حال خوب برای آدم خوب است...
امرالله احمدجو:
آدم برای اینکه بتواند حال خوبی داشته باشد اول از همه نباید حال خودش را بد کند. باید برسد به نقطه صفر و از تحمیل کردن حال بد به خودش دوری کند. روی نقطه صفر که بود میتواند سعی کند تا وارد حیطه حال خوب شود. این حال خوب هم البته تعریف دارد. خوشحالی تعریف دارد. فقط این نیست که هار هار بخندی و جوک بگویی و لذت معمولی و سطحی داشته باشی. این یک تعریف سطحی از حال خوب است.
حال خوب در درجه اول برای آدم خوب است. پس اول باید سعی کنیم آدم خوبی باشیم. برای آدم خوبی بودم هم باز اول از همه باید احساس کنیم کار و وظیفه و مسئولیتی که روی دوش ماست، هر مقدار و در هر سطحی، به خوبی انجام میدهیم. با دقت و جدیت و همت. این تازه میشود مقدمه پیدا کردن حال خوب. مرحله بعد سعی کنیم آدم خوبی باشیم. این آدم خوب بودن هم تعریفش مشخص است. خاص و عام میدانند باید چه ویژگیهایی داشته باشی که به تو بگویند آدمی خوبی هستی.
بعد از طی کردن این مقدمات باید از وقتمان درست استفاده کنیم. برای استفاده درست از وقت هم باید بپذیریم که برخی مسائل از حیطه اراده ما خارج است. پس وقتی قدرتی برای تغییر این مسائل نداریم باید رهایشان کنیم و معطلش نشویم و برویم سراغ مسائلی که در اراده ماست. مسائل و مشکلاتی که قدرت حلش را داریم. اینجا هم باید با روی خوش، مشکلات و مسائل را شناسایی کنیم و و راه حل درست را برایشان انتخاب کنیم.
اما مهمتر از همه این است که باید بخواهیم آدم خوب و خوش اخلاقی باشیم. دوست تصویربرداری داشتم که متاسفانه در حادثه سقوط هواپیما او را از دست دادیم. بچه آبادان بود و بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق. یکی از چیزهایی که او در تعارفات معمولش از آدم میپرسید این بود «چطوری؟ اخلاقت خوبه؟» این یعنی سعی در خوش اخلاق بودن که از مقدمات خوش اخلاقی و درنتیجه داشتن حال خوب است.
من همینقدر میدانم، همینقدر که آدم خوب، حال خوبی هم دارد. حال خوب واقعی.