احسان زیورعالم-روزنامهنگار
هفتهای که سپری شد چند نمایش مونودرام در تالار مولوی و تئاترشهر شاهد بودم؛ نمایشهای نه چندان منطقی در روایت و نه چندان در بند دراماتیزه کردن روایت. عموما واگویههایی بودند درباره تجربههای تنها شخصیت روی صحنه که نسبتی با حضور ما در مقام مخاطب نداشت. برای نمونه نمایش «بخوابم یا روایت شب پنجرهای» کاری از پریسا نوروزی نمونه خوبی است از یک مونودرام تقریباً بیقید در روایت. با اینکه در پس نمایش داستانی خفته، اما تلاش برای ناداستان جلوه دادن است. بازیگر با کمترین کنش هذیان میگوید و میتوان بهراحتی از ترکیببندی صحنه و بازیگر دریافت چه رخ میدهد. مونودرامها دیگر غافلگیری تولید نمیکنند، چون به سمت بهرهکشی از بیمنطقی میروند. مهم نیست اساساً چه روی صحنه رخ میدهد، کنش به سمت صفر میل میکند و حرفها میآیند و میآیند. مونولوگها هر کارکرد اولیهای که داشتند؛ امروز واجد کارکرد سیاسی و اجتماعی سابق خودند. به زعم نگارنده امروز محصول ساده بودن در تولیدند. هرچند اجرای مونولوگ برای بازیگر مشکل است و موفقیت در مونولوگ بیش از هر چیزی به نفع بازیگر تمام میشود؛ اما واقعیت آن است مونولوگهای امروزی فرار از ناتوان بودن نویسنده و کارگردان است.
در مقابل دیالوگ مشکل است. اجرای دیالوگ هولناک است. دیالوگ مستلزم شکلگیری منطقی است؛ هرچند درونی برای پیش بردن درام. در دیالوگ بازیگرها وارد یک رقابت میشوند و حالا باید اتسمفر در یک کارگروهی حفظ شود. دیگر نمیتوان هدر رفتن اثر را گردن یک نفر انداخت، در دیالوگ کارگروهی ارجح میشود؛ برای دیدن شدن یک فرد. در یک نمایش دیالوگمحور، با وجود همه ضعفها میتوان این امتیاز ویژه را داد که میشود گروه را به جای فرد داوری کرد. چندی است نمایشی با عنوان «لیلیت» در تئاترشهر روی صحنه رفته که روایت بازجویی معشوق بوسنیایی توسط عاشق صربستانی است. نمایش یک دوئل جنایی/عاشقانه است که قرار است منطق خود را از رگبار واژگان میان دو فرد پیش برد. با اینکه نمایش چیز ویژهای بهحساب نمیآید و تلاشی است آماتوری برای کارگردانی جوان؛ اما وجه مهمش ایجاد موقعیتی دیالکتیکی است که مخاطب را درگیر خود میکند. دو نیروی متخاصم در برابر هم قرار گرفتهاند و دیالوگ قرار است در تضارب و تعامد نیروها، هم کنش بیافریند و هم مسیر نمایش را از یک نقطه آغازین به نقطه پایانی سوق دهد؛ چیزی که در مونولوگ متصور نیستیم.
این فقدان نقطهگذاری را در 4مونولوگ مشترکی تجربه کردم که در تالار مولوی روی صحنه رفته است. اساساً مشخص نیست چرا این نمایشها شروع میشود و چرا تمام میشود. در مقابل در نمایش لیلیت همهچیز از نقطه بازجویی آغاز میشود و تقابل نیروها نیز قرار است گواه بر این وضعیت باشد. پایان نمایش هم هرچند قابل پیشبینی است؛ اما رخدادش محصول مسیری است که دیالوگها رقم زدهاند. با گشایش داستان 2 شخصیت و جابهجا شدن نقش بازجوکننده و بازجوشونده، میتوان دریافت که هر کنشی چگونه منطقی میشود.
شنبه 25 دی 1400
کد مطلب :
150806
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/o2qMK
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved