تلخی بی پایان برای هشت شاکی
مجتبی جباری کفشها را آویخت و از فوتبال خداحافظی کرد. بعد از یک فصل ناکام که بیشترش بیرون از ترکیب تیم گذشت و صرف دعواهای او با مدیران باشگاه محبوبش شد. بر خلاف تمام سالها که ناز مجتبی خریدار داشت و گلایههای او از وضعیت آشفته استقلال به گوش جان شنیده میشد و هواداران پشت او صف میکشیدند، سال آخر اما اوضاع به گونه دیگری پیش رفت. آنقدر وضعیت استقلال آشفته بود و نتایج نگران کننده که تمام توجه هواداران آبی صرف سرنوشت تیمشان شد و اینکه بعد از پروژه شکست خورده منصوریان، پیرمرد آلمانی میتواند آنها را از گرداب بیرون بکشد یا نه. پس مجتبی و کنار گذاشتنش آنقدر که باید در کانون توجه نبود و هر چه جباری تلاش کرد مدیران زیر بار نرفتند. او حتی از اصول خود دست کشید و با سرمربی جدید تیم هم جلسه گذاشت اما درنهایت پشت تابلوی ورود ممنوع مدیران آبی ماند و ماند و... او دیروز با رسانههای مختلفی حرف زد و درباره علت این خداحافظی گفت: «با توجه به شرایط سنیام انتظار میرفت که یکی دو فصل دیگر بازی کنم، اما بهدلیل اتفاقات تلخی که برایم در استقلال افتاد، شرایط فیزیکی، مصدومیتها، دوری از تمرینات و همچنین عدم همکاری با استقلال دیگر انگیزهای نبود تا در کنار تیم مورد علاقهام و هواداران بازی کنم. به همین دلیل، زمانش رسید که از فوتبال کنارهگیری کنم.»
آغاز پر امید
مجتبی محصول نونهالان استقلال بود. در روزگاری که هنوز روزگار تیمهای پایه چنین آشفته و بیهویت و بی در و پیکر نبود. او برای سربازی رفت مشهد و وقتی به استقلال بازگشت طلسم قهرمان نشدنهای متوالی این تیم در هفتههای آخر را شکست. جباری و استقلال در نخستین گام همکاری، در حضور 120هزار نفر جشن نخستین قهرمانی در لیگبرتر را گرفتند.
مصدومیتهای کلافه کننده
جباری و مصدومیت هیچوقت از هم جدا نشدند. جراحیهای پشت سر هم و دوری از ترکیبهای متوالی! جباری هر فصل در آخرین دقایق قراردادش را تمدید میکرد و همیشه بعد از تمرینات بدنسازی به تیم اضافه میشد. هر فصل آبیها دغدغه بودن یا نبودن او را داشتند. اینکه میشود روی مغز متفکر تیمشان حساب کنند یا نه و اینکه او آماده است یا هر لحظه امکان دارد مصدوم شود و نیمی از فصل یا کلش را از دست بدهد.
آن فینال کوفتی!
قلعهنویی برگشت استقلال. بعد از فصل نکبت بار که با دسته گل مشترک مرحوم حجازی و فیروز کریمی با بدترین رتبه ممکن تمام شد. استقلال هر جوری بود به فینال حذفی رسید. مجتبی ستاره تیم بود و با زدن دو گل کار را برای استقلال در آورد. بعد از بازی به او خبر دادند که پدرش را ساعتی قبل از دست داده. آن فینال خاص هم برای مجتبی با تلخی و اندوه در هم آمیخت.
اعتراض و اغماض
جباری همیشه از اوضاع غیرحرفهای حاکم بر فوتبال ما شاکی بود. مدیر و مربی هم نداشت. فتحاللهزاده و قلعهنویی هم تفاوتی نمیکرد. او از روابط غیر معقول بازیکن ها با مربی و تمرینات عهد بوقی و مراودات خارج از زمین کلافه بود. پس یک بار علیه ژنرال آبی شورید و دفعه بعد مظلومی را فتیله پیچ کرد. هر دو بار آنقدر در تیم به او نیاز داشتند که چشم بر حرفهای درشتش بستند و به ترکیب تیم برش گرداندند. هر دو فصلی که او با مربیهایش به مشکل خورد درنهایت مصدوم شد و در روزهای خاص به داد تیم نرسید. او در قهرمانی تاریخی روز آخر مشهد در لیگ هشتم غایب بود. در فصلی هم که مظلومی با گلها و پاسهای جباری 4داربی پشت سر هم را برد، درنهایت در غیبت او تسلیم ایمون زاید شد و قهرمانی و صعود در آسیا را از دست داد.
قنددان را چه کسی پرت کرد
آخرین بازگشت قلعهنویی به استقلال با حفظ جباری همراه شد، در حالی که همه فکر میکردند ژنرال با پروژه جذب نکونام دنبال خلاص شدن از دردسرهای همیشگی زبان تند اوست. استقلال قهرمان لیگ شد و در آسیا به دور یک چهارم صعود کرد. لیگ تمام شد و قلعهنویی با خیال راحت از حفظ ستارههایش به تعطیلات رفت. در تعطیلات مجتبی باز به سیم آخر زد و در یک نزاع معروف با فتحاللهزاده یک قندان پرتاب شد. هیچوقت دقیقا معلوم نشد که این پرتاب از کدام سمت بوده اما هر چه بود جباری از استقلال رفت و استقلال در آسیا نتوانست رویایش را کامل کند. جباری رفت قطر تا در فضایی آرام و بی دردسر نفس بکشد و به
آرامش برسد.
تیمملی هم با او جور نبود
مصدومیتها و غیبت های جباری او را از تیمملی هم دور نگه داشت. او با هوش ذاتی و فکر درخشانش میتوانست خیلی وقتها به کار تیمملی بیاید اما نشد که بشود. یک گل سرنوست ساز از او به بحرین یادمان مانده که ما را از باخت فراری داد؛ آنهم در تیم کیروش که همه فکر میکردند با روحیه او خیلی جور باشد. او در باری معروف اولسان هم فیکس بود اما نشد. جباری این بار خودش را خیلی آرام و بی سر و صدا از تیمملی حذف کرد چرا که ظاهرا فهمیده بود در اندیشههای دفاعی کیروش جا برای فوتبالیستی که کمتر درگیر میشود بیشتر از مغزش کار میکشد نیست. او ناگهان خداحافظی کرد و جایش را به جوانها داد و رفت و تیمملی برایش تمام شد.
بازگشت برای پایان خاص
منصوریان آمد تا سالها مرد شماره اول نیمکت آبیها باشد. پروژه او در فصل دوم پر کردن تیم از ستارههای محبوب بود. پس منتظری و جباری را در سالهای آخر فوتبالشان از قطر صدا زد. مجتبی روی دوش هواداران پا به تمرین گذاشت و همه فکر میکردند او در بهترین نقطه و با بیشترین دستاورد کفشها را آویزان میکند اما خیلی زود کشتی به گل نشست. استقلال منصوریان آنقدر ناموزون و آشفته بود که شکست پروژه خیلی زود آشکار شد. مجتبی هم بعد از چند فصل آرامش و سکوت، باز هم با طغیان برگشت. طغیان بر علیه همه چیزهایی که برایش غیرعادی بود اما فوتبال ایران دیگر به آنها خو گرفته است. زبان سرخ مجتبی برای مدیران جدید آبیها هم قابل تحمل نبود و او این بار بدون قندان و طی یک پروسه پیچیده از تیم کنار گذاشته شد. تا مدتها هیچکس نمیدانست ایراد کجاست و چه کسی مخالف است اما هر چه بود جباری فرصت همکاری با استقلال شفر را هرگز بهدست نیاورد.
نقطه ته خط و تمام
مجبتی بعد از تقریبا یک فصل بلاتکلیفی عاقبت عطای فوتبال را به لقایش بخشید و با هواداران استقلال خداحافظی کرد. بدون حضور در میدان و دست تکان دادن برای سکوها و قلمدوش شدن و تشویق و هیاهو. نگاه آرمان گرای او به فوتبال و مناسبات آن دیگر حوصله سر و کله زدنهای بیحاصل با یک فرآیند مریض را نداشت. او حالا قصد دارد شانسش را برای حضور روی نیمکت امتحان کند. بیشک جباری با هوش ذاتی و استعداد نابش میتواند مربی موفقی باشد. او با تربیت حرفهای و تصورات ایدهآلگرایش بیشک میتواند جریان جدیدی در فوتبال ایجاد کند. اگر سرکشی و کم حوصلگیهایش را مهارکند. چرا که فوتبال ایران هر سال در کلافی سردرگمتر از سال قبل گرفتار میشود. فوتبال دولتی با مدیرانی ناکارآمد و منابع مالی نامشخص. برای مجبتی که همه چیز را سرجایش دوست دارد اوضاع روی نیمکت هم دشوار خواهد بود...