• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
شنبه 30 تیر 1397
کد مطلب : 23778
+
-

ماز

یادداشت
ماز

شهرام فرهنگی | روزنامه نگار:

ول کن کارها رو. چند وقت پیش طرف‌های ساعت 11، 12 صبح بود که خیلی غمگین شدم. از اون حال بدها که می‌ری کف اقیانوس، هسته مرکزی زمین، میون زباله‌های رها شده در فضا. از این جور جاها. یه حرف‌هایی هست که تو این لحظه‌ها آدم دلش می‌خواد به کسی بگه؛ کسی که می‌تونه این حرف‌ها رو بشنوه و فهم‌شون کنه. کسی که تو رو بهتر از خودت بشناسه، چون قرار اینه که فقط از خودت حرف بزنی، گله، شکایت و کلی راز و ماز (هزارتو) و از این حرف‌ها. اون باید کسی باشه که تو رو بفهمه. فقط همین نیست، خیلی بیشتر از اینهاست؛ باید تو اون قدر باهاش راحت باشی که هر حرفی، هر حرفی رو بتونی درباره کرده و نکرده‌هات بهش بگی. و اون کسی نباشه که تو – به هر دلیل – از گفتن بهش بترسی. چنین کسی رو من از ساعت 11، 12صبح که سقوط آغاز شد، تا تق تقِ نگهبان ساختمان که ساعت 9 به بعد می‌یاد بالا و با تعجب می‌پرسه: «شما هنوز کار دارید؟!»... دنبالش گشتم. تو فهرست شماره تلفن‌های ثبت شده در گوشی تلفن همراه. در دفترچه قدیمی شماره تلفن‌ها. در خاطرات جاهای رفته و کارهای کرده و آدم‌هایی که در اطراف بودند، پیدا نکردم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :