرين استقلال، پرسپوليس و سپاهان باشد ولي ملوان در شهر خودش تمرين مي‌‌كند و وقتي بازي مهم است، باشگاه به هواداران مي‌گويند بيايند كنار زمين باشند و تيم را حمايت مي‌كنند، آنها حتي از مربي و بازيكنان بومي استفاده مي‌كنند. در تيم‌هايي مثل نساجي و ملوان به انگاره‌هاي بومي محلي بيشتر نياز است تا عناصر خارجي. از تصميماتي كه گرفته شده نتيجه مي‌گيريم كه مالك و مدير باشگاه مي‌خواهد تهران زندگي كند، پس مي‌گويد سرمربي هم تهران باشد، جلسات‌شان را در دفتر تهران برگزار مي‌كنند نه دفتر قائمشهر و... بهترين كار اين بود كه آنها امتياز يك تيم تهراني را مي‌خريدند.

حياط خلوت
   طهماسبي: مردم قائمشهر واقعا با تيم زندگي مي‌كنند. موقعي كه تيم مي‌بازد انگار شهر ماتم است و هيچ‌كس خوشحال نيست. در اين شهر درشت‌ني و نازك‌ني من شكست و براي اينكه بگويم مردم چقدر تيم را دوست دارند، اين را تعريف مي‌كنم. اين اتفاق كه براي من افتاد، باشگاه به هواداران گفته بود بهمن را به بابل برده‌اند. قائمشهر خياباني به نام بابل دارد، فقط 2هزار از تماشاگران به شهر بابل رفته بودند. بيمارستاني هم كه من بودم، اينقدر شلوغ بود كه پرسنل بيمارستان به من گفتند كه خيلي شلوغ شده و هواداران بايد بروند. مردم خيلي تيم را دوست دارند و تعصب دارند و سر تمرين كه مي‌آمدند ما بازيكنان انگيزه و انرژي مي‌‌گرفتيم. وقتي تيم را از تماشاگران دور مي‌كنند، اين فاصله مشكلاتي را ايجاد مي‌كند.
   نيك: ملوان را مثال مي‌زنم چون 2تيم در يك خطه هستند و از نظر فرهنگي خيلي به هم نزديك هستند. ملوان اواسط  نيم‌فصل اول از 8بازي 7باخت و يك مساوي گرفت. خيلي وضعيت بدي بود و هر كسي غير از مازيار زارع سرمربي تيم بود، هواداران بركنارش مي‌كردند. هواداران پاي ملوان و مازيار ماندند، چون مازيار انزلي‌چي است، يكي از اسطوره‌هاي باشگاه است و او را دوست دارند. مي‌بينيم كه ملوان جان مي‌گيرد. اين اتفاق چرا در نساجي نمي‌افتد؟ مازندران و قائمشهر چه چيزي كم از گيلان و انزلي دارد؟ اين همه سال است كه نساجي تيم دارد، در اين سال‌ها يك مربي براي اين باشگاه ساخته نشد؟‌ آن هم در مازندراني كه همه يا فوتباليست هستند يا كشتي‌‌گير. در پرسپوليس اميد عاليشاه و مرتضي پورعلي‌گنجي مازندراني هستند. فوتبال خيلي بازيكن مازندراني دارد و خيلي راحت مي‌توانند از آنها استفاده كنند اما ايده‌اي براي اين كار وجود ندارد. ايده بعضي از مديران و مالكان باشگاه نساجي اين بوده كه نساجي حياط خلوت خودشان باشد، نه يك باشگاه بازيكن‌ساز، مربي‌ساز و فرهنگي. نساجي هست تا آنجا اتفاقاتي رخ بدهد كه هيچ‌ربطي به فوتبال ندارد.

بازگشتی در كار است؟
   طهماسبي: يكي دو سال اول خيلي مهم است، اگر تيم نتواند برگردد خيلي سخت مي‌شود. براي بازگشت بايد مربي‌اي انتخاب كنند كه بازي در ليگ يك را بلد باشد. آقاي مهاجري سال‌ها در ليگ يك كار كرده، مي‌تواند انتخاب هوشمندانه‌اي باشد. هر مربي‌اي انتظاراتي را از باشگاه دارد، بايد باشگاه ببيند چه‌چيزهايي را مهاجري مي‌خواهد، مي‌تواند تهيه كند يا نه. تيم بايد بازيكناني را بگيرد كه در ليگ يك كارايي لازم را داشته باشند. يك بازيكن در يك نيم‌فصل ليگ يك نتوانست يك‌گل هم بزند اما در يك نيم‌فصل در ليگ برتر آقاي گل شد و به تيم ملي رفت. شرايط دو ليگ متفاوت است. تغييرات در تيم بايد اساسي باشد. تيم چند بازيكن جوان دارد، از بيرون باشگاه هم مي‌توانست چند جوان بگيرد. چرا به جوانان اعتماد نمي‌كنند؟
   نيك: عاملي كه باعث شد ملوان دوباره از ليگ آزادگان به ليگ برتر بيايد، اين بود كه درون‌سپاري كردند. مدير خارجي و مربي خارج از استان بياورند. پژمان نوري مدير شد و مازيار زارع هم سرمربي. خوب است كه آدم‌ها هر جايي كه هستند بتوانند پايان خوبي داشته باشند. چرا ساكت الهامي به پايان با نساجي نمي‌رسد؟ چند بار ديگر بايد برود و بيايد؟ هر سال انگار يك بليت براي الهامي رزرو شده و به او گفته‌اند امسال حتما روي نيمكت نساجي مي‌نشيني، حتي اگر محروم باشي. چرا مي‌گوييم توني كروز و زيدان بازيكنان خوبي بودند، به خاطر اينكه كسي افت آنها را نديد و در اوج خداحافظي كردند. همه نتيجه نگرفتن الهامي را ديدند.

واكنش زشت
   نيك: واكنش مالك نساجي به سقوط خيلي زشت بود. حداقل كاري كه مي‌توانست انجام بدهد اين بود كه ظاهر را نگه دارد و وعده بدهد كه تيم دوباره به ليگ برتر برمي‌گردد، نه اينكه بگويد من پرونده مس را پيگيري مي‌كنم تا تيم سقوط نكند. فوتبال ما اين فصل درگير 2پرونده بود؛ پرونده بيرانوند و پرونده فساد مس. پرونده مس بايد در دادگاه قضايي تعيين تكليف شود و بعد به كميته اخلاق و انضباطي فدراسيون و هر حكمي بدهند، آنجا لازم الاجراست. دستگاه قضايي به هر دليلي هنوز به نتيجه‌اي نرسيده و نبايد بگويي كه هر كاري مي‌كنم تا مس بيفتد. قبول كن كه اشتباه كرده‌اي. اگر حكمي هم براي مس صادر مي‌شد، وضعيت نساجي طوري بود كه باز هم سقوط مي‌كرد.
   طهماسبي: حداديان به عنوان مالك براي تيم نساجي زحمت مي‌كشد اما بايد چند مشاور ورزشي خوب كنار خودش مي‌داشت و از پتانسيل بومي مازندران استفاده مي‌‌كرد كه نكرد. در حوزه كاري خودش موفق بود اما كار كردن در يك حوزه ديگر مشاور خوب مي‌خواهد. ميثم بائو مشاور بود ولي ديد اجازه ندارد كمك كند، كنار كشيد. فقط اسم او بود.

محله برو بيا

   بهمن طهماسبي: نساجي قبل از اينكه به ليگ برتر بيايد، خيلي مشكلات مالي داشت و بعد از صعود وضعيت بهتر شد. مشكل اصلي اين تيم ضعف مديريت است. در 7سال گذشته نساجي 20مربي داشته كه مربي‌اي مثل ساكت‌ الهامي، 5بار روي نيمكت اين تيم جابه‌جا شده، مهاجري 2بار به اين تيم آمده و رفته. اين فصل هم اين تيم بازيكنان بدي نداشت اما تغييرات سرمربي روي نتايج خيلي تاثيرگذار بود. سال اولي كه جواد نكونام اين تيم را به ليگ برتر آورد، سال خوبي براي نساجي بود ولي همان سال هم تغيير مربي داشت، نكونام رفت و آقاي جلالي تيم را گرفت. در كل تغيير مربي يكي از مشكلات اصلي اين تيم است، چرا اين مربيان را انتخاب مي‌كنند و چرا آنها را بركنار مي‌كنند؟ به طور ميانگين نساجي هر فصل 3مربي عوض كرده.
   ميعاد نيك: اتفاقاتي كه در نساجي مي‌افتد نشان مي‌دهد كه اصلا دكترين مديريتي در باشگاه وجود ندارد. بايد يك راهكار مديريتي براي حل مشكلات باشد. از سال 1397 كه تيم به ليگ برتر صعود كرد، هيچ‌وقت در نيمه بالاي جدول نبوده و هر فصل پرچم قرمز برايش تكان مي‌خورد و هشدار سقوط مي‌دهد. برخلاف نساجي تيم‌هايي را هم داريم مثل خيبر يا چادرملو كه وقتي به ليگ برتر آمدند، با مديريتي كه پاي كار است يا سرمربي خوب، و يا صنعتي كه حمايت‌شان مي‌كند كه البته خيبر تقريبا خصوصي اداره مي‌شود، خيلي راحت در نيمه بالاي جدول قرار مي‌گيرند و براي كله گنده‌هاي ليگ دردسر ايجاد مي‌كنند، كاري كه نساجي هيچ‌وقت نتوانسته انجام بدهد، چرا؟ چون كتره‌اي و بي‌نظم اداره مي‌شود. باشگاه مالكيت خصوصي دارد كه كار خودش را انجام مي‌دهد اما مدام مديرعامل كه مسئول اجرايي باشگاه و تيم است عوض مي‌شود. با هر مديرعاملي كه تغيير مي‌كند، 7-8مدير مياني جابه‌جا مي‌شود، بعد از آن مي‌رسيم به كادرفني و كادر سرپرستي. يكي به يكي اين تغييرات در كار اختلال ايجاد مي‌‌كند، از بازيكنان گرفته تا رده‌هاي بالاتر.

مديری در كار نيست

   نيك: احساس من اين است كه در باشگاه‌هاي خصوصي مديرعامل همه كاره نيست و اختيار تام ندارد. خيلي از آدم‌هاي ديگر هستند كه آنجا تصميم مي‌گيرند؛ مالك باشگاه و افراد ديگر هستند و افرادي كه خارج از باشگاه به مالك فشار مي‌آورند. اتفاقي كه در يكي دو سال اخير در نساجي افتاد اين بود كه فرمايشاتي به نساجي تحميل شد و در كل تيم جاي ديگري غير از باشگاه بسته مي‌شود.

ضربه آسيا
   نيك: واقعا وقت آسيايي شدن نساجي نبود. سقوط نساجي از همان موقع آسيايي شدن استارت خورد، از زماني كه تيم تمركزش را روي بازي با الهلال، نيمار و... گذاشت، تفكرش عوض شد. خيلي از باشگاه‌ها از اين موقعيت استفاده مي‌كنند و ديگاه‌شان را مديريتي و اروپايي مي‌‌كنند و تيم شكيل مي‌بندند اما در نساجي يك چسب زخم روي يك شكستگي بزرگ زدند و ايرادهايي كه بايد ديده مي‌شد، نشد. كاش نساجي آن سال قهرمان حذفي نمي‌شد. الان هوادار با نساجي قهر كرده. وقتي مي‌‌تواني هوادار را  آشتي بدهي كه جوانان منطقه خودت را در تيم داشته باشي. با بازيكن خارجي هوادار 2بازي را براي تشويق مي‌آيد اما براي بازيكن بومي كل فصل مي‌آيد.
   طهماسبي: مثل محمد عباس‌زاده. بازيكني بود كه هواداران او را دوست داشتند و نساجي را به ليگ برتر آورد اما او را هفته سوم اين فصل كنار گذاشتند و اين كار درستي نبود. او به عنوان يك بزرگ‌تر مي‌‌توانست به تيم كمك كند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :