چند کتاب پست مدرن!
امیر مولایی:
وسط ظهر خانم جوانی آمده و می گوید لطفا این کتابهایی که می گویم را برایم بیاورید. از اول با یکی دو متر فاصله از پیشخوان راه میافتد از بخش فلسفه شروع میکند و قدم قدم جلو می رود و کتابها را نشان میکند و میگوید این رو می خوام اون یکی رو میخوام و می رسد به انتها، بخش ادبیات. ما هم این طرف پیشخوان پا به پایش می رویم و کتابها را برمی داریم. آخر سر می شود 28کتاب. هرکس باشد شک می کند که طرف واقعا کتابخوان است یا ما را دست انداخته؟ فاکتور را حساب می کند و می گوید ببخشید نشر فلان کجاست؟ یکی از کتابهای درباره نیچه را خریده است .مرد عنق سیبیلوی پرمدعایی که میگفت حرف مرا 100 سال بعد خواهند فهمید. برای زمین و زمان هم قیافه می گرفت. اگر می دانست شاهکارش کتاب محبوب بچه دبیرستانی هاست و تازه کتابخوان ها بعد از خواندن چنین گفت زرتشت او میروند سراغ پائولو کوییلو از تعجب چشمانش گرد می شد. همکارم فوق لیسانس فلسفه است و تا امروز جرات نکرده لای کتاب های نیچه را باز کند.
پیرمرد روحانی از دور آرام آرام سمت غرفه می آید. با خودم می گویم یک نگاه تلخ سرسری می کند و می رود. لای 8،7 کتاب را باز میکند و باحوصله می خواند. توی همهمه نمایشگاه کار سختی است که کتاب انتخابی ات را همان جا با خواندن 2 صفحه از آن انتخاب کنی. 10 دقیقه بعد 4،3 کتاب را نشان می کند. یکی دو کتاب هم درباره پست مدرن می خواهد. پسری که کنارش ایستاده با تعجب نگاهش می کند. یکی دونفر دیگر هم آن دور و بر گوش تیز می کنند. لبخند زیرکانه پیرمرد به همه حالی می کند که« می دانم از تعجب شاخ درآورده اید.»
وای از این خواب آلودی بعد از ناهار. انگار یک وزنه نیم کیلویی پشت پلک آدم گذاشته باشند چشم ها را به زور باز می کنی و بعد یکی می پرسد ببخشید این کتابارو دارید؟ بعد از نگاه کردن:« متاسفم نداریم.» « میشه 4،3 تا کتاب معرفی کنید؟» « این کتاب ساده ایه، این هم خوبه، اینم به نظرم خوشتون بیاد» «ببخشید میشه یه خرده دربارهش توضیح بدید؟» بعد از توضیح دوتاش را برمی دارد.
« چنده؟» «پشت کتاب نوشته.» «تخفیف داره.» «20درصد.» «نمیشه یه خرده بیشتر تخفیف بدین.» «خانم قیمت کتاب چونه زدن نداره».« می دونم ولی...» نخیر خیال ندارد این بحث را تمام کند. تا خواب از سرم نپریده حواله می دهم به مسئول بالاتر و مقامات نشر. بالادستی ها هم بالاخره باید در این روزها به یک کاری بیایند.