دانیال معمار/سردبیر
آقای قاسم سلیمانی! سلام. شهادت میدهم که شما هنوز هم هوای ما را دارید، حواستان به ما هست، ما را میبینید و سلام ما را میشنوید که فرمودهاند: «أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ». حالا 2سال است که شانه به شانه این مردم، بهتزده و داغدار رفتن شماییم. بلد نیستم دلتنگیمان را در قالب کلمهها کنار هم ردیف کنم. کلمه باید حساب و کتاب داشته باشد. کلمه باید به بند کشیده شود. این کلمات دستوپابسته زورشان نمیرسد که دلتنگی من و میلیونها آدم عاشق شما را عیان کنند. این کلمات در بیانکردن داغ دل 2ساله ما لکنت دارند. خوب چفت و بست نمیشوند در گفتن آنچه بر سر ما بعد از شما گذشت. بازار زیارت و دعا و نیایش هنوز گرم است دورادور مزارتان. ترافیک فرشتههاست آنجا. اصلا چرا داغتان سرد نمیشود؟ ما خوشخیال بودیم که فکر میکردیم گذر زمان، آب سردی میشود بر داغ دل ما. گذشت روزها و ماهها این داغ را نهتنها کمتر نکرد که افزون و افزونتر کرد. دلخوشیمان شده به انتشار مجازی عکسهایتان به وقت یکوبیستدقیقه شبهای جمعه، به وقت حاجقاسم.
سردار عزیز! ما دهه شصتیها عادت کردهایم به داشتن قهرمان. انگار بدون قهرمان، زندگیمان چیزی کم دارد. قهرمانهای ما یک اتفاق نبودند؛ قلههایی بودند که در برهههای مختلف تاریخی به زندگی ما هویت میدادند. این قهرمانها خیلی زود متولد میشدند، نقششان را بازی میکردند و بعد از مدتی جایشان را به قهرمانهای بعدی میدادند اما حالا شما قهرمان همیشگی زندگی ما شدهاید. 2سال است که به ظاهر رفتهاید اما همچنان کلمه «قهرمان» برای ما تداعیکننده نام و نشان شماست. شما فقط قهرمان ملت ما هم نیستید، از دل تلی از آهن گداخته و آتش و دود و غبار در یک شب تلخ فرودگاه بغداد، شما بهعنوان قهرمان ملتها متولد شدید. شما سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانهتان را به مرزهای کشورهای منطقه و غرب آسیا محدود نکرده بودید، مگر نه ۹ماه قبل از شهادت به ونزوئلا نمیرفتید که ۱۲هزار کیلومتر دورتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است. امروز در هر گوشهای از جهان عکس شما را بهدست میگیرند و فریاد مقاومت میزنند؛ این یعنی شما تبدیل شدهاید به چهره درخشان و قهرمان امت اسلامی؛ چهره بینالمللی مقاومت.
حاج قاسم عزیز! این روزها در و دیوار شهرمان پر شده از عکسهای شما. زیر هیچکدامشان هم نام و نشانی زده نشده. هیچکس بهدنبال دیدهشدن خودش نبوده زیر این عکسها. همه فقط دنبال یادآوری شما بودهاند به دیگران. واقعه شهادت شما یک حادثه معمولی نبود که از یاد تاریخ برود؛ رفتن شما در همیشه ذهن ما ثبت شد بهعنوان یک نقطه روشن. در مراسم تشییع شما فقط انقلابیها نیامدند، همه ایرانیها حضور داشتند. شما فراتر از سلایق و نزاعهای سیاسی بودید. بعید نبود که کرمانیها برای مراسم بدرقه شما سنگتمام بگذارند اما تبریزیها چه؟ تهرانیها؟ قمیها؟ مشهدیها؟ تازه فهمیدهایم شهادت چه قدر و ارزشی دارد. شهادت وعده صادقی بود که شما برایش سالها مجاهدت کردید، شب و روز زحمت کشیدید، بیخواب شدید و به آرزویتان رسیدید و مزد این تلاش بیوقفهتان را گرفتید. این حداقل پاداشی بود که لیاقتش را داشتید. این لباس برازنده قامتتان بود. حیف بود این آرزویتان بهدست داعش و تکفیریهای دیگر رقم بخورد، خون شما باید بهدست خالقان این جرثومههای شیطانی و شقیترین انسانهای این روزگار به زمین ریخته میشد تا حجت برای ما و مسئولان ما تمام و حق و باطل برای همگان پیشتر از گذشته معلوم شود. حاجقاسم ما باید هم همین جوری به شهادت میرسید، کمتر از این حیف بود برای شما.
سردار دلهای ما! رفتن اغلب دردناک است، رفتن اغلب دلکندن دارد اما رفتن شما با همه رفتنها فرق داشت؛ فرقش این است که ما از شما نمیتوانیم دل بکنیم. رهبر فرزانه ما گفتهاند که به شما به چشم یک فرد نگاه نکنیم. به شما به چشم یک مکتب نگاه کنیم، به چشم یک مدرسه درسآموز، به چشم یک راه. حاجقاسم عزیز! دعا کنید در این راه ثابتقدم باشیم، دعا کنید بتوانیم در این مسیر استقامت کنیم. دعا کنید که اینقدر محو تلألؤ شما نشویم که فراموش کنیم از چه مسیری رفتهاید. دعا کنید تا نقلقول پدر بزرگوارتان را از یاد نبریم که دشمنان، از حاجقاسم نمیترسند، از اسلامی که حاجقاسم را تربیت کرده است، میترسند. دعا کنید که در این مسیر بمانیم و همانگونه که سکاندار این انقلاب فرمودهاند، نه از سختی کار و زیادی کار در این مسیر بهراسیم نه از طعن و کنایه دیگران. دستمان را بگیرید آقای قاسم سلیمانی... .
به چشم یک راه
در همینه زمینه :