
لطف مستدام

مسعود میر
سال نو حال نو هم میطلبد، تغییر و بهبود اما نه از اوضاع جهان دستگیرمان میشود و نه خودمان خیلی با آنچه مطلوبمان هست به صلح رسیدهایم. روز کهنه، سال کهنه را خشت نهاده و حالا تازگی و نور مهیاست برای ما اگر که نخواهیم بهانه بتراشیم و با رخوت و ناامیدی ایام را بهجای آفتاب، آسفالت کنیم. از شرایط سخت روزگار کم ننوشتهایم و نخواندهایم اما آنچه باقی مانده و میماند، همان وداع زمستان و هلهله بهار است. پس یادمان نرود که بالاخره هرچه زندگی ما را بچلاند و ما در تقلای زیستن بهصورت همدیگر اخم شلیک کنیم، باز فردا صبح خورشید بر ما میتابد. ما محکومیم به بودن پس حالا که در جیفه دنیای ما چنین نگاشتهاند، بیایید با مردم چون خورشید برخورد کنیم. میدانم که خیلیهایمان در همین شب عیدی نام چند نفری را گوشه ذهنمان مرور میکنیم که تا همین پارسال خودی و رفیق و خواستنی بودند اما حالا دیگر با هم سلوکمان نمیشود و بهاصطلاح از هم دل بریدهایم اما این تمام قصه نیست. ما همگی بنده خداییم و میدانیم شعله لطف و مهربانیاش چونان چراغ آسمانش نامیراست، پس ما چرا نبخشیم و نخندیم و نگذریم؟ القصه اینکه همین بیت حضرت حافظ بشود فال و حال این روزهای ما:
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست