یادی از راوی «عصرهای کریسکان»
الناز عباسیان- روزنامهنگار
تقریبا سال94 بود که استاد نگارش خاطرات جنگ، مرتضی سرهنگی، کتاب «عصرهای کریسکان» را به من و دوستانم که برای نگارش کتاب از او راهنمایی میگرفتیم، هدیه کرد. به سفارش استاد، چندبار این کتاب را خواندم و هر بار از خواندنش لذتی بیپایان بردم. این کتاب خاطرات مرحوم «امیر سعیدزاده» (سعید سردشتی) از فعالیتهای دوران پیش از انقلاب و مجاهدتهای دفاعمقدس تا رنجهای اسارت در زندانهای کومله و دمکرات است که به قلم «کیانوش گلزار راغب» تدوین و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. نویسنده در این کتاب با یک سبک ابتکاری، خاطره چندروایی را طرح کرده است. خواننده از همان فصلهای نخست کتاب با شناخت مختصری از سعیدزاده وارد فراز و فرود سرنوشتش میشود اما جالب اینجاست که بعد از هر فصل، فصل دیگر از عکسالعمل خانواده و بهویژه همسرش در آن مقطع زمانی روایت میشود؛ بهعبارتی به قلم توانمند نویسنده، از زبان همسر او همان خاطرات تکمیل میشود؛ اتفاقاتی که حولمحور خانواده رخ میدهد؛ یعنی راوی اصلی خود خبر ندارد اما خانواده کاملاً به تمام جوانب مسلط است. در بخشی همسر او وارد داستان میشود و آن نقاط مبهم را تکمیل میکند. دوباره در فصل بعدی راوی اصلی ادامه ماجرا را میگوید و همسر راوی وارد داستان میشود و خاطرات را شرح میدهد. راوی دوم پیگیریهای جانبی که برای خانواده رخ میدهد، مانند شهادت دیگر برادران، اسارت پدر و بمبارانهایی که در شهر رخمیدهد را بازگو میکند. بهعبارتی راوی دوم وظیفه تکمیل روایتهای اصلی را برعهده دارد. از اینرو خواندن این کتاب جذابیت زیادی داشته و بسیاری هم بعد از خواندن این کتاب ترجیح دادند خاطراتشان را اینگونه و به این سبک جذاب، روایت کنند.
جالب است بدانید در تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب آمده است:«با اینکه نیروهای مبارز کرد طرفدار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناختهام، آنچه از فدارکاریهای آنان در این کتاب آمده برایم کاملاً جدید و اعجابآور است. نقش مادر و همسر هم حقّاً برجسته است. دلاوری و شجاعتِ راوی و خانوادهاش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگیها، رفتار قساوتآمیز و شریرانه کسان دیگری که به دروغ از زبان مردم شریف کرد سخن میگفتند نیز به خوبی تشریح شده است.»
اما درباره راوی این کتاب بگوییم؛ سعیدزاده راوی این کتاب، چند روز پیش در پی عوارض جانبازی دفاعمقدس در سن
۶۰ سالگی به همرزمان شهیدش پیوست. به جرأت میتوان گفت مرحوم امیر سعیدزاده که از هموطنان اهل سنت و یکی از منحصربهفردترین نیرویهای دفاعمقدس بود؛ چراکه او بدون عضویت در هیچ سازمانی و بهعنوان یک نیروی آزاد فعالیت میکرد اما در عین حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی شرکت کرده و مأموریتهایی نیز برای شناسایی در خارج از کشور به او داده میشود. پس از آن راهی سپاه میشود.
سعیدزاده پیش از انقلاب، از طرف ساواک، موردپیگیری و بازخواست قرار گرفته و فراری میشود. اسیر کومله میشود و از سازمان کومله نیز فرار میکند. ۴سال بعد از جنگ، سعیدزاده به اسارت حزب دمکرات کردستان عراق درمیآید. این دوران از ابتدای انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دوره 18 ساله، به طول میانجامد.
در صفحه234 این کتاب راوی از روزهای اسارت خود اینگونه میگوید:«دفترچه یادداشتی دارم که دستنوشتهها و دلگیریهایم را در آن مینویسم. عکس بچههایم را که تقریبا از ذهنم محو شدهاند، طبق تصورات ذهنیام نقاشی میکنم. قد و بالا و اندام و صورتشان را چند سال بزرگتر نقاشی میکنم. نقاشی پدرم را با کیسهای پول درحال باج دادن به دمکرات میکشم. نقاشی سُعدا و خواهرم را میکشم تا از خاطرم نروند. سرنوشتم اینگونه بوده که کودکی و بزرگ شدن بچههایم را نبینم. یادگار و لیلای چند ماهه را رها کردم و اسیر کومله شدم. دو سال بعد که آزاد شدم مرا نمیشناختند. دائم در ماموریتهای خارج از کشور و جبهههای دفاعمقدس بودم. بزرگ شدن زهرا و رضا را ندیدم. مینا یکسال را رها کرده و اسیر دمکرات شدم. چهار سال است چهره نازنین مصطفی کوچولویم را ندیدهام دلم هوای برادران شهیدم مصطفی و علی را کرده. معلوم نیست عاقبتم به کجا میانجامد به اقوام و دوستان عراقیام پیغام میدهم تا روز گلاویژ منتظرم بمانند و گوشبهزنگ باشند. اگر آزاد شدم مسلح بهدنبالم بیایند تا در بین راه گرفتار کومله نشوم. میسپارم اگر در آن روز آزاد نشدم یقین حاصل کنند که دیگر آزاد نمیشوم. باید به فکر کفنودفن و بردن جنازهام باشند.»
ناگفته نماند کریسکان منطقهای در کوه سنجاق در کردستان عراق است که مقر اصلی حزب دمکرات بوده است. سعیدزاده دوران اسارت ۴ ساله خود را، در منطقه کریسکان بوده است. بهدلیل اینکه بیشتر اتفاقات در آن منطقه رخ داده، این نام را برای کتاب انتخاب کرده است.