![مردم به ما قدرت میدهند تا پای کار بمانیم](/img/newspaper_pages/1402/01-%20Farvardin/17/rooz%20haftom/09-01.jpg)
مردم به ما قدرت میدهند تا پای کار بمانیم
خواهر شهید جهانآرا، مؤسس خیریهای است که عزمی جدی برای فقرزدایی دارد
![مردم به ما قدرت میدهند تا پای کار بمانیم](/img/newspaper_pages/1402/01-%20Farvardin/17/rooz%20haftom/09-01.jpg)
مجتبی یارزمان
شهید محمدعلی جهانآرا یکی از چهرههای مقاومت کشور در جنگ ایران و عراق بود که در سالهای اول مسئولیت فرماندهی سپاه خرمشهر را برعهده داشت و برای مردم این سرزمین از هیچ تلاشی کم نگذاشت. حالا خواهرش ادامهدهنده راه او شده و بیش از 20سال است که در خیریه «بهار خرمشهر» حامی نیازمندان این خطه است. بیبیفاطمه جهان آرا که فرزند یازدهم خانواده است و پس از او 2فرزند دیگر هم به جمع این خانواده اضافه و تعداد خانوادهشان به 15نفر رسیده، از دوران کودکی علاقه بسیاری به کسب علم و تحصیلات عالی داشته که بلافاصله بعد از دبیرستان در رشته تاریخ وارد دانشگاه شده است. مدتی بعد هم در کسوت معلمی خدمت را شروع کرده و میگوید: «عاشق تاریخ و جغرافیا هستم و مسیر خود را تا ورود به آموزش و پرورش و رسیدن به پیشه معلمی ادامه دادم.» بانو جهانآرا که همسر شهید منصور مفید هم هست، برای خدمت به مردم ارادهای قوی دارد و دست از تلاش برنمیدارد.
بزرگ شده در یک خانواده پرجمعیت هستید؛ این موضوع مانع فعالیت شما نبود؟
ما 8برادر و 5خواهر بودیم که 3تا از برادرانم قبل از انقلاب فعالیتهای انقلابی و ضدشاه انجام میدادند و همیشه در خانه ما بحثهای سیاسی و انتقادی مطرح بود. برادر دیگرم سیدعلی هم یک مبارز سیاسی بود که قبل از پیروزی انقلاب در زندان ساواک به شهادت رسید اما خبر شهادتش بعد از پیروزی انقلاب به گوش ما رسید. یک برادر دیگرم هم در دوران جنگ اسیر شد که از او تا پایان جنگ خبری نداشتیم و بعد از آنکه عراق اعلام کرد هیچ اسیر ایرانی در این کشور نیست، متوجه شدیم او هم به شهادت رسیده و جاویدالاثر است. شهید جهانآرای معروف هم فرمانده سپاه خرمشهر و یکی از تأثیرگذارترینها در جریان مقاومت بود. او هم متأسفانه در راه تهران و در کهریزک پس از سقوط هواپیما به شهادت رسید. در خانواده ما همیشه این فشار و نگرانی از جنگ و شهادت وجود داشت و روزی نبود که با این نگرانی سر نکنیم. اما همه اینها را در راه حفظ وطن و اسلام به فال نیک میگیریم و خدا را شاکریم که توانستهایم سهم کوچکی در این ایستادگی داشته باشیم. من هم در کنار همه این سختیها از اراده و راهی که برای خودم و خدمت به کشور تصور میکردم، لحظهای پا پس نکشیدم و مایوس نشدم.
شهادت برادران و دوران جنگ تحمیلی بر فعالیتهای شما چه تأثیری داشت؟
همیشه این تأثیرات و حضور معنوی آنها را در تمام لحظههای زندگی حس کرده و میکنم و همیشه شکرگزار خدا هستم که در این خانواده چشم به جهان گشودهام. برادرانم و پدرم الگوی زندگی من هستند آنها ما را مصمم کردند که همیشه به فکر دیگران باشیم و نگاه خیرخواهانه به مردم داشته باشیم. شاید باورتان نشود اما تا همان لحظههای قبل از فوت هم به فکر تحویل سبد کالای نیازمندان بودند. پدرم سال1394مجبور به انجام عمل قلب شد و این توصیه را همان لحظه آخر و قبل از اتاق عمل داشت. حتی یادم هست که برادرم در زمان شاه برنج نمیخورد و به ما میگفت وقتی که همه مردم توان خوردن برنج را ندارند، باید آنها را درک کنیم و به یادشان باشیم. این خاطرات همیشه در ذهنم هست و مصمم میشوم که مسئولیت مضاعفی دارم و باید این رسالت را در حد توان خودم ادامه بدهم.
پس با این نگاه مؤسس یک خیریه هستید و در این زمینه ورود پیدا کردهاید؟
در سال 1380با دوستان همشهریام که ساکن تهران هستند و یک گروه دوستانه داریم، دورهم جمع شدیم و از خاطرات آن روزها یاد کردیم. از شهیدان، جانبازان، ایثارگران و همه کسانی که در جنگ بودند صحبت داشتیم و حرف به بازماندگان و شرایط مناطق جنگی رسید و این ایده در ذهن من شکل گرفت که باید رسالت و راه شهدا را ادامه بدهیم و برای بازماندگان آنها کاری انجام بدهیم. با دوستان این صحبت و ایده را مطرح کردم و بهشدت همگی استقبال کردند و تصمیم گرفتیم آن جلسهها را مستمر ادامه بدهیم و هرکسی یک مسئولیت را بهعهده بگیرد. جدیتی که در دوستان و خانوادههای آنها وجود داشت انگیزه من را چند برابر کرد و کار را از همان روزها و با دست خالی شروع کردیم. کمکم این ایده تبدیل به یک مؤسسه شد و برای آن اسم انتخاب کردیم و در سال1388توانستیم مؤسسه خیریه بهار خرمشهر را در وزارت کشور به ثبت برسانیم و بهصورت قانونی به فعالیت خودمان ادامه بدهیم. در آن روزها تمرکز اصلی ما روی زنان سرپرست خانوار و شهدا بود، اما بعدها این خدمات را توسعه دادیم افراد بیشتری را تحت پوشش قرار دادیم و به امور هزاران نفر رسیدگی میکنیم.
خرمشهر زادگاه شماست، برای همین فعالیتهای خیرخواهانه خود را با محوریت این شهر انتخاب کردید و در مناطق جنوبی فعالیت دارید؟
بله، علاوه بر اینکه جمع دوستانه ما خرمشهری بود و همه فرزندان جنگ تحمیلی بودیم، یک احساس دین و تکلیف هم نسبت به منطقهای که در آن زندگی میکردیم داشتیم و تمام تلاشمان بر این بود تا با این فعالیتهای خیرخواهانه دردی از مردم این شهر دوا کنیم و باری را از دوش خانواده همرزمان برادران شهیدمان برداریم.
شما علاوه بر کار خیری که انجام میدهید معلم هم هستید، به نوعی در دو جبهه مشغول خدمت به مردم هستید، چرا سراغ خیریه رفتید؟ همان معلمی برای خدمت کافی نبود؟
از همان دوران کودکی علاقه شدیدی به شغل معلمی داشتم و همیشه خودم را در این لباس تصور میکردم. کمی که بزرگتر شدم، نسبت به این تصور احساس تکلیف هم پیدا کردم و وارد حوزه تدریس و معلمی شدم. در همان سالهای اول و قبل از استخدام رسمی در آموزش و پرورش، نزدیک به 14سال ساعتی و حقالتدریس فعالیت داشتم تا سرانجام خدا کمک کرد و استخدام شدم. همزمان با معلمی همیشه این حس را هم داشتم که هنوز هم میتوانم به مردم خدمت کنم و احساس دین میکردم، تا اینکه ایده خیریه شکل گرفت و البته لطف خدا باز هم شامل حال من شد تا بتوانم در دو جبهه فعالیت کنم. وقتی کاری را دوست داشته باشی و از ته دل انجام بدهی، هیچ تداخلی برای دیگر کارها پیش نخواهد آمد. من معمولا آخر هفتهها را به امور خیریه میپردازم و در سایر روزهای هفته هم در آموزش و پرورش مشغول به خدمت هستم.
قطعا در مسیر امور خیرخواهانه مشکلاتی هم پیشرو داشتهاید، آن موانع را چطور از سر راهتان برمیداشتید؟
بله، مشکلات که همیشه بوده و هست اما خدا را شاکرم که هیچ وقت در تنگنا نبودیم. روزهایی بود که کلا ناامید شدیم و حتی در ذهنم بهخودم میگفتم که من اینکاره نیستم و به تعطیلکردن آن هم فکر میکردم اما روزنههای امید همیشه این نور را در دل ما زنده نگاه داشته و به این تصمیم پایبندیم. هرچند که برخی از مسئولان کوتاهیهایی داشتند و شاید بعضی مواقع میتوانستند کمکهای بیشتری به ما بکنند اما انصافا هر زمان که ما گرهای در کار داشتیم و به حضور آنها نیاز داشتیم، پای کار بودند و از کمکی دریغ نکردند. بهطور مثال برای امسال که عید نوروز و ماه مبارک رمضان را بهصورت همزمان در پیش داشتیم، تا یکماه قبل هیچ امکاناتی را نتوانستیم آماده کنیم و از این بابت بسیار ناراحت و غمگین بودیم اما باز هم لطف خدا شامل حال ما شد و چندین نفر از خیران و البته مسئولان با حمایت بنیاد برکت و احسان اقلام کالایی مناسبی را برای ایام عید و ماه مبارک رمضان به خیریه هدیه دادند تا شرمنده خانوادههای نیازمند نباشیم.
مردم بعد از اینکه مطلع میشوند شما بهعنوان خواهر شهید در این مسیر گام برمیدارید، چه واکنشی نشان میدهند؟
واقعا مردم با احترامی که میگذارند ما را شرمنده خود میکنند و این خوبیها غیرقابل جبران است. مردم مهربان، خوب و دلسوزی داریم که محبت و احساساتشان نیرو و قدرتی به ما میدهد که همیشه پای کار بمانیم. بیشتر افراد من را با برادرم محمد و شعری که برایش سرودهاند میشناسند و یک خاطره جالبی که از دانشگاه دارم این است که اسم من را با شعر معروفی (ممد نبودی ببینی) صدا میزدند و این برای من بسیار لذتبخش است.
در کنار این همه مشغله و مسئولیت، چقدر برای خانواده زمان میگذارید و بهعبارت دیگر آنها از این همه فعالیت گله ندارند؟
2فرزند دارم که هر دو درگیر زندگی شخصی خودشان هستند. البته گاهی دخترم از این همه کار من شکایت میکند، اما در بیشتر موارد همراهم هست و در موارد خیریه بسیار به من کمک میکند. شاید در سالهای قبل که هنوز امور خیریه به روال عادی نرسیده بود و من هم در آموزش و پرورش ساعتهای بیشتری را مشغول تدریس بودم، این مشغله خیلی محسوستر بود اما در این روزها به راحتی میتوانم کارهایم را مدیریت کنم و البته خانواده هم با این مسائل کنار آمدهاند و درک میکنند.