وقتی خودروها زبان باز میکنند
درباره بغلنویسیهای عجیب و طرحهای غریب خودرویی
رابعه تیموری- روزنامه نگار
همه حرفهایی را که توی دلشان مانده، میخواهند پشت رخشهایشان بنویسند:جاده طلاقم بده!... من خستم، شما برین...ز گهواره تا گور بیخیال... بوق نزن، تندتر از این نمیره.... گاهی هم به این شعر و شعارهای پرسوز و گداز رضایت نمیدهند و تقدیر و پیشانی نوشتشان را در قالب متن و کلامی با هممسیران خود و سایر استفادهکنندگان راه و جادهها در میان میگذارند، گاهی هم اختلاطهای بینراهی مکتوبشان برای کوچکترها بدآموزی دارد و از دایره ادب خارج میشود. البته نوشتن این نامههای کوتاه جورواجور خودرویی از خودشان برنمیآید و باید کار را به بغلنویسان خودرو بسپارند تا آنها را با دمودستگاه مخصوصشان و با خطی خوش روی شیشه، کاپوت و بدنه خودرویشان حک کنند. بسیاری از آنها هم نمیدانند پلیس راهور این درددلهای بیوقت و نابجا را قدغن و ممنوع کرده است: اگر مناسبتی در پیش باشد و بخواهند همانطور که کوچه و خیابانهای شهر و جادهها را گز میکنند، حس و حال خود را در قالب کلمه یا جمله و طرحی به دیگران نشان دهند، خطاطها کارشان را راه میاندازند و دلنوشتههای آنها را با قلممو و رنگ روغن براساس اصول خوشنویسی نستعلیق و خط شکسته روی قسمتهای مختلف خودرو نقش زنند. وقتی هم مناسبت دلنوشتههایشان به پایان رسید، خودروی پرنقش و نگارشان را به کارواش میسپارند تا به آب و کفی جانانه آن را پاکیزه کنند. اگر چه شاید احتمال آسیب رسیدن به رنگ خودرو هم نتواند شیفتگان دلنوشتههای پشت ماشینی را از تصمیمشان منصرف کند، ولی علی کاظمی که خودش فروشگاه شبرنگ دارد ومعتقد است که این نوع بغلنویسی، کم یا زیاد رنگ خودرو را از بین میبرد.
سلطان جادهها، مشتری ویژه
در فروشگاه پر و پیمان کاظمی انواع شابلونها و برچسبهای کوچک و بزرگ یافت میشود و آنقدری هم از خطاطی سررشته دارد که مشتریهای مناسبتی خود را راضی کند. البته اگر هم سرش شلوغ شود آنقدر زبان میریزد تا مشتری مجاب شود او میتواند با گذاشتن شابلون روی شیشه و بدنه خودرو و رنگپاشی با پیستوله تابلویی هنری بهوجود آورد که حرفهای دل صاحب خودرو را از
چند فرسخی فریاد بزند. اما دستگاه برش لیزری ته فروشگاه علی آقا فقط بهکار مشتریان ویژهاش میآید که اغلب آنها راننده جاده و بیابان هستند و دوست دارند نقش و نگار روی مرکبهای قلدر و یکهتازشان ماندگار و خیلی خاص باشد. دلنوشتههای آنها هم حسابی اشک درمی آورد و رانندگان و سرنشینان سایر خودروها را وسط جاده و کوه و کمر و لابهلای سبقت و سرعتهای راه و نیمراه مانند پیری عاقل پند میدهد: «دستاندازهای این جادهها پیرم کرد... کاشکی عاشقت نبودم... عاقبت دانشگاه آزاد... حاصل دسترنج پدر.... با این همه دستانداز مگه میمونه پسانداز... ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم...»
به سبک گرافیستهای باتجربه
علی آقا دیپلم نگرفته درس و مدرسه را بوسیده و پی کار و کاسبی رفته، ولی به پشتگرمی 10سال تجربهاش در بغلنویسی خودرو ادعا میکند بهتر از گرافیستهای تحصیلکرده میتواند شعر و شعارهای رانندههای رقیقالاحساس را حروفچینی کند؛ با کنار هم نشاندن خطوط، اشکال و نقاط تصویر بسازد و خطوط و تصاویر طراحی شده را به دستگاه برش لیزری بسپارد تا با حک کردن آنها روی ورقهایی شبرنگ یا روزرنگ، برچسبهایی بادوام بسازد که در باد و بوران جادهها خم به ابرو نیاورند. در یکی از فایلهای سنگین و پرحجمی که در سیستم رایانه علی آقا ذخیره شده، اشعار و نوشتهها و طرح و نقاشیهای جورواجور مناسبتی و غیرمناسبتی وجود دارد که اغلب رانندهها یکی از آنها را حتما میپسندند، ولی تعدادی از مشتریانش هم از او میخواهند کلمات و طرحهایی عجیب و غریب و خارج از عرف مانند تصاویر غنچه گل خشخاش، چاقو و قمه، حیوانات وحشی را روی خودروی آنها نقش بزند.