همصحبت حیوانات هستم
گفتوگو با همیار محیطبانی که سخن گفتنش با خرس و پلنگ پربيننده شده است
مجید جباری-روزنامهنگار
در فاصله میان هراز تا آمل، جنگلهای چلاو مانند لباسی سبز بر تن مازندران، خودنمایی میکنند. گونههای حیاتوحش، از خرس، پلنگ، گراز، مرال، شوکا و روباه و گرگ گرفته تا گونههای مختلف پرندگان در منطقهای بهوسعت 40هزار هکتار از جنگلهای چلاو زیست میکنند. محمدباقر غفاری چلاوی، همیار محیطبان دقیقا در یک کلبه چوبی کوچک در دل جنگلی انبوه مشغول حفاظت از 10هزار هکتار زیستگاه و زیستمندانش است؛ عرصهای که حالا دیگر شکارچیان کمتری برای شلیک به مرال و شوکا و... به آنجا میروند. او همان کسی است که ویدئوهای صحبت کردنش با خرس و پلنگ در شبکههای اجتماعی پربیننده شدهاست. غفاریچلاوی حالا درکنار کلبهاش در ارتفاعات چلاو که 2بار توسط شکارچیان غیرمجاز، به آتش کشیده شده درباره 11سال کار در دل جنگلهای شمال و اینکه چرا تصمیم به سخن گفتن با حیوانات گرفته با همشهری گفتوگو کرده است.
فیلم گفتوگوهای شما با حیوانات در فضای مجازی بهشدت پربیننده شد. چه شد که به فکر سخن گفتن با حیوانات افتادید؟
بیش از 10سال است بهعنوان همیار محیطبان از عرصههای جنگلی شمال و حیاتوحش حفاظت میکنم. تقریبا بیش از 200 روز از ایام سال را بهطور شبانهروزی در عرصهها حضور دارم. گرچه از کودکی به واسطه زندگی در کنار جنگل، شیفته این محیط شدم، اما از گذشته دور جوامع محلی بهدلیل حمله حیوانات وحشی مثل خرس و پلنگ به دامها، تصور میکردند حیاتوحش خوی درنده دارند و خطرناک هستند. اما واقعیت چیز دیگری است. در همه این سالها هزاران گونه بهدلیل چنین تصوری کشته شدهاند تا امنیت برای دام برقرار شود. هنوز هم برخی افراد محلی دنبال تبصره و ماده هستند تا بهانهای برای از بین بردن حیوانات وحشی پیدا کنند. البته نحوه برخورد جوامع محلی با حیاتوحش در سالهای اخیر بهتر شده است. طی 2دهه اخیر البته حملههای حیاتوحش به دام یا انسان که اتفاق افتاده، مقصرش انسان است که وارد زیستگاه حیوانات شده و حیوانات هم به همین دلیل ممکن است واکنش نشان دهند. تصمیم گرفتم که نگاه مردم به حیوانات را تغییر دهم و به آنها ثابت کنم حیاتوحش تعارضی با انسان ندارد. با توجه به اینکه سالهاست در طبیعت حضور دارم، میدانم حیوانات هم احساس دارند و متوجه میشوند انسانی که با آنها برخورد میکند، برایشان خطر دارد یا نه. شروع کردم به صحبت کردن با حیوانات و نتیجهاش را هم گرفتم. حیوانات لحن انسان را متوجه میشوند؛ ضمن اینکه در 99درصد مواقع از انسان گریزانند و تمایلی برای برخورد با آدمها ندارند.
از صحبت کردن با خرس پیر فیلم هم گرفتی و خیلی هم پربیننده شد. واکنش مردم محلی به این رفتار چه بود؟
از گذشته روایتهایی بین مردم سینه به سینه گشته بود، مبنی بر اینکه خرسها خطرناکند؛ مخصوصا در فصل بهار و اگر توله همراهشان باشد، به انسان حمله میکنند. خلاصه اینکه از خرس یک هیولای انسانخوار درست کرده بودند. زمانی که این فیلم منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت، افرادی که مرا میدیدند، میگفتند که ترسشان از خرس کمتر شده است. وقتی دیدم صحبت من با خرس اینقدر در نحوه نگرش مردم تأثیر دارد، تصمیم گرفتم کارم را ادامه دهم. روزانه دهها نفر از انسانها در بمبگذاری و جنگ، تصادف رانندگی، سقوط هواپیما و دیگر حوادث کشته میشوند، اما کسی از هواپیما یا ماشین نمیترسد. این درحالی است که طی 2یا 3دهه، برخورد کم حیاتوحش با انسان آن هم در یکی از روستاهای دورافتاده اتفاق میافتد که قطعا دلیل واکنش حیوان، حفاظت از خود یا تولههایش است. چنین موارد انگشتشماری نباید در مواجهه با حیاتوحش تعمیم داده شود.
چه گونههایی در منطقه شما زیست میکنند؟
گونههای مختلف از خرس، گرگ، پلنگ، گراز، سیاهگوش، شوکا و مرال گرفته تا انواع پرندگان در این منطقه زیست میکنند.
حیوانی هست که دوست داشته باشید مانند خرس و پلنگ با آن همسخن شوید؟
مرال یا گوزن ایرانی! اما تاکنون مثل پلنگ و خرس به من نزدیک نشده است.
اگر روزی فرصت صحبت کردن با مرال را داشته باشید، به او چه میگویید؟
نوازشش میکنم و میگویم: «رفیق، چقدر زیبایی. نترس و نگران نباش؛ چشم برهم بزنی زمستان تموم میشه و بهار میآد.»
از زیباییهای کار گفتید، از سختیهایش هم بگویید. تا به حال با شکارچی غیرمجاز هم مانند خرس و پلنگ روبهرو شدهاید؟
11سال است در منطقهای به وسعت 10هزار هکتار از جنگلهای چلاو آمل مشغول حفاظت از حیاتوحش هستم. بهخاطر تنوع زیستی این منطقه، شکارچیان زیادی برای شکار مرال، شوکا و پرنده میآیند. شکارچیان زیادی را قبل از شکار، رصد کردهام و تحویل یگان حفاظت دادهام. 2شکارچی را هم در فصل گاوبانگی مرالها بعد از شکار مرال رصد کردم که یگان حفاظت آنها را دستگیر کرد. 20فرردین1396 به همراه عمویم که پدر همسرم است، در منطقه گشت میزدیم. غروب بود؛ خسته از گشت روزانه در حال حرکت بهسمت کلبه بودیم که صدای شلیک آمد؛ دنبال صدا رفتیم. عمویم پشت سرم به فاصله 200متری میآمد. به محل که رسیدم، 3شکارچی مرال و شوکا تیرشان خطا رفته بود و منتظر شکار بعدی بودند. یکی از آنها بعد از اعتراض من اسلحهاش را پر و به درخت پشت سرم شلیک کرد. عمویم که با من فاصله داشت، به تصور اینکه به من شلیک شده، هراسان سر رسید. شکارچیان هم وقتی دیدند، 2نفر هستیم، فرار کردند. عمویم عصبانی شد و گفت: وقتی به شهر برسیم، حادثه را برای پدرت تعریف میکنم تا دست از این کار بکشی. در فاصله جنگل تا شهرکه حدود 2.5ساعت بود به عمویم اصرار و التماس کردم به پدرم و همسرم چیزی نگوید. با هزار ترفند راضی شد و به کسی چیزی نگفت تا اكنون که خودم اينجا این راز را بعد از 6سال فاش میکنم. بعد از این حادثه شکارچیانی که دستگیرشان کردم، 2بار کلبه جنگلیام را به آتش کشیدند و هر 2بار به هزینه خودم کلبه را از نو ساختم.
همسر و دخترت به نبودنت اعتراض نمیکنند؟
اوایل کار اعتراض میکردند، اما وقتی نتیجه تلاشهای چندساله و احیای حیاتوحش منطقه را دیدند و وقتی متوجه شدند مردم محلی چه احترامی به تلاشهایم میگذارند، کمکم راضی شدند. در مدت 11سال حضورم در عرصه، جمعیت مرال، شوکا، خرس، پلنگ و... احیا و قاچاق چوب کم شده است. دخترم تا حالا به منطقه نیامده، اما از روی تعريف خاطرات و صحبتهایم نقاشیهایی کشیده که خیلی به منطقه شباهت دارند. شبهایی که تنها در کلبه جنگلی هستم به نقاشیهای دخترم خیره میشوم و آرام میگیرم.
ماجرای پربیننده شدن گفتوگو با پلنگ چلاو
این پلنگ را در ارتفاعات چلاو آمل دیدم و با او صحبت کردم. حدود 11صبح بود؛ از یک جنگل راش انبوه به منطقهای که پوشش گیاهی آن تغییر میکند به منطقه بازتر رسیدم. با دوربین به یک شوکا نگاه میکردم و دیدم ناگهان فرار کرد. پشت سر آن هم چند گراز از منطقه دور شدند و به سمت من آمدند. کنجکاو شدم. منطقه را زیرنظر گرفتم. دیدم یک پلنگ کنار درخت نشسته است. دلیل فرار آنها هم همین پلنگ بود. 20دقیقه از رفتارش فیلم گرفتم؛ چرخی زد و خمیازهای کشید و روی یک صخره خوابید. چند دقیقه بوی حیواناتی که فرار کرده بودند را تعقیب کرد و به سمت من آمد. 20متری من ایستاد. مشغول فیلم گرفتن بودم. پلنگ هم من را نگاه میکرد. گفتم: «هی روزگار... حالت چطوره؟» داشت برمیگشت که گفتم: «نترس من رفیقتم، نگران نباش...» چند ثانیه بیحرکت ماند؛ انگار دارد به حرفهایم گوش میکند. بعد از چند لحظه درنگ، راهش را کشید و رفت. حیوان حتی اگر پلنگ درنده هم باشد، متوجه رفتار دوستانه انسان میشود. البته غیر از پلنگ با گرازها و گرگها هم گهگاه همسخن میشوم.
نخستین بار با خرس پیر سخن گفتم
آذرماه سال98 در یکی از راشستانهای منطقه خرس دیدم. پیشاز آن 6خرس را در مسیر پایش دیده بودم. خرس 5متر با من فاصله داشت؛ پیر بود و در حال استراحت. مرا که دید راه افتاد؛ فیلمبرداری میکردم؛ ایستاد و به من خیره ماند. خواستم نشان دهم مواجهه با حیوانی چندین برابر سنگینتر از انسان با پنجههای بسیار قدرتمند که بهطور طبیعی پرخاشگر نیست و تمایل به حمله و آسیب به انسان ندارد، چگونه است؟ ایستاد و شروع کردم به صحبت کردن: «سلام؛ آهای منم پیرمرد. چشمات کمسو شده؛ من رو نمیبینی؟ ایروزگار هی؛ درآخر کجا روبهروی هم قرار گرفتیم. من رفیقتم، نترس، ای قربون برادر بشم.» خرس پیر نگاهی به من کرد؛ فهمید که خطری برایش ندارم و با چهرهای آرام به راه خود ادامه داد.
حیوانی که آماده حمله شد
تاكنون گرفتار حملهای که منجر به جراحت شود نشدم. اما یکبار هنگام گشتزنی در منطقه، خرسی در فاصله 70متری، وقتی نزدیکش شدم، روی 2پا ایستاد و حالت دفاعی گرفت. داشت اخطار میداد نزدیکتر نشوم. واکنش خرس را که دیدم، نزدیک نشدم؛ آرام نشد؛ شروع به فریاد زدن کردم تا بترسد و بالاخره فرار کرد. دیدم روی لاشهای که شکار کرده، برگ و خاک ریخته تا برگردد و غذایش را بخورد. حیوانات خانگی هم البته نسبت به غذایشان حساس هستند.