• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
پنج شنبه 20 بهمن 1401
کد مطلب : 185219
+
-

چائو چیرو

بلاژویچ حریف سومین سرطان نشد

چائو چیرو

چیرو (میروسلاو) بلاژویچ سرانجام پس از مدت‌ها دست‌وپنجه نرم‌کردن با سرطان پروستات و در فاصله 2‌روز مانده به تولد ۸۸‌سالگی‌اش، در شهر زاگرب درگذشت. این مربی جنجالی که معمار فوتبال کرواسی بود و کروات‌ها را به مقام سومی جام جهانی1998 رساند، عاشق سارایوو و بوسنی بود و دوست داشت مربیگری را در ایران تمام کند. ایران را وطن دوم خودش می‌دانست و ریشه کروات‌ها را به خرابات و منطقه بینالود خراسان مربوط می‌دانست. او پس از پیروزی 2بر صفر بر ایران در دیدار دوستانه پیش از جام جهانی1998 گفته بود اگر یوگسلاوی (همگروه ایران) بتواند ایران را ببرد، یک توپ فوتبال را قورت می‌دهد که این اشاره داشت به یک ضرب‌المثل انگلیسی به‌معنای «اسمم را عوض می‌کنم اگر...». روزنامه‌های ورزشی ایران وقتی بلاژویچ سرمربی تیم ملی ما شد، بارها این وعده را به روی او آوردند و از این سرمربی که آن زمان به‌اشتباه او را بلازوویچ یا شیرو می‌خواندند، خواستند به وعده‌اش عمل کند و توپ واقعی را قورت بدهد چون یوگسلاوی با تک‌گل مرحوم میهایلوویچ توانسته بود ایران را در جام جهانی شکست دهد.

     او اعلام کرده بود که در مورد تیم ملی ایران و همچنین بازی با بحرین کتابی نوشته که بعد از مرگش منتشر خواهد شد. احتمالا در کتابش به خیلی‌ها ازجمله خداداد عزیزی، یک روزنامه ورزشی ایرانی، پرویز برومند، هاشمی‌نسب و چند بازیکن دیگر که علیه او کار می‌کردند یا حرف می‌زدند یا می‌نوشتند، حمله کرده است. یک مستند هم از زندگی‌اش ساخته و پخش شد. ایرنا اسکوریچ، کارگردان این مستند، درباره بخشی از فیلمش که مربوط به صحبت‌های بلاژویچ درباره مرگش است، توضیح داده بود: «او به من گفت که می‌دانی دوست دارم زمانی که مُردم در مراسم تشییع جنازه‌ام چه بگویند؟ فقط یک جمله؛ او هنوز در حال حرکت است.»
     در تابستان که بیماری‌اش پیشرفت کرده بود، از زندگی ناامید بود و خودش را برای زندگی ابدی آماده می‌کرد. چیرو آن زمان گفت: «من همیشه به این موضوع فکر می‌کنم که دورانم به سر آمده و آرام‌آرام در حال ترک این دنیا هستم. دوستانم، بازیکنان هم‌نسل من همگی مدت‌ها پیش از دنیا رفته‌اند. فقط من زنده هستم.» همان زمان درباره گذشته‌اش و مادرش هم حرف زده و گفته بود: «وقتی تمام دوران زندگی‌ام را مرور می‌کنم، دوست دارم خودم را در دیوارهای خانه پنهان کنم و به قدری اشک بریزم که هرگز نتوانم جلویش را بگیرم. هیچ‌چیز در این زندگی برای من آسان نبوده است! دو سرطان داشتم و حالا دچار سومی هم شده‌ام. در کودکی به قدری فقیر بودم که لباس کافی برای پوشیدن نداشتم و در جوانی وقتی ازدواج کردم، نمی‌دانستم که آیا می‌توانم غذای خودم و همسرم را تامین کنم یا خیر. زندگی من همیشه پر از زجر بود و من مجبور به تحملش بودم و این کار مربیگری که شاید از بیرون متفاوت به‌نظر برسد اما چیزی بیشتر از یک رضایت و خشنودی کوچک نبود.... مادرم یک فرشته بود و باور داشت که من در زندگی موفق خواهم شد اما زنده نماند تا ببیند که من توانستم با تلاش بسیار و سختکوشی خودم به هدفم برسم. او زمانی فوت کرد که من در شرایط بدی بودم و من تا همیشه متأسفم چون می‌دانم پدر و مادر و خصوصا مادری به برجستگی او تا چه حد مشتاق دیدن موفقیت فرزندش است. او ما را ترک کرد و با اینکه من کوچک‌ترین فرزند بودم اما وظیفه نگهداری از خواهرانم به من سپرده شد. او به موفقیت من ایمان داشت و همینطور هم شد. من از اینکه او از آسمان‌ها شاهد موفقیت من است آرام می‌شدم اما صادقانه باید بگویم که این تسکین زیادی نبود.»
     او یک‌بار در گفت‌وگو با یک نشریه ورزشی در اروپا ادعا کرده بود سیستم 2-5-3 را خودش ابداع کرده است. به چیرو لقب «مربی همه مربیان» را هم داده بودند. برخی دکتر کارلوس بیلاردو را نفر اصلی در ابداع این روش دانسته‌اند و برخی می‌گویند فرانتس بکن‌باوئر آن را تکمیل کرده و در سال۱۹۸۶ ارائه داده است؛ یعنی همان سالی که آرژانتین بیلاردو با استفاده از همین روش قهرمان جهان شد.
     او تا 31‌سالگی با پیراهن دینامو، لوکوموتیو، سارایوو، ریژکا و در نهایت سیون فوتبال بازی کرد و سپس تصمیم گرفت در موتیه سوئیس مربی شود. او در سوئیس ماند و هدایت تیم ملی این کشور را برعهده گرفت اما صعود او در سال‌1979 آغاز شد؛ زمانی که او به ریه‌کا آمد و با این تیم به یک‌چهارم نهایی جام برندگان جام رسید. چیرو در دسامبر 1980 دعوت به دینامو را پذیرفت و تا تابستان‌1983 سرمربی این تیم بود و در سال‌1982 برای اولین‌بار پس از 24‌سال عنوان قهرمانی یوگسلاوی را به دینامو آورد. با بوسنی تا آستانه جام جهانی 2010 رفت اما در دیدار پلی‌آف در مجموع 2بر صفر از پرتغال شکست خورد و پس از آن استعفا داد؛ همان سناریویی که پس از شکست 2بر یک ایران برابر ایرلند در پلی‌آف سال2002 تکرار شد.
     چیرو بعدها هدایت تیم ملی تازه متولد‌شده کرواسی را در دست گرفت و با این تیم در یورو96 به‌ناحق حذف شد. ستاره‌های دست‌پرورده او مثل بوبان، داوور شوکر و دیگران تلافی آن یورو را در جام‌جهانی‌1998 درآوردند و تا نیمه‌نهایی پیش رفتند. او پس از کسب مقام سومی جام‌جهانی به ایران آمد و پس از ناکامی در رساندن تیم ملی به جام جهانی2002 با وجود داشتن پیشنهاد تمدید قرارداد از کشورمان رفت. اگر ماجرای کشک‌بادمجان‌گیت نبود، شاید با تیم ملی ایران در جام‌جهانی نتیجه می‌گرفت. درحالی‌که ایران برای صعود به یک پیروزی در زمین بحرین نیاز داشت، ملی‌پوشان مثل همیشه ظاهر نشدند و در نهایت بازیکنان بحرین با پرچم عربستان که به‌جای ما صعود کرده بود، رقصیدند. بعدا گفته شد علت بد‌بودن تیم غذاهایی بود که پیش از بازی خوردند ازجمله کشک‌‌بادمجان که در شکست 3بر یک از بحرین بی‌تأثیر نبود. چیرو یک‌بار هم 11سال پیش به ایران برگشت و سرمربی مس کرمان شد که دوره‌اش کوتاه بود.
     بین مربیان کروات همیشه رقابتی وجود داشته. استانکو پوکله‌پوویچ دیگر سرمربی کروات سابق تیم ملی ایران معتقد بود رابطه نزدیک بلاژویچ با توجمان، رئیس‌جمهور کرواسی در دهه90، باعث شد تا این مربی مدت بیشتری هدایت تیم ملی این کشور را برعهده داشته باشد. استانکو درباره توجمان گفته بود: «من یک‌بار به او گفتم که او چیزی درمورد فوتبال نمی‌داند و او از این حرف خوشش نیامد. او ترجیح می‌داد افرادی مانند چیرو بلاژویچ که هرگز حرفی در مخالفت با او نمی‌زدند، اطرافش باشند. البته بلاژویچ همچنین مرد دینامو و عضو حزب سیاسی توجمان، HDZ بود، بنابراین رئیس‌جمهور او را برای این کار مناسب‌تر می‌دانست.» بلاژویچ تا سال‌2000 به‌عنوان عضوی از سیاسیون HDZ باقی ماند اما با مخالفت‌های عمومی و روی کار آمدن ایوو سانادر، از این حزب خارج شد. او 5‌سال بعد به‌عنوان کاندیدای مستقل در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کرد و 4‌سال بعد بار دیگر به حزب HDZ بازگشت.

Miroslav BlazeviC
    چیرو به معنی قطار سریع‌السیر است.
    چیرو در سال‌2014 و سن 75‌سالگی، پس از سرمربیگری ماجراجویانه خود در چین، ایران، کرواسی و بوسنی اعلام بازنشستگی کرد.
    بلاژویچ در چندین کشور ازجمله ایران، سوئیس، بوسنی، کرواسی، چین، صربستان/ کوزوو، فرانسه، یونان، اسلوونی مربیگری کرد و یکی از رکوردداران تنوع کار در کشورهای مختلف بود.
    در روزهای برگزاری جام جهانی‌۱۹۹۸ در فرانسه یک ژاندارم فرانسوی در درگیری با آشوبگران کشته شد و بلاژ با استفاده از فرصت، کلاه این ژاندارم را با خود به ورزشگاه می‌آورد، بر سر می‌گذاشت یا جلوی نیمکت تیم ملی کرواسی قرار می‌داد.
    بلاژویچ در سال‌های اخیر درگیر بیماری سرطان بود و مرگ خود را از خدا درخواست کرده بود و می‌گفت بدترین دردی است که تجربه کرده است.
    هیچ وقت سیگارش را تا ته نمی‌کشید و آن را نصفه و نیمه خاموش می‌کرد تا زیان بیشتری برایش نداشته باشد.
    همیشه از یک نوع ادکلن استفاده می‌کرد.
    عاشق رنگ قهوه‌ای بود.
    غیر از برانکو (در کرواسی و ایران) هرگز دستیاری تکراری در ۲‌تیم مختلف نداشت. دستیارانش را همیشه پروفسور یا استاد خطاب می‌کرد.
    از اینکه بینی‌اش همیشه قرمز می‌شد، ناراحت و معذب بود.
    متولد تراونیک در خانواده‌ای بوسنیایی - کروات بود. 2‌برادرش در دوران جنگ جهانی دوم، عضو یک جنبش فاشیستی بودند که در آن زمان در کرواسی فعالیت گسترده‌ای را شروع کرده بود. آنتو و یوسو بلاژویچ به‌دلیل همین فعالیت‌ها و درگیری‌های موجود کشته شدند.

چیرو و چشم‌های تیزبین
چرا میرسلاو بلاژویچ را دوست داریم؟ شاید به این خاطر که کارهای او در فوتبال، فراتر از وظایف ذاتی یک مربی به‌نظر می‌رسیدند. پشت آن عینک، همیشه نگاه تیزبینی برای کشف استعدادهای تازه و استقبال از آنها وجود داشت. او چنان به بازیکنان تیمش اعتماد‌به‌نفس می‌داد که وقتی به زمین می‌رفتند، آماده جابه‌جا کردن کوه بودند. او چنان با فوتبال عجین شده بود که جدایی این دو از هم، غیرممکن به‌نظر می‌رسید. چرا میرسلاو بلاژویچ را دوست داریم؟ شاید به این خاطر که تماشای کرواسی در جام جهانی98، دیدگاه خیلی‌ها را نسبت به فوتبال عوض کرد. او برای تیمش و برای کشورش، احترام زیادی خرید. او کاری کرد که در کرواسی، مردم به‌اندازه فوتبالیست‌شدن، به مربی‌شدن هم علاقه پیدا کنند. فوتبال در کرواسی، بیشتر از هر چیزی با این مربی تعریف می‌شد؛ با این ذهن زیبا و البته منظم. او برخلاف خیلی از هموطنانش، درگیر یک خونسردی همیشگی نبود. او شور و اشتیاق عجیبی برای فوتبال داشت و کنار زمین، همه‌‌چیزش را برای تیم خرج می‌کرد.
داستان چیرو و فوتبال ایران اما، به یک حسرت بزرگ گره خورد. تیم او، یکی از دوست‌داشتنی‌ترین تیم‌های ملی فوتبال ایران بود. ترکیبی از ستاره‌های پرتجربه و مهره‌هایی جوان مثل رحمان رضایی و جواد نکونام که با تصمیم او به تیم ملی ملحق شده بودند. او هراسی از جوان‌کردن تیم ملی ایران نداشت و آماده بود تا نسل جدیدی برای این فوتبال بسازد. او خوب می‌دانست که چطور ستاره‌های کلیدی تیم ملی را در بهترین فرم ممکن قرار بدهد. در این دوران، نتایج دلچسبی هم برای تیم ملی به‌دست آمد. هنوز خیلی‌ها فراموش نکرده‌اند که روبه‌روی عربستان در تهران، چقدر کوبنده و مهارنشدنی بودیم. هنوز خیلی‌ها از یاد نبرده‌اند که وقتی هنوز صدام و پسرها در عراق حکومت می‌کردند، چطور در آن جو سخت هواداران تیم میزبان را به سکوت دچار کردیم. آن تیم، سزاوار رسیدن به جام جهانی بود اما یک شب تلخ در منامه، همه‌‌چیز را خراب کرد؛ شبی نفرینی که مسیر دشواری برای تیم ملی ساخت. حتی با وجود آن اتفاق تلخ اما، تیم ملی دوباره بلند شد و امارات را کنار زد؛ تیمی که در دوبلین، مجموعه‌ای باورنکردنی از موقعیت‌های گل عالی را از دست داد تا پیروزی‌اش روبه‌روی ایرلند در آزادی هم، راه صعود به جام را نشانش ندهد. این پایان تراژیک مردی بود که حتی در روز شکست هم دوستش داشتیم؛ که خوب می‌دانستیم منتقدان افراطی‌اش، چیز زیادی از فوتبال نمی‌دانند.
غیرمنصفانه است اگر دوران حضور بلاژ در فوتبال ایران را تنها به این حسرت گره بزنیم. او عصر جدیدی برای تیم ملی ساخت و حتی وقتی از این تیم جدا شد، دستیارش را در ایران گذاشت؛ دستیاری که بعدها تیم ملی را به رقابت‌های جام جهانی رساند تا رؤیای بزرگ چیرو را برآورده کرده باشد. در همه این سال‌ها او از راه دور، چهره محبوب و دوست‌داشتنی هواداران فوتبال در ایران بود؛ مردی که اتفاقا یک‌بار هم به ایران برگشت اما دیگر آن اقتدار دوران میانسالی‌اش را نداشت. او در چند سال اخیر، رقابت سختی را با سرطان شروع کرد. سلول‌های سرطانی به اندام‌های مختلفی از بدنش حمله‌‎ور شدند و برخلاف فوتبال، این‌بار دیگر خبری از یک شگفتی بزرگ نبود. مرگ برای چیرو، پایانی بر رنج‌های طولانی و مداوم سرطان بود. مردی که محال است در کرواسی و ایران، فراموش شود. مردی که انگار هنوز لب خط ایستاده تا آخرین توصیه‌های لازم را به شاگردانش منتقل کند. او چهره‌ای نیست که از حافظه هواداران فوتبال برود. تصویری که از او در ذهن‌ها مانده، محونشدنی به‌نظر می‌رسد.

چلنگر گفته بود که بلاژویچ زمانی که به ایران آمد هم سرطان داشت: «بلاژویچ وقتی در ایران بود سرطان داشت. سال‌۹۸، قبل از جام‌جهانی فرانسه فهمید به سرطان پروستات مبتلا شده. بعد از مسابقات می‌خواست همانجا جراحی کند، ولی پزشکان فرانسوی گفتند خطرناک است. به اتریش رفت و آنجا عمل جراحی شد. همه می‌دانند سرطان چقدر بیماری مرموز و عجیبی است. وقتی آمد تهران، حالش خوب بود، ولی سرطان به بخش‌های دیگری از بدنش زده بود. دکتر‌ها گفتند سیگار نکش، ولی می‌کشید. می‌گفتند عصبی نشو، ولی می‌شد. خیلی هیجان داشت. دیوانه فوتبال بود. می‌گفت ارزشش را دارد.»

بخشی از افتخارات این مربی
    قهرمان جام حذفی سوئیس با تیم سیون (۱۹۷۴)
    قهرمانی در لیگ یک‌ یوگسلاوی با دیناموزاگرب که پس از 24‌سال رقم خورد (82-1981)
    قهرمانی در جام حذفی یوگسلاوی (83-1982)
    قهرمانی در لیگ دسته برتر کرواسی (93-1992) و (03-2002)
    قهرمانی در جام حذفی کرواسی (94-1993)
    قهرمانی در لیگ سوئیس با تیم گراس هاپرز  (84-1983)
    قهرمانی در سوپرجام کرواسی با تیم هایدوک اشپلیت (2005)
    قهرمانی در لیگ یک بوسنی با تیم اسلوبوداتوزلا (14-2013)
    عنوان سوم جام جهانی‌1998 با تیم ملی کرواسی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :