آنچه در مورد زندگی مردان بزرگ اهمیت فراوانی پیدا میکند، رویههای زندگی آنان است. اینکه با خانواده خود چطور رفتار میکردند و چه نگاهی به ورزش و سفر و دیگر امورات زندگی داشتند و... . در مورد حاجقاسم سلیمانی نیز، این کنجکاوی و اهمیت به شدت وجود دارد.
سهراب سلیمانی، برادر کوچکتر حاجقاسم، پیش از این در مصاحبههایی که داشته، از سادهزیستی برادرش فراوان گفته است؛ اینکه وسایل زندگیاش شاید متعلق به 20سال گذشته بود. جالب اینکه حتی مبلهایش را تعمیر میکرد و حاضر به خرید مبل جدید نبود. به روایت سهراب سلیمانی، از ابتدای جنگ تحمیلی تا زمان شهادت و بهرغم مشغله کاری و دوری از زن و فرزند،رابطه او با خانواده صمیمی و مهربانانه بود؛ درست مثل یک دوست. او همچنین اشاره میکند که منسوبان و اعضای خانواده حاجقاسم، به توصیه ایشان حق استفاده از عنوان و موقعیت پدر را نداشتند.
سهراب سلیمانی، همچنین درباره شجاعت حاجقاسم نیز چنین گفته است:«از همان نوجوانی شجاع و بیباک بود، همین باعث شده بود تا از دیگر دوستان و همسنوسالهای خودش متمایز باشد. با اینکه ناچار شد به دلیل مشکلات اقتصادی به کرمان مهاجرت کند تا بتواند کاری داشته باشد، ولی نسبت به پدر و مادرش خیلی عشق میورزید و سعی میکرد همیشه از حال و احوال آنها، خبردار باشد.» حاجقاسم از همان جوانی، به برادرش تاکید خاصی داشت تا نماز اول وقت و دیگر واجبات را بهجا بیاورد و جالب اینکه وقتی سهراب یک ساعت جدید سوئیسی خریده بود، به او گفته بود ساعت را برای 5صبح کوک کن؛ وگرنه خراب خواهد شد!
از همان نوجوانی نترس بود
در همینه زمینه :