• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
سه شنبه 3 اسفند 1400
کد مطلب : 154545
+
-

آینه در برابر آینده

تهیه کننده ماتریکس از دنباله این پروژه می‌گوید

گفت‌وگو
آینه در برابر آینده

ناهید پیشور- مترجم

احتمالا جیمز مک تیگو را به عنوان کارگردان آثاری چون «وی مثل وندتا»(2005)، « نینجای آدمکش» (2009) و «غراب»(2012) می‌شناسید، نکته ای که شاید درباره اش ندانید رابطه نزدیکش با واچوفسکی‌هاست. در مصاحبه‌ای که پیش رو دارید مک تیگو به عنوان تهیه‌کننده جدیدترین دنباله این مجموعه «ماتریکس: رستاخیزها» به پرسش‌های خبرنگار کالیدر پاسخ داده است. در این گفت‌وگو او ازچالش‌های ژانر اکشن،علمی-تخیلی، تغییر کارگردان و بازگشت لانا واچوفسکی به پروژه و همینطور از فیلم‌های آینده‌اش‌می گوید...

شما یکی از معدود عواملی بودید که روی همه ماتریکس‌ها کار کردید. وقتی درباره 4فیلم، خصوصا «رستاخیزها» فکر می‌کنید، کدام نما یا سکانس به‌نظرتان چالش‌برانگیزتر می‌آید؟
 می‌دانید همه سناریو‌ها آنقدر جذاب بودند و کشش داشتند که از نخستین ماتریکس تا همین آخری، وقتی فیلمنامه را برای نخستین بار می‌خواندم، آن را زمین نمی‌گذاشتم؛ جلو می‌رفتم و تا آخر می‌خواندم، بعد شاید گاهی با خود می‌گفتم خدای من این چه بود؟ چطور باید آن را ساخت؟ و برمی‌گشتم و فورا با خودم مرورش می‌کردم. مثلا در توضیح سکانسی به زمان گلوله (لحظه منجمد، زمان مرده یا زمان گلوله نوعی جلوه بصری و از جلوه‌های حرکت آهسته است) اشاره شده بود؛ در آن لحظه چندین سؤال ذهنم را مشغول کرد؛ با خودم گفتم تکنولوژی این کار چیست؟ چطور باید آن را فیلمبرداری کنیم؟ چطور جذابش کنیم؟ زمان نخستین کار یعنی ماتریکس جلوه‌های ویژه دیجیتال خیلی ساده‌تر و ابتدایی‌تر از امروز بود. به جرأت می‌توان گفت که در حرفه ما نیز همه‌‌چیز به‌روز و باشتاب، حرفه‌ای‌تر می‌شود. اما آن موقع هم با امکانات و بضاعت‌های موجود سعی می‌کردیم بهترین‌مان را ارائه دهیم. وقتی نخستین بار می‌خواستیم زمان گلوله را با جان گائتا اجرا کنیم، تازه داشت این روش‌ها و قالب‌های فیلمبرداری حجمی و ضبط را طراحی و اختراع می‌کرد...خیلی خیلی پیچیده بود...
 نخستین بار از کجا متوجه شدید که لانا ‌واچوفسکی قصد ساخت یک ماتریکس دیگر را دارد؟
 خودش مرا فراخواند و گفت که این ایده، اینچنین در ذهنش ساخته و پرداخته شده... گویا در زندگی شخصی‌اش اتفاقی افتاده بود که می‌خواست دوباره با کاراکترهای ترینیتی و نئو درگیر باشد... او مرا به نشستی دعوت کرد و گفت این ایده و قصه من است... نظر تو چیست؟ علاقه‌ای به آن داری؟ می‌خواهی برگردی و با هم آن را کار کنیم؟ همانجا گفتم بله و شروع کردیم. انگار به حال و هوای 2سال و نیم، 3سال قبل برگشته بودیم که صحبت‌ها درباره این پروژه داغ شده بود...
 یکی از جالب‌ترین بخش‌های فیلم جدید، بحث سر صحنه درباره این بود که آیا دنباله بعدی را بسازیم یا نه؟ به‌نظرم همه ارجاعات در فیلم درخشان بودند. می‌توانید کمی در این‌باره برایمان بگویید و اینکه واکنش در لحظه شما، موقع خواندن دیالوگ‌های آن سکانس چه بود؟
 وقتی آن سکانس را می‌خواندم، دقیقا همین واکنش شما را داشتم و تداعی‌ها جالب و سرگرم‌کننده به‌نظرم رسید. می‌دانید «ماتریکس4» عملا از ورک‌شاپی جان گرفت که هسته آن آدم‌هایی بودند که نظرات و شنیده‌ها و یافته‌های 20ساله‌شان درباره ماتریکس‌ها را بی‌حاشیه مطرح کردند. وقتی در جلسات ایده‌پردازی دور هم جمع می‌شدیم، آنقدر در دیدگاه‌ها تنوع بود که شاید اول کمی گیج‌کننده به‌نظر می‌آمد اما انتخاب بهترینشان کار سختی نبود. وقتی در دفتر ریاست درباره برادران وارنر و اراده‌شان برای ساخت دنباله دیگری از ماتریکس‌ها صحبت می‌کردیم، همه شوخی و کنایه هم داشتند اما در واقع این خالق ماتریکس‌ها (لانا واچوفسکی) بود که تصمیم نهایی را گرفت...
 با توجه به اصراری که استودیو وارنرز برای ساخت این دنباله داشت، فکر می‌کنید اگر لانا پروژه را قبول نمی‌کرد، با شخص دیگری آن را می‌ساختند؟
 می‌دانید پروژه‌هایی مثل ماتریکس که ظرفیت پولسازی زیادی دارند، همیشه حرف و حدیث‌ها هم درباره‌شان زیاد است. همین مسئله در مورد مارول یونیورس و پروژه‌های سنگینش مثل «مردآهنی»، «اسپایدرمن» یا سری «ثور» هم صادق است چون اینگونه پروژه‌ها هم مخاطبان خودشان را دارند، هم پتانسیل چند برابرکردن سرمایه را دارند و هم کشش آفرینش قصه‌ها و کاراکترهای جدید را دارند. البته نمی‌توانم بگویم فقط انگیزه‌های مالی برای ساخت این دنباله‌ها مطرح است. پیش‌تر طرح‌های زیادی به استودیو ارائه شده بود که هیچ‌کدام جذابیت کافی برای ساخت را نداشتند. تا اینکه لانا با قصه جدیدش آمد و مثل همیشه غافلگیرمان کرد؛ هر چه باشد ماتریکس متعلق به واچوفسکی‌هایی است که خلقش کرده‌اند...
 از همان چند سال قبل که زمزمه‌های نوشتن ماتریکس جدید توسط لانا، در هیاهوی اخبار سینمایی به گوش می‌رسید، گفته شده که افراد زیادی روی طرح‌ها و نسخه‌های مختلف سناریو کار می‌کنند و کمپانی تصمیم دارد با یا بدون لانا آن را بسازد. خوشحالم که او بازگشت...
 بله این موضوع کاملا صحت دارد و نسخه‌های مختلفی از فیلمنامه وجود داشت. فکر می‌کنم مشکل بیشتر با شخصیت‌پردازی‌ها و پایان‌ها بود و لانا خیلی بموقع قصه‌اش را روی میز وارنرها گذاشت...
 در جایی خواندم که قرار بوده هوگو ویوینگ برای نقش کارآگاه اسمیت بازگردد و البته این یک تصمیم از پیش تعیین شده بود. آمدنش چقدر محتمل بود؟ و چرا نیامد؟
 کاراکتر اسمیت در این فیلم هم نقش پررنگی داشت. اولویت ما حضور هوگو بود. او سال‌هاست که دوست صمیمی من و لانا است و این شخصیت هم که متعلق به او بود. ما تلاشمان را برای پیوستن او به پروژه کردیم اما جواب نداد. گاهی مشکلاتی پیش می‌آید که از اراده و کنترل ما خارج است و نمی‌توان طبق برنامه و ایده‌آل‌هایش پیش رفت. پاندمی کووید هم که همه‌‌چیز را پیچیده‌تر کرد...
 واقعا اگر دنیا با این بحران کووید دست به گریبان نبود، همه‌‌چیز بهتر پیش می‌رفت...
 بله متأسفانه این هم مشکل بزرگ روزگار ماست...
 آیا اسم فیلم از همان ابتدا «رستاخیزهای ماتریکس» بود؟
 بله
 یعنی از همان روز اولی که فیلمنامه را خواندید؟
 بله کاملا.
 من تا حد زیادی تحت‌تأثیر تدوین کار قرار گرفتم. می‌توانید کمی دراین باره برایمان توضیح دهید و بگویید چطور در اتاق تدوین مشارکت داشتید؟
 خب من هر روز آنجا بودم و با هم این کار را انجام می‌دادیم؛ من، لانا و البته مهم‌تر از ما تدوینگرمان جت سالی. در 3فیلم قبلی فیلمنامه را می‌خواندیم، کنش‌های نما را در استوری‌بوردها (فیلمنامه مصور) دنبال می‌کردیم و در نهایت با یک فیلم تمام‌شده روبه‌رو بودیم. پروسه کارمان همین بود. در این 20سال رویکردها تغییر کرده؛ بازیگران در خلق شخصیت‌ها بداهه می‌گویند و فیلمسازان با بداهه‌سازی‌ نتیجه تأثیرگذارتری می‌گیرند. البته فیلمنامه، بیس کار است و عمده آنچه بر پرده یا قاب تصویر می‌بینید، فیلمنامه است. اما این بداهه‌پروری باعث می‌شود عوامل، خود را به چارچوب فیلمنامه محدود نکنند و راحت‌تر بتوانند خلاقیت نشان دهند. تجربه هم نشان داده که در نتیجه این روش، کار به‌مراتب تأثیرگذارتر می‌شود. برای تدوین هم وقتی ما کنار جت سالی قرار می‌گرفتیم، هدفمان اتخاذ بهترین تصمیم درباره کاراکترها، بازی‌ها، دیالوگ‌ها و انتخاب بهترین برداشت و بهترین جلوه ویژه روی کار بود. هر چند همیشه مجال و فضا برای این کار بود. فیلم نهایی هم بسیار نزدیک به فیلمنامه از کار در‌می‌آمد چون لانا و گروهش با ظرافت به همه جزئیات پرداخته بودند.
 درباره پایان فیلم بگویید؛ انگار پایان ماتریکس‌هاست، هرچند قصه قابلیت ادامه در دنباله‌های بعدی را دارد... به‌نظر شما لانا تصمیمی برای ساخت فیلم بعدی را دارد یا رستاخیزها واقعا پایان ماتریکس‌ها بود؟
هم‌اکنون این کار برای ما تمام‌شده و اولویت ما رصد بازخوردهاست؛ نه پیش درآمدی در ذهن داریم و نه در فکر ساخت دنباله یا تبدیل این کار به سه‌گانه جدیدی هستیم. ببینیم همه‌‌چیز چطور پیش می‌رود؟
 کاملا متوجه منظورتان شدم. بستگی به موفقیت فیلم دارد. اما شاید عواید اقتصادی کار، بازهم برادران وارنرز را مشتاق به ساخت دنباله‌ها کند...
 بله، بله موافقم. همیشه مسائل مالی در تصمیم‌گیری‌ها مؤثر بوده‌اند. فیلمسازان می‌خواهند فیلم بسازند و استودیوها و استریمرهای زیادی هستند که با حمایت آنها، کارشان را تسهیل می‌کنند. در بحث سینمای تجاری با نوعی معادله بیزینس خلاقیت مواجهیم که مجهول‌هایش را فیلمساز، مخاطب و جریان‌ها در صنعت سینما تعیین می‌کنند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید