نقابداران
درباره نفوذیهایی که تا آخرین لحظه قبل از افشای عملکردشان خود را انقلابی و مقید به ارزشهای آن نشان میدادند
بسیاری از نفوذیهایی که تا آخرین لحظه قبل از اثبات خیانتشان به کشور، تصور میشد انقلابیاند، در یک خصیصه مشترک هستند؛ جای مهر بر پیشانی، تسبیح بهدست و ذکر بر لب. این 3ویژگی در کنار رعایت بیش از اندازه شعائر دینی و اسلامی، سخنرانیهای پرشور و حرارت انقلابی و نیز اعتماد به نفس و قدرت بیان خوب، سبب شده است بسیاری از نفوذیهایی که در 44سال گذشته و در مقاطع مختلف انقلاب اسلامی شناخته و بعضا معدوم شدند تا مدتها بتوانند بهکار خود ادامه دهند. گرچه طولانی شدن روند کشف خائنان و نفوذیها در سالهای اول انقلاب مقداری طولانی و بعضا ناشدنی بود، اما اکنون با اشراف اطلاعاتی دستگاههای متولی این حوزه، کمتر نفوذی و جاسوسی را میتوان یافت که از مدتها قبل در تور اطلاعاتی نیروهای امنیتی گرفتار نشده باشد. به بهانه برخورد با ابرجاسوسی که اخیرا در محکمه عدالت به سزای خود رسیده در این گزارش به بررسی سابقه برخی از مهمترین نفوذهای صورت گرفته به بدنه جمهوری اسلامی در 44سال گذشته پرداختهایم.
مسعود کشمیری تروریستی با ظاهری آرام و نجیب
«مسعود کشمیری را بهزاد نبوی و خسرو قنبری بهعنوان دبیر شورای امنیت کشور برای این مسئولیت معرفی کرده بودند. همیشه در دفتری که همراه داشت، چیزهایی مینوشت. خیلی آرام بهنظر میرسید و نشان میداد که پسر آرام و نجیبی است.» این جملات توصیفی است که آیتالله مهدویکنی در خاطرات خود درباره کشمیری نوشته است. قیافه حق به جانب، تسبیح به دست، اهل استخاره و دعای کمیل و پیشقدم شدن در پیشنماز شدن و حتی استفاده از 2خودکار، یکی برای بیتالمال و یکی برای امور شخصی، او را به عنوان چهرهای معتبر و متدین نزد دیگر انقلابیون نشان داده بود. شهید رجایی چنان مجذوب او شده بود که وقتی به کشمیری اجازه ندادند کیفش را برای ورود به بیت امام(ره) بازرسی کنند او را درنهایت راه ندادند و شهیدرجایی هم همراه با کشمیری ناراحت شد و برگشت. این تصویر از کشمیری تا پیش از وقوع انفجار در دفتر نخستوزیری بود. مهدویکنی از کشمیری و اتهاماتی که در ابتدا به او درباره بمبگذاری در دفتر نخستوزیری زده میشد، اینگونه یاد میکند: «من در آن زمان با توجه به اعتمادی که به اینها داشتم، اینها را هیچکدام دلیل بر آن نمیگرفتم که اینها اینکاره باشند. از این اشتباهات در گزینش افراد در اوایل انقلاب زیاد رخ داد؛ لذا بنده همیشه از این دو نفر دفاع میکردم؛ بهخصوص از خسرو که اتهام بیشتری داشت. میگفتم من اینها را میشناسم؛ زیرا در کمیته بهخصوص خسرو با ما همکاری داشت. بعد هم در نخستوزیری، ایشان در قسمت امور محرمانه و اطلاعات بود؛ لذا هروقت در مورد این آقایان سؤال میکردند من آنها را تبرئه میکردم و میگفتم من نمیتوانم به اینها اتهام بزنم.»
محمدرضا کلاهی؛ جوان انقلابی
محمدرضا کلاهیصمدی، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود. با هدایت سازمان منافقین، او توانست خود را بهعنوان یک نیروی انقلابی جوان و باانگیزه وارد کمیتههای انقلاب اسلامی ولیعصر(عج) تهران در خیابان پاستور کند. هاشمیرفسنجانی در رابطه با شرایط ساده عضویت در حزب جمهوری اسلامی میگوید: «یک فرد ظاهرالصلاح مانند کلاهی بهراحتی میتوانسته در این تشکیلات جلب اعتماد کند و پس از مدتی خودش را به مدارج بالای حزب و جلسات مهم محرمانه آن برساند.» حجتالاسلام مجتبی همدانی، مسئول شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی، درباره نحوه حضور کلاهی در حزب میگوید: «یک نفر که اسمش را بهخاطر ندارم کلاهی را به شهید جواد مالکی معرفی کرده بود. آن فرد هم حتما کلاهی را نمیشناخته که عضو سازمان مجاهدین خلق است و بر مبنای اینکه اظهار تدین میکند و فعال است، او را به مالکی معرفی کرد. کلاهی با شهید مالکی کار میکرد. پشت مجلس و در نزدیکی انجمن اسلامی معلمان، باغی بود که بعدها به ساختمان کمیته امداد تبدیل شد. در آن باغ تشکیلات دفتر تهران بود. کلاهی از آن دفتر نامه میآورد و میبرد و کارهای خدماتی در دفتر و حزب انجام میداد.» براساس خاطرات اعضای حزب جمهوری اسلامی، کلاهی برای شرکت افراد در جلسه آن شب به همه زنگ زده بود و دعوتشان کرده بود؛ حتی بعد از برگزاری جلسه نیز افراد بیشتری را برای حضور ترغیب میکرد. بهگفته اسدالله بادامچیان، کلاهی در تماس تلفنی به اعضا گفته بود که اگر مهمان هم داشتید با خود به جلسه حزب بیاورید!»سطح بالای دسترسی کلاهی و تماس شخصی او با اعضای حزب برای حضور در جلسهای که قرار است در آن بمبگذاری شود، نشان میدهد کسی در حزب جمهوری اسلامی بهدلیل ظاهر انقلابی و رفتار متین کلاهی به او شک نداشته است و این تروریست بهسادگی توانسته بزرگترین ترور جهان را اجرایی و بسیاری از نیروهای حزب جمهوری اسلامی و وفاداران به انقلاب را به شهادت برساند.
مهدی هاشمی؛ ساحری که اعدام شد
سیدمهدی هاشمی سرشار از هوش و مطالعات روشنفکرانه در کنار اعتقادات تند بود. حجتالاسلام سالک، فرمانده کل بسیج مستضعفان، مسئول ارتباط با نهضتهای آزادیبخش در وزارت امور خارجه و ریاست گزینش کشور در مقاطعی از تاریخ درباره او میگوید: «او بر اثر تفکر التقاطی روشنفکرانه ناشی از مارکسیسم و اسلام دچار یک عملزدگی فراوان بود، اما مسئله دیگر قدرت عجیب ارتباطگیریاش بود؛ بهنحوی که بعضی از دوستان اعتقاد بر سحر کلام وی داشتند؛ بنابراین جذب نسل جوان به وی هم بسیار زیاد بود. عامل بعدی به بستر مبارزاتی با حکومت پهلوی برمیگشت؛ چراکه تمامی علما بهعنوان علتالعلل فساد مبارزه با حکومت پهلوی را در سرمنشأ امور خود قرار داده بودند؛ بدین نحو مبارزه با شاه به نوعی تأییدکننده او بود.» سالک حرفش را اینطور ادامه میدهد: «من نیز کنار هاشمی، طلبه مدرسه حجتیه بودم. هنگامی که ساواک و نیروهای انتظامی به این مدرسه حمله کردند، سریعا مهدی هاشمی طلبهها را سازماندهی کرد و در مقابل نیروهای مهاجم ایستاد. بهعلت 2عاملی که مرور کردیم، وی در محضر علما و مردم بهعنوان یک مبارز جاافتاده بود و طبعاً این امر حمایتهایی را نیز به همراه داشت؛ بهعنوان مثال هنگامی که وی به جرم قتل آیتالله شمسآبادی که رئیس حوزه اصفهان بود، به زندان افتاد، شخصیتهای متفاوتی بهعلت عدماطلاع از روحیات مهدی هاشمی، از وی حمایت کردند.» سیدمهدی هاشمی از زمانی نامش بر سر زبانها در دوران پس از انقلاب افتاد که برادرش، هادی هاشمی وارد بیت منتظری بهعنوان جانشین امام «ره» شد. 2دلیل در قصد هاشمی برای نفوذ در دفتر منتظری مطرح بود؛ نخست آنکه رهبر بعدی را منتظری میدانست و درصدد علم کردن منتظری بود و هدف دوم تلاش برای گرفتن دولت و مقام ریاستجمهوری بود. با وجود اینکه هاشمی باند وسیعی برای خود با هدف رسیدن به اهدافش طراحی کرده بود، بسیاری بر این باور بودند که او یک انقلابی صادق است. برخی مسئولان قضایی نظیر دادستان اصفهان در تظاهراتی به سود مهدی هاشمی شرکت کردند. با این حال، اسناد بعدی نشان داد مهدی هاشمی با وجود نفوذ بالا در ساختارهای سیاسی و امنیتی کشور، ترورهای وسیعی را از میان نیروهای انقلابی انجام داده است و نیروهای نظامی را برای اقدامات بعدی خود آموزش داده است. در نهایت او در تور اطلاعاتی پاسداران انقلاب گرفتار شد و برخلاف آنچه تصور میکرد به سزای اعمالش رسید.
خاوری؛ انقلابینمای چفیه بر دوش
محمودرضا خاوری فعالیتش را در شبکه بانکی در بانک صنعت و معدن در سال ۱۳۵۶ با سمت کارشناس قضایی آغاز کرد، اما نحوه ارزیابی، پذیرش و استخدام او هرگز افشا نشد. او سال ۱۳۶۱به ریاست اداره دعاوی بانک صنعت و معدن منصوب شد و تا سال ۱۳۶۴ در این سمت باقی ماند. در کارنامه کاری او هرگز سابقه حضور در جبهه دیده نمیشود، اما تصاویر زیادی از چفیه بر گردن انداختن او و شرکت در مراسمهای مذهبی و انقلابی و بعضا سخنرانی در این زمینه دیده میشود. خاوری در دوره ریاستجمهوری اکبرهاشمی رفسنجانی به سمت عضو هیأتمدیره بانک سپه منصوب شد. او در دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی، ابتدا به سمت قائممقام مدیرعامل بانک سپه و سپس بهعنوان رئیس هیأتمدیره و مدیرعامل این بانک منصوب شد. سال 1388و در دوره محمود احمدینژاد، خاوری به ریاست بانک ملی ایران رسید. در مراسم معارفه وی، شمسالدین حسینی، وزیر وقت اقتصاد، محمودرضا خاوری را فردی عالِم، باتجربه، باتقوا و کارشناس خواند و گفت که در انتخاب وی نهایت دقت و وسواس صورت گرفته است.» محمودرضا خاوری مدرک دکترای تخصصی نداشت با اینحال در زمان ریاستش بر بانک ملی ایران، در مکاتبات رسمی از عنوان «دکتر خاوری» استفاده میکرد. او در دوران مدیریت خود با سوءاستفاده از منابع بانکی در اختیارش، هزینههای زیادی را برای ساخت تصویری مذهبی و انقلابی از خودش صرف کرد. شمسالدین حسینی، وزیر وقت اقتصاد درباره خاوری و برخی انتقادها از او در انتصاب این فرد به مدیرعاملی بانک ملی گفته بود: «او را وزارت اطلاعات تأیید کرده بود. مگر خاوری ناشناخته بود؟ خاوری مدیرعامل بانک سپه بود و چون کارشناس بود و در عرصه بینالملل و حقوق بینالملل شناخت خوبی داشت، گفتم او بیاید و مدیرعامل بانک ملی شود. ما نمیدانستیم دوتابعیتی است و این را کسی اصلا به ما اعلام نکرده بود.» او البته به موضوع دیگری نیز اشاره میکند:«نامه نوشته بودم که هرکس میخواهد خارج از کشور برود، باید به من بگوید و من در جریان باشم. ما در لندن بانکی داریم که خاوری هم عضو هیأتمدیره آن بود و استعلامی در کمیته سفر انجام دادند و برای ماموریت رسمی به خارج رفت، اما دیگر برنگشت.» خاوری متهم بزرگترین اختلاس بانکی کشور به مبلغ 3هزار میلیاردتومان بود که با ظاهری دیندار و انقلابی آن را انجام داد و اعتبار بزرگترین بانک کشور را تا سالها زیر سؤال برد.
علیرضا اکبری؛ شکاری که شکار شد
علیرضا اکبری، چهرهای مذهبی، خانوادهای انقلابی و روحیهای جهادی داشت. وجاهتش جایگاهش را بالا برده بود و شخصیتی معتمد و تحلیلگری معتبر بود. تا اوایل دهه 80همهچیز خوب بود. در برنامههای صدا وسیما تحلیل میکرد و شعارهای انقلابیاش حتی دولتهای نزدیک به غرب را هم معترض او میکرد. با این حال، سرویسهای غربی برای او برنامه داشتند. در جریانی دیپلماتیک، سفیر انگلیس به او نزدیک شد. اکبری را انگلیسیها به دقت بررسی کرده بودند و در قالب مؤسسه پژوهشی با او ارتباط برقرار کردند. او ویزای خارج از روال گرفت و وجوهی را هم دریافت کرد. انقلابی دیروز از سال 84به بعد روند زندگیاش تغییر یافت. سال 87از سوی وزارت اطلاعات دستگیر شد، اما سال 89از ایران خارج شد و به انگلیس رفت. سال 91دوباره به ایران بازگشت و باز به مسئولان ایرانی نزدیک شد؛ چراکه دوستان با نفوذی داشت. معاونت حوزه خارجی وزارت دفاع، مسئول دفاعی و امنیتی وزارت دفاع و مسئولیت در شورای امنیت ملی، بخشی از سوابق اوست. چهره موجه و کارنامه درخشانش ظن کسی را به او برنمیانگیخت. اطلاعاتی که او به دشمن داد، عامل شهادت شهید فخریزاده شد. وی آبان سال 98دوباره از سوی وزارت اطلاعات دستگیر شد. این چهره موجه انقلابی در دادگاه به جاسوسی اعتراف کرد و در نهایت به اتهام افسادفیالارض اعدام شد.
مجد؛ مبارزنمایی که عامل موساد بود
قوه قضاییه اعلام میکند جاسوس سیا در ایران دستگیر شده است. محمود موسویمجد، نام این فرد است، اما موسویمجد چهرهای کاملا انقلابی دارد و خود را به ظاهر یک مدافع حرم درآورده و حتی برای مقابله با داعش به سوریه اعزام شده است. این انقلابی مدافع حرم! اما چگونه با سازمان جاسوسی آمریکا ارتباط گرفت؟ افسر اطلاعاتی سیا در غرب آسیا مدتها تحت نظر دستگاههای اطلاعاتی ایران بود. این افسر در یکی از تماسهای خود با محمود موسویمجد ارتباط برقرار میکند. دستگاه امنیتی ایران رد موسویمجد را میزند و او را شناسایی میکند. پدر موسویمجد تاجر است و در دهه 70برای تجارت خانوادگی به سوریه رفته بود؛ برای همین او در مدارس این کشور تحصیل کرده است. موسویمجد مسلط به زبان عربی است و در یک شرکت که با ایران کار میکند، مشغول به فعالیت شده است. با شروع جنگ، خانواده او از سوریه به ایران بازمیگردند. او بهدلیل روابط تجاری با شرکتهایی که در آنها کار میکند، تسلط بر زبان عربی و جغرافیای سوریه به نیروهای مستشاری ایران نزدیک میشود و این سبب میشود از ادلب تا لاذقیه و هرجا که نیروهای مستشاری ایرانی حضور دارند، مسئولیت بگیرد. او تلاش میکند خود را جزوی از نیروهای سپاه نشان دهد و برای رسیدن به این هدف، در قالب مترجم به نیروهای سپاه نزدیک میشود. مجد در فضای شخصی خود، تصاویر متعددی را از حضورش در سوریه و اسلحهای که بهدست دارد، منتشر میکند و خود را نیروی مدافع حرم جامیزند. رفتارهای مشکوک او، نیروهای حفاظتی را نسبت به او ظنین میکند. در چنین فضایی و دسترسیهایی که مجد دارد، شبکهای از جاسوسان با او ارتباط میگیرند و او مدارک زیادی را در اختیار سرویسهای بیگانه قرار میدهد. درنهایت با اشراف اطلاعاتی بر موسویمجد که ظاهری شبیه مدافعان حرم داشت، او دستگیر و از ادامه خیانتش به کشور جلوگیری میشود.
عباس زریباف؛ برجستهترین نفوذی
عباس زریباف از اعضای ارشد سازمان منافقین بود که قبل از پیروزی انقلاب، بهدست ساواک دستگیر شد، اما سازمان اطلاعات و امنیت شاهنشاهی برای بهرهبرداریهای بعدی او را از اعدام نجات دادند تا بتوانند از طریق وی به دیگر مهرههای سازمان منافقین دست پیدا کنند. بعد از انقلاب نیز، زریباف با استفاده از سابقه قبلی خود و به استناد اینکه در دوره پهلوی به اعدام محکوم شده است، توانست به جمع دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نفوذ و در ماجرای تسخیر سفارت نقشآفرینی کند و به عوامل اطلاعات نخستوزیری وقت نزدیک شود. او مسئولیت برگزاری کنفرانس نهضتهای آزادیبخش را که دانشجویان برگزار کردند، برعهده داشت و توانست جمعی از رهبران این نهضتها را در تهران گردهم آورد. در همان زمان، او اسامی شرکتکنندگان این نهضتها را که در نشستهای برگزار شده روی خود را میپوشاندند در اختیار صهیونیستها و آمریکاییها قرار میداد و به این ترتیب رهبران این جنبشها را لو میداد؛ درحالیکه در همین مراسمها تندترین شعارهای انقلابی را سر میداد و دیگران را نیز تشویق به این کار میکرد. او با همین رفتارها موفق شده بود به سازمان اطلاعات سپاه نفوذ کند و مسئولیت شنودهای این سازمان در تهران را برعهده بگیرد. او یکی از معدود نفوذیهایی بود که به این سازمان ورود کرده است. با این حال، زمانی به زریباف شک میکنند که چند عملیات ضربتی سپاه علیه منافقین و خانههای تیمی آنان لو میرود. مأموران به زریباف بهدلیل همسرش که از توابین سازمان منافقین بود، شک میکنند، اما ظاهرالصلاح بودن زریباف، سبب بروز اختلاف میان مأموران در مورد اینکه آیا لو رفتن عملیاتها کار اوست یا نه؟ میشود. وی بهدلیل رابطه عاطفی با مسئولان اطلاعات سپاه، حین بازجویی به مرخصی میرود، اما ناپدید و در نهایت در کنار مسعود رجوی دیده میشود و مسئولیت حفاظت از او را بر عهده میگیرد. کسانی که از نزدیک زریباف را میشناسند، پس از افشای همکاری نزدیکش با منافقین درباره او گفتهاند: «وقتی درباره عباس زریباف حرف میزنیم، باور نمیکنیم که او چنین موجودی بوده باشد. اصلا در ذهنمان نمیگنجد عباس منافق باشد. او بسیار موجه و شدیدا علیه منافقین فعال بود.» چهرهای که ظاهرا علیه منافقین و امپریالیسم در حال کار بود، کمی بعد در ماجرای فروغ جاویدان و در عملیات مرصاد از سوی رزمندگان اسلام به هلاکت رسید و به پرونده زندگیاش پس از عمری خیانت به کشور، پایان داده شد.
اکبر طبری؛ مردی در سایه قوه
جایگاه طبری و ماهیت اتهامات وارد شده به وی بهگونهای است که گزاف نیست اگر این دادگاه را یکی از مهمترین دادگاههای فساد در تاریخ جمهوری اسلامی بنامیم و درعین حال رسیدگی عادلانه به آن را نیز در زمره اقدامات شجاعانه دستگاه قضایی در دوره جدید قلمداد کنیم. ماجرای طبری و حرف و حدیثها درباره وی به سال ۸۶ برمیگردد؛ زمانی که خبرگزاری فارس از تغییر عنقریب وی که آن زمان در جایگاه مدیرکل امور مالی قوه قضاییه قرار داشت، خبر داد؛ خبری که البته تأیید نشد و 14سال طول کشید تا موضوع اتهامات وی، حساسیت نهادهای نظارتی را بهخود جلب کند؛ اتهاماتی که اگر ورود ابراهیم رئیسی که بعد از صادق آملیلاریجانی، منصب قاضیالقضات را بهدست گرفته بود به این ماجرا نبود، همچنان بیباوری و تردید زیادی برای رسیدگی به آن وجود داشت؛ چرا که وی معتمد 2رئیس قوه قضاییه بود و بهخصوص برخی اظهارات رئیس پیشین قوه قضاییه درست یا غلط، نزد افکار عمومی بهمعنای دفاع از وی تلقی میشد. آیتالله آملیلاریجانی دراینباره گفته بود: «برخی اتهامات مطرحشده درباره معاون اجرایی حوزه ریاست قبلا در دادسرا بررسی و کذب بودن آن محرز شده بود. رئیس قوه قضاییه پیشین هم خود مستقلا آنها را بررسی کرده و خلافبودن آنها برای او محرز شده بود. مدعیان اگر مدعی وجود اتهاماتی دیگر هستند چرا در طول ۱۰سال آنها را با رئیس قوه قضاییه در میان نگذاشتهاند؟» با این حال ابراهیم رئیسی 7روز پس از آغاز بهکار خود، طبری را برکنار کرد. او پیش از این اقدام خود گفته بود: «دست مفسدان را از مچ که نه، بلکه از بازو قطع میکنیم.» اعمال نفوذ در پروندهها و بعضی روابط ناصواب از دلایل بازداشت اکبر طبری، معاون اجرایی سابق حوزه ریاست قوه قضاییه اعلام شد. اتهاماتی که پیشتر در برخی محافل سیاسی دهان به دهان میگشت و حتی پس از برکناری نیز حرفها و حدیثها درباره آن تمام نشد. علیرضا زاکانی در مناظرهای با مصطفی تاجزاده فاش کرد که «اکبر طبری» همان فردی است که او را در مصاحبهای «بیچارهکننده 2رئیس قوه قضاییه» معرفی کرده بود. دایره اعمال نفوذ طبری در پروندههای بستگان، رجال سیاسی و متهمان کلان اقتصادی قابل توجه است. اکبر طبری درحالی به سمت بالای قضایی در دفتر 2رئیس قوه قضاییه میرسد که مطلقا تحصیلاتی در حوزه قضایی ندارد، اما با نفوذی که در بدنه قضایی کشور پیدا میکند، شبکهای از ارتشا و کلاهبرداری را برای نجات مفسدان، برخی چهرههای سیاسی از تعقیب قضایی و نیز تبانی در تغییر آرای حقوقی و قضایی را به نفع ثروتمندان شکل میدهد. این روند برای مدت طولانی انجام میشود؛ فردی که کمتر کسی تصور میکرد بهعنوان یک مفسد بتواند در نزدیکترین وضعیت کنار2رئیس دستگاه عدلیه بایستد و از تعقیب مصون بماند؛ گرچه اکنون عدالت در حال اجراست و او تاوان بیعدالتیهایی را که مرتکب شده است، پس میدهد.
رستمی؛ مدافع حرم جاسوس
حتی با دیدن عکسهای محمدحسین رستمی، خیلی زود میتوان قانع شد که او یک حزباللهی تمامعیار است. درست با همان شاخصها؛ انگشتر عقیق به دست، محاسن، پیراهنی روی شلوار، ریش و اندامی لاغر. دهه 90 ناگهان رستمی از سایتهای اصولگرای رجانیوز و صراط سر درمیآورد. نوشتههای تندوتیز او از رستمی، چهره خبرنگاری اصولگرا با رویکردی تند و تیز میسازد. این موضوع توجه برخی اصولگرایان را جلب و در نهایت او با کمک مدیرکل بازرسی یکی از وزارتخانهها سایت عماریون را تاسیس میکند. رستمی رسالت اصلی خود را در مبارزه با شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار اعلام کرده بود. او در ادعایی تند در سایت خود نوشته بود: «ما سال 88گفتیم. خیلی هم گفتیم. خیلیها توجه نکردند. ما خیلی بیش از اینها راجع به این جریان منحرف نفوذی ضدولایت اطلاعات داریم که منتشر خواهیم کرد.» رستمی تحلیلهای متفاوتی درباره انتخاب سال ۹۲ هم نوشت؛ ازجمله اینکه حامیان قالیباف و جلیلی را به نفوذی بودن متهم کرد. رستمی در پستی در فیسبوک خود نوشت: «یکی از دلایل شکست اصولگرایان در انتخابات و بهتبع آن عقبنشینی به ظاهر تاکتیکی در مقابل غرب، نفوذ منافقین در صف نامزدهای اصولگرا بود؛ بهخصوص نفوذ در میان حامیان قالیباف و جلیلی.» یکی از دیگر اقدامات سایت عماریون، پرداختن به اخباری درباره نفوذ جاسوسان در ایران بود. این سایت در خبری نوشت تعدادی جاسوس محیطزیستی در پرواز هواپیمای تهران ـ یاسوج بودند و سقوط آن توطئهای برای حذف جاسوسان محیطزیست بوده تا جاسوسان بیشتر لو نروند! اظهارات عجیب و غریب رستمی، موجب حساسیت نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نسبت به او شد. سال 96، رستمی همراه فرد دیگری بازداشت میشود. تیر خلاص به این نفوذی حزباللهینما را اما، روحالله زم به او میزند. با دستگیری زم او اعتراف میکند که رستمی با دریافت پول برای او کار میکرده است و اطلاعات مربوط به عملیاتهای گروههای مقاومت در سوریه را به کانال آمدنیوز فروخته است. علاوه بر این، او با صهیونیستها نیز ارتباط میگیرد و خود را در قالب نیروی مدافع حرم به سوریه میرساند و با عوامل موساد همکاری میکند. علوی، وزیر اطلاعات وقت در سخنانی گفته بود هیچگاه نزدیکی دشمن به عناصر خودی در جمهوری اسلامی به اندازه امروز نبوده است. او گفته بود زمانی که گزارش کشف برخی از جاسوسها به مسئولان کشور داده شده، آنها دچار شگفتی شدند. رستمی نیز یکی از این جاسوسان است که با حکم 10سال حبس روبهرو شد.