خانه نیما را هم به میراث تهران اضافه کنیم
گفت و گو با محمدجواد حقشناس، رئیس کمیسیون فرهنگی- اجتماعی شورای شهر تهران درباره تغییرات فرهنگی در خیابانهای تهران
محمود مولایی
67سال بعد از آنکه جلال آلاحمد ـ نویسنده ـ خانه محله شمیران را ساخت، این خانه به موزه «جلال و سیمین» تبدیل شد. این اتفاق بعد از پیگیریهای کمیسیون فرهنگیاجتماعی شورای شهر تهران و شهرداری به مرحله اجرا رسید.
در مراسم افتتاحیه این خانهموزه، سمیعالله حسینیمکارم ـ سرپرست شهرداری ـ از تلاش برای خرید خانه نیما یوشیج ـ پدر شعر نوی ایران ـ سخن گفت. پیش از اینها هم نامگذاری معبری به نام محمد مصدق در شورای شهر مطرح شده بود که در نهایت، با مصوبهای در هفتههای گذشته نام خیابان نفت، مصدق شد. البته در اواخر سال گذشته، بحث نامیدن معبری به نام مهدی بازرگان هم در شورای شهر مطرح شد.
اتفاقاتی از ایندست در حوزه فرهنگی شورای شهر و شهرداری، در این دوره شدت زیادی گرفته است. شورای پنجم در مدت کم فعالیت خود در حوزه فرهنگی قدمهایی برداشته و به نظر میرسد که در این حوزه، همچنان با همین رویکرد جلو برود؛ چنانکه این سؤال مطرح میشود که «حرکت بعدی شورای شهر و شهرداری در حوزه فرهنگی چه خواهد بود؟»؛
به همین سبب، محمدجواد حقشناس ـ رئیس کمیسیون فرهنگیاجتماعیـ به پرسشهای همشهری درباره این موضوعات، پاسخ داده است. او البته ابتدا به مسائل اقتصادی در حوزه شهری پرداخت و در نهایت به اینجا رسید که چرا باید رویکرد در حوزه فرهنگی نسبت به گذشته تغییر کند.
آقای حقشناس، دلیل اینکه کمیسیون فرهنگیاجتماعی شورای شهر تهران با جدیت و حساسیت نسبت به مسائل فرهنگی ورود میکند، چیست؟
ابتدا باید نکاتی را عنوان کنم. در مورد مدیریت شهری یکی از مشکلاتی که در این دوره با آن مواجه هستیم و بسیار درباره آن صحبت شده و گفتن دوباره آن ممکن است ملالآور باشد، وضعیت سخت مسائل بدهیهای شهرداریاست.
متأسفانه شورای جدید و به موازات آن شهردار انتخابشده پس از تصدی امور پایتخت، با بزرگترین چالش شهرداری در 40سال اخیر روبهرو شدند. اهمیت ماجرا هم شاید برای کسانی که با ساختار مدیریت شهری خیلی آشنا نباشند و به نوعی شورا را در قیاس با سازمانهای دولتی یا سازمانهای عمومی قرار دهند، خیلی ملموس نباشد.
ما از منظر بحث بودجه و هزینههایی که در این سازمان شکل میگیرد، باید مجموعهدستگاههایی را در نظر بگیریم که شاید بالغ بر 95درصد از دستگاههای خدماترسان جامعه باشند.
دستگاههای دولتی بودجه خودشان را بر اساس مصوبه مجلس دریافت میکنند؛ به این ترتیب که در مجلس، یک حوزه درآمدی داریم و یک حوزه هزینهای. در حوزه درآمدی این وظیفه بر عهده دو وزارتخانه است که کسب درآمد کنند؛ وزارت نفت که از طریق فروش فرآوردههای نفتی و گاز عملا عمده منابع کشور را محقق میکند.
قاعدتا تأمین ارز هم (تا حدود 95درصد) به عهده این وزارتخانه است. وزارتخانه دوم، وزارت امور اقتصادی و داراییاست که از طریق سازمانهایی مانند سازمان امور مالیاتی و گمرک، تأمین درآمد (عمدتا درآمد ریالی) را بر عهده دارد. این دو وزارتخانه وظیفه تأمین درآمد کل دولت را دارند و هزینهها، بر اساس این درآمدها توزیع میشود؛ البته به نوعی مجلس، بودجه را مصوب میکند.
اما اینجا ما شهرداریها را داریم که ساختاری هستند که چنین منابعی برایشان از طرف وزارت نفت یا وزارت اقتصاد و دارایی تأمین نمیشود. شهرداریها ابتدا باید کسب درآمد کنند تا بر اساس آن بتوانند هزینههایی را که برای اداره شهر لازم است، عملیاتی و مدیریت کنند.
با این نگاه طبیعتا در حوزه بودجه شهرداری، ظرفیت انجام 2کار، بیشتر از ظرفیتهای دستگاههای دولتیاست که یکی بحث درآمدی و دیگر، بحث هزینه است.
اگر ما بخواهیم این دو کار را با هم مقایسه کنیم، قطعا درآمدزایی برای سازمانی مانند شهرداری که باید بتواند ریال به ریال از عوارض، پیگیریها، صدور پروانه و... کسب درآمد کند، خیلی مشکل است. اگر بخواهیم حساب کنیم، شاید مشکلات درآمدزایی شهرداری 80درصد باشد و مشکلات هزینهکرد 20درصد.
به غیر از مشکلاتی که در کسب درآمد وجود دارد، بحث چگونگی هزینهکرد در شهرداری موضوع مهمیاست.
حجم سالانه هزینه های شهرداری حدود 17هزار و 500میلیارد است؛ یک رقم حدود 60هزار میلیاردی هم بدهی برای شهرداری به ارث گذاشتهاند. حالا شما برای اداره شهرداری باید درآمد کسب کنید و همزمان باید در طول 4سال آینده به همان اندازه که درآمد کسب میکنید، سهم بازپرداخت هزینهها را هم در نظر بگیرید؛ تازه اگر این بدهی ثابت بماند! بخش عمدهای از این بدهی مربوط به بانکهاست، بخشی مربوط به پیمانکاران و اینها ثابت نمیماند؛ یعنی در ازای دیرکردی که دارید باید جریمه و هزینه دیرکرد را پرداخت کنید.
در این شرایط چه باید کرد؟
در این شرایط بالطبع باید به امور شهری بپردازید. در شهر تهران با توجه به نیازها و زیرساختها، طبیعتا دیگر شما نمیتوانید سراغ طرحهای هزینهبری که پیشتر در حوزه سختافزاری شکل میگرفت، بروید.
مثلا راهاندازی یک پل یا تونل (فارغ از اینکه چقدر میتواند بار ترافیکی فلان منطقه را برطرف کند یا نه) رقمی حدود 6 تا 7هزار میلیارد تومان به خود اختصاص میدهد؛ یعنی باید حدود یکسوم بودجه یک سال شهرداری را تنها به یک پروژه اختصاص داد. یا هزینه پروژههایی با مقیاس بزرگ بالغ بر 1000میلیارد تومان است.
طبیعتا پیگیری و انجامدادن چنین پروژههایی، دیگر نه برای شهر مفید است و نه شدنی؛ یعنی امکانپذیر نیست. با این شرایط به نظر من، ما باید رویکردمان را در امور شهری تغییر جدی دهیم و برایش یک فکر اساسی بکنیم.
آیا با توجه به همین مسائل، شما و همکارانتان در شورای شهر، رویکرد فرهنگی را در دستور کار قرار دادهاید؟
من فکر میکنم حوزه فرهنگی، حوزهایاست که شاید آن هزینههای کلان را نداشته باشد اما در ازای آن میتواند رضایت حداکثری را حاصل کند. من میخواهم مثالی بزنم. خانه سیمین و جلال وجود داشته که حالا به خانهموزه تبدیل شده است. این خانه تحویل گرفته شده، بازسازی و مرمت شده تا بهعنوان یک سرمایه در اختیار مردم قرار بگیرد.
شاید هزینه مالیای که برای این کار پرداخت شده، اصلا قابل مقایسه با پروژه ساخت تونل یا یک برج بلند نباشد اما رضایت و ماندگاری همین کارهای فرهنگی بیشتر است و با پروژههای بزرگ عمرانی، قابل مقایسه نیست.
مثال دیگری میزنم؛ نامگذاری خیابان مصدق. این تصمیمگیری هیچ هزینهای برای شهرداری (جز اینکه 10تابلو روی دیوار نصب میشود) ندارد؛ این 10تابلو هم در مجموع بیشتر از 150هزار تومان هزینه ندارد؛ اما بهعنوان سؤال: آیا رضایتی ـ فرضا برای بخش جدی جامعه که این مسائل را میدانستهاند ـ به دنبال داشته یا نه؟ آیا مثلا توانسته یک فرصت یا یک رویکرد مناسب را برای مدیریت شهری فراهم کند یا نه؟
شخص شما چه پاسخی به این پرسشها میدهید؟
واقعیت این است که من نباید پاسخگو باشم اما فکر میکنم که اثرگذار است. میشود در شورای شهر و شهرداری، به خیلی از این حوزهها توجه کرد. ظرفیتهای بسیار بزرگی در شهر وجود دارد که امروز از این ظرفیتها استفاده نمیشود. باید سراغ این ظرفیتها رفت.
این ظرفیتها را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا احداث یا اختصاص معبری به نام مشاهیر ایرانی یا تبدیلشدن خانه این افراد به موزه، جزو همین ظرفیتهاست؟ مثلا نامگذاری خیابانی به نام مهدی بازرگان یا خرید خانه نیما یوشیج را هم باید در زمره همین ظرفیتها به حساب آورد؟
بله. همینطور است. بحث خانه نیما یوشیج در مراسم افتتاح خانهموزه جلال و سیمین مطرح شد. من شخصا با آقای مکارم صحبت کردم. جالب اینکه خانههای جلال و نیما فاصله چندانی ندارند. شاید فاصله این دو خانه کمتر از 100متر باشد. خب، نیما یک شخصیت بزرگ در عرصه ادبیات معاصر محسوب میشود. بسیاری از شعرای معاصر، ذیل نیما تعریف میشوند و برای همین خانه نیما هم اگر به موزه تبدیل شود، مطمئنا میتواند کمکی جدی به بهترشدن حال شهر ما بکند؛ البته اگر همین رویکردی که در مورد خانه جلال و سیمین در نظر گرفتیم، در مورد خانه نیما هم اتفاق بیفتد.
ظاهرا تبدیلشدن خانه نیما به موزه، موانعی پیش رو دارد و مانند موزهشدن خانه جلال و سیمین بهسادگی میسر نیست...
اگر خانواده نیما با یک مقدار آیندهنگری به این مسئله نگاه میکردند و وقتی که میخواستند خانه را بفروشند تصمیم مناسبتری میگرفتند، شاید در زمان فروش خانه، فرصتی برای مذاکره پیش میآمد. البته من نمیدانم که آنموقع مراجعهای صورت گرفته یا نه.
مبلغ پیشنهادی مالکان خانه نیما چقدر است؟
متأسفانه رقمی که اعلام کردهاند، با رقم واقعی ارزش مادی این خانه همخوانی ندارد. شاید مثلا انتظاری که آنها دارند، این است که میخواهند خانه را بکوبند و برج بسازند.
متأسفانه در کنار خانه نیما چنین اتفاقی افتاده است. آدم خیلی متاثر میشود! در محلههایی که میتوانست اعتبار و آبرویی جدی برای شهر تهران در منطقه شمیران باشد، اتفاقات تلخی میافتد؛ چون ملکها قدیمیاست و مثلا اقاقیایی که جلال آلاحمد 60سال پیش با دستهای خودش کاشته، هنوز آنجا نفس میکشد؛ طوری که آن خانه را تحتتأثیر خودش قرار داده؛ خانهای که کلی خاطرات بزرگ در آن شکل گرفته است؛ از حضور مرحوم آیتالله طالقانی در این خانه گرفته تا رفتوآمدهای شخصیتهای بزرگ ادبی، سیاسی و تاریخی. خب، بخشی از حافظه تاریخی شهر در آنجا شکل گرفته.
حالا شما حساب کنید که شاید این خانه ارزش معماری ویژهای نداشته باشد؛ یک خانه معمولی بوده. جناب استاد انوار هم در مراسم افتتاح خانه صحبت کرد و از خاطرات گذشته حرف زد. او میگفت وقتی با جلال صحبت میکرده، آلاحمد گفته که سیمین از آمریکا دارد برمیگردد و زمینی در شمیران دارد.
بعد استاد انوار پیشنهاد کرده که خانهای در این زمین بسازند. جلال هزار تومان داشته و انوار 3هزار تومان؛ هزار تومان هم قرض گرفتهاند و سر جمع با 5هزار تومان، خانه شمیران را ساختهاند؛ یعنی آنموقع این خانه با پول معلمی جلال و هزینه 5هزار تومان ساخته شده.
معماری آن خانه شاید در مقایسه با خیلی از خانههای تاریخی صاحب ارزش خاص و ویژهای نباشد اما اینکه در آن خانه 60سال جلال و سیمین زندگی کردهاند و انسانهای بزرگی مانند نیما، شاملو، منزوی، اخوان و... به آنجا رفتوآمد داشتهاند اهمیت دارد.
خب، حالا شما اجازه بدهید که به جای این خانه یک برج بلند نامتجانس و بسیار عبوس زشت با بتن و تیرآهن بسازند؛ این کار چه آثار بدی روی این منطقه میگذارد؟
البته این مشکل تنها به مردم برنمیگردد و احتمالا همکاران ما در دوره قبلی شهرداری تنها به کسب درآمد فکر کردهاند؛ برای همین ما شاهد یک نوع شهرفروشی هستیم. هوا را فروختهاند تا بتوانند شهر را با رقمی گران اداره کنند.
حالا ما سعی کردهایم با نگاه بهتری به شهر بنگریم. واقعیت این است که برای حفظ هویت شهری، با حساسیت بیشتری میتوانستیم مشکلات کمتری را برای مدیران بعد از خودمان به ارث بگذاریم. این رویکرد، رویکرد مناسبی نبوده است.
آیا در این شرایط، خرید خانه نیما منتفیاست یا پیگیریها ادامه خواهد داشت؟
قطعا برای ما مهم است که بتوانیم خانه نیما را تصرف کنیم ولی نمیتوانیم منابع شهری را بر اساس آنچه مالک خانه ادعا میکند، صرف کنیم. نخیر! اصلا خرید خانه نیما منتفی نشده است؛ جدیت در کار ما وجود دارد. در ضمن مالک باید بداند که آنجا خانه نیماست و برای تغییر کاربری، اجازهای به او داده نخواهد شد.
در عین حال، شهرداری نمیخواهد به صورت رایگان خانه را بگیرد. قیمت واقعی آنجا روشن میشود و میتوانیم بر اساس توافقی که شکل میگیرد کار را پیش ببریم. مثلا کارشناسی بیاید که هم مورد اطمینان ما باشد و هم مالک. کارشناس بیاید و قیمت واقعی بدهد و توافق صورت بگیرد. در واقع باید به این خواسته تاریخی مردم رسیدگی شود.
قطعا برای ما مهم است که بتوانیم خانه نیما را تصرف کنیم ولی ما نمیتوانیم منابع شهری را براساس آنچه مالک خانه ادعا میکند، هزینه کنیم. نخیر، اصلا خرید خانه نیما منتفی نشده است. جدیت در کار ما وجود دارد