میلیشیا
داستان یک سقوط
«میلیشیا» عنوان کتابی است که مریم رمضانی نوشته و به ماجرای جذب نیرو توسط گروههای منافقین و باورها و شیوه مدیریت آنها پرداخته است. عنوان کتاب بهمعنای نیروی شبهنظامی است و رمضانی خواننده کتابش را به سالهای دهه 80 میبرد؛ وقتی که کامران برای خلق اثرش به خانهباغی خلوت در بیرون شهر مشهد رفته و اتفاقی با مردی بهنام فیروز آشنا میشود. فیروز از کامران درخواست میکند داستان زندگی او را بنویسد. رمضانی در قالب مرور خاطرات، سعی در روانکاوی شخصیتها داشته است و دلیل رفتار امروز آنها را در مسائل و مشکلاتشان در گذشته جستوجو میکند. مناسبات درونسازمانی مجاهدین خلق و واقعه ترور شهید هاشمینژاد از روحانیون مهم و تأثیرگذار مشهد، از پیرنگهای فرعی این اثر محسوب میشود.
بخش قابل توجهی از اعضا و سمپاتها یا همان هواداران مجاهدین در دهه60 را جوانان و نوجوانان ناآگاه و بیتجربه تشکیل میدادند اما جذب شدن شخصیت اول داستان به سازمان همانقدر خام و ناپخته است که ادامه مسیر دادنش. رمضانی این نکته را بهخوبی در رمانش به مخاطب منتقل کرده است. با اینهمه میلیشیا کتابی جذاب، پرکشش و خوشخوان است که میتواند مخاطب را برای خواندن مطالبی مستندتر درخصوص ماجراهای آن ترغیب و تشویق کند. این کتاب سال 1400در 236صفحه توسط نشر ستارهها به چاپ رسیده است. در بخشی از این اثر جدید نشر ستارهها میخوانیم: «من نویسندهام. نه کور میکنم، نه شفا میدم.کارم قضاوت کردن و نمرهدادن به آدمها نیست. قصه تو هر چی میخواد باشه، باشه. من به چشم کار بهش نگاه میکنم. هنرمند اثرش رو خلق میکنه و به آزمایش میذاره...»