تو سر پدر چیزهای زیادی میگذشت. معلوم بود که چیزهای زیادی میگذرد. ولی هر چه بود ما جزو آن چیزها نبودیم. زندگی همان چیزی است که برایت اتفاق میافتد، وقتی داری برای چیزی دیگر برنامهریزی میکنی.