خندیدن در خانهای که میسوخت
گشتوگذاری در زندگی و کارنامه ادبی هاینریش بل، به مناسبت سالمرگ نویسنده
المیرا حسینی/ خبرنگار
هاینریش بل، ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن آلمان به دنیا آمد. دوران کودکیاش با مسائل ناشی از جنگ و دگرگونیهای اجتماعی پس از آن، درآمیخته بود. با این حال، زندگی خانوادگی آرام و پر از مهر و محبت، تا حدود زیادی، عوارض ناشی از بحران بینالمللی و فاجعه اقتصادی ملی را در زندگی هاینریش خنثی میکرد. کودکی بل این فرض مکرر را که هنرمندان از میان خانوادههای ناشاد برمیخیزند، باطل میکند.
در ۱۹۲۴، بل تحصیلات رسمیاش را در مدرسه ابتدایی کاتولیکها در کلن آغاز کرد و 4سال را در این مدرسه گذرانید. در ۱۹۲۸، از مدرسه ابتدایی به دبیرستان رفت. خاطرات او از این سالها، با وجود تورمی که دکان پدر را تخته و خانواده را مجبور به ترک شهر کرد، خاطراتی خوش است. او همواره پدر و مادرش را مورد ستایش قرار میداد و آزادمنشی آنها را با تنگنظری پدر و مادر بچههای دیگر که اجازه نمیدادند بچهها آزادانه با هم معاشرت کنند، قیاس میکرد. جو آزاد حاکم بر خانه، با وجود تهدید دائم به ورشکستگی مالی، به بل جوان امکان میداد که افراد را از روی شخصیتشان ارزیابی کند، نه با معیارهای جزمی.
پس از فراغت از تحصیل در ۱۹۲۷، بل سردرگم بود که چه مسیری را در زندگی در پیش بگیرد، فقط این را میدانست که میخواهد نویسنده شود. از هفده سالگی این حرفه او را بهخود جذب و مشغول کرده بود. در بیست سالگی پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول بهکار شد.
از ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۷، بل به دبیرستان قیصر ویلهلم در کلن میرفت. خاطرات این سالها، خصوصا از آغاز دوره هیتلر در ۱۹۳۳ تا فراغت از تحصیل، در زندگینامه وی بهنام «چه بر سر پسر میآید؟» آمده است. در دبیرستان، با آنکه معلمها آشکارا ضدنازی بودند، فقط 3نفر از دانشآموزان به هیچیک از گروههای نازی نپیوستند و بل یکی از این 3نفر بود. با این حال در میان معلمان کسانی بودند که به نازیسم تعلق خاطر داشتند؛ نظیر معلم زبان آلمانی که برای تقویت قوه نقادی شاگردان، آنها را وامیداشت بخشهایی از کتاب «نبرد من»، نوشته آدولف هیتلر را به زبان فصیح و روشن بازنویسی کنند.
بل همزمان با آغاز جنگ جهانی دوم به پادگانی در لهستان منتقل شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهههای جنگ به سر برد و در آنجا بود که برای نخستین بار وحشیگری اساسها را با مردم مظلوم کشورهای اشغالشده به چشم دید. در آخر ژوئن ۱۹۴۰ او را به فرانسه فرستادند.
در آن زمان، جنگ در فرانسه عملا تمامشده بود. وی در فرانسه اسهال خونی گرفت و ناچار به آلمان انتقال داده شد. در ۱۹۴۲، دوباره به فرانسه اعزام شد. در ۱۹۴۳، بل را به جبهه شرق فرستادند، اما پیش از آنکه از مرز فرانسه بگذرد، قطارش با یک مین که ارتش مخفی مقاومت فرانسه کار گذاشته بود، برخورد کرد و دست راست بل مجروح شد. او را دوباره به آلمان بازگرداندند. این فراغت از وحشت جنگ در جبهه شرقی فقط 2هفته به طول انجامید. پس از آن، وی را به کریمه (Crimea) اعزام کردند که در آنجا نیز از ناحیه پا صدمه دید.
هاینریش بل در طول جنگ چندبار زخمی شد، از پادگان فرار کرد و با جعل برگههای عبور خود را به غرب رساند. در آنجا بهدست آمریکاییها دستگیر شد. پس از آنکه سرانجام از زندان آمریکاییها آزاد شد، با بهانه کردن مرگ یکی از اعضای خانواده، توانست گذرنامهای قانونی برای رفتن به خانه و کاشانه دستوپا کند. واقعا هم مادرش طی یک حمله هوایی در ۱۹۴۲ کشته شده بود.
وقتی که به خانه آمد، با همدستی زنش، ترتیبی داد تا دیگر او را به جبهه نبرند؛ مرتبا بهخود آمپول ضدسیفلیس تزریق میکرد و در نتیجه با تب زیادی که داشت، فوریه ۱۹۴۵ در بیمارستان بستری شد. پس از آن، تزریق آمپول را که بسیار خطرناک بود، قطع کردند. در این زمان، بل همراه زنش به دهکدهای در نزدیک کلن فرار کرد. با وجود این، چون میدانست فرار از خدمت نظام عواقب وخیمی خواهد داشت، ترتیبی داد تا به هنگ خود در نزدیکی مانهایم بازگردد؛ به این امید که هرچه زودتر این منطقه بهدست نیروهای متفقین آزاد شود. همزمان با نزدیک شدن نیروهای متفقین، وی در نهم آوریل ۱۹۴۵ خود را تسلیم آنها کرد و در پانزدهم سپتامبر۱۹۴۵، پس از 5ماه بازداشت در بازداشتگاههای متفقین، آزاد شد.
سپس با همسرش در شهر کلن، شهری که ۸۰ درصدش در اثر جنگ ویران شده بود، اقامت گزید. در ۱۹۴۵، در ۲۸ سالگی، بل با همسرش به شهر بمبارانشده و ویرانِ کلن برگشت تا دست بهکار نوشتن شود؛ یعنی یگانه کاری که از آغاز برای خود درنظر گرفته بود. البته برای رسیدن به قله ادبیات جهان، لازم بود که بل دوبرابر این مقدار زندگی کند. زندگی بل بعد از سال 1952مملو از اتفاقات خوشایند و موفقیتهای بزرگ است. مهمترین اتفاق هم کسب جایزه نوبل در ۱۹۷۲ بود؛ یعنی 27سال بعد از بازگشت به شهر ویرانشده کلن، در 55سالگی. وی همچنین دکتری افتخاری از انگلستان و ایرلند، عنوان استادی افتخاری از ایالت رایت وستفالی شمالی و شهروندی افتخاری شهر کلن را نیز کسب کرد.
مجموعه آثاری که از بل در طول سالها انتشار یافت، مطابق هر معیاری که درنظر گرفته شود، عظیم است.
در ۱۹۷۷ مجموعه کامل داستانها و رمانهای وی در ۵ مجلد 600 صفحهای انتشار یافت. در ۱۹۷۸، 3مجلد دیگر، به همان حجم، شامل مقالهها و سخنرانیهایش منتشر شد.
بل در ۱۶ ژوئیه (25تیر) ۱۹۸۵ درگذشت. رئیسجمهور فدرال آلمان در مراسم تشییع جنازهاش حضور یافت و صدها تن از عزاداران در محل دفنش گرد آمدند. در تمام جهان، روزنامههای بزرگ خبر مرگش را در صفحه اول انتشار دادند و تا چندماه مقالههای یادبود وی، در روزنامهها و مجلههای آلمان و دیگر کشورها منتشر میشد.
شرمنده از جنگ دوستی
در آن سالهایی که آلمان تسلیم نازیها میشد، خانواده، معلمان و رفقای یکدل بل به او کمک کردند تا از این دوره سر سلامت بهدر برد. با اینکه خانوادهاش با نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، او در ابتدا با آنها همدلی داشت. نامههایی که بل از جبهه جنگ به همسر آیندهاش، آنه ماری مینوشت، به خوبی این مدعا را اثبات میکند. اما پس از زخمی شدن در جبهه شرق، دیدگاهش تغییر یافت و به عمق فاجعه جنگ و جنایت رژیم نازی پی برد.