• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
شنبه 29 آبان 1400
کد مطلب : 146005
+
-

تمامِ امید



حمیدرضا محمدی

بعضی کارها، کار هرکسی نیست. به قول قدیمی‌ها، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن. حوزه طبع و نشر، از آن عرصاتی است که ورود به آن خیلی جرأت و جسارت می‌خواهد و مثل قمار می‌ماند و «عبدالرحیم جعفری» دقیقاً مصداق و معیار همین بازی برد و باخت است.
او که از ایام صباوت، قدم در مطبعه گذاشت. پای ‌نهادنی که مرهون و مدیون لطف مادر بود. او بود که اگرچه خود سواد درست‌و درمانی نداشت، اما گویی در ناصیه فرزندش خوانده بود و شد آنچه شد.
او به چاپخانه خاندان علمی، نزد اکبرآقا علمی رفت و گام‌به‌گام آموخت آموختنی‌های چاپ را. از کارگری ساده شروع کرد و ورق‌بگیری و ورق‌تاکنی و صحافی و حروف‌چینی را یاد گرفت تا به سرپرستی چاپخانه رسید.
او حتی از میان خاندان علمی، دختر حاج محمدعلی علمی را به همسری برگزید و شد داماد آنها. اما به جایی رسید که احساس کرد حالا دیگر وقت مستقل‌شدن است‌ و مستقل شد و «مؤسسه انتشارات امیرکبیر» را بنیان نهاد. همین است که از دل‌‌ داشتن می‌گوییم و از سرِ نترس‌ داشتن. مگر کم‌کاری است در٣٠سالگی، یک بنگاه انتشاراتی به پا کردن. او اما از نشر، کاخی بلند پی افکند. بنیادی که شاید خودش هم هیچ‌گاه فکرش را نمی‌کرد چنین وسعت و عظمتی یابد. جعفری اما عزمش را جزم کرده بود و عجیب خستگی‌ناپذیر می‌نمود. هدفش فقط رفتن و رفتن بود. ایستادن در قاموس ذهنی‌اش جایی و پایی نداشت. او خود را یافته بود و انگار درست در جایی که باید، قرار گرفته بود.
او کارش را خوب یاد گرفته و خُبره شده بود و حرفی برای گفتن داشت.
نیل به تعالی همه وجودش را در بر گرفته بود.
اویی که در ١٢سالگی، روزی ١٠شاهی مُزد گرفته بود، حالا امیرکبیر را در بالاخانه ۱۶متری چاپخانه خورشید در خیابان ناصرخسرو راه انداخت و در نهایت به ۱۰کتابفروشی در تهران - از خیابان ناصرخسرو و بازار بین‌الحرمین تا چهارراه مخبرالدوله و شاه آبادِ قدیم (جمهوری اسلامی کنونی) و از روبه‌روی دانشگاه تهران و میدان فردوسی تا میدان شهنازِ سابق(امام حسین فعلی) - و بیش از۴۰0 نمایندگی در شهرهای ایران رسید و پس از٣٠‌ سال، بزرگ‌ترین نهاد انتشاراتی خاورمیانه شد.
با کتاب‌های «فن ورزش» ترجمه منیر مهران و «انرژی اتمی» برگردان حسن صفاری آغاز کرد و به حدود ٢هزار عنوان در پایان کار خود رسید.
جعفری از همان ابتدا با مؤلفان و مترجمانی کار کرد که سری در میان سرها داشتند و حتی بعضی‌هایشان، نخستین آثارشان را در دم‌ و دستگاه او منتشر کردند.
جعفری یک ناشر کارآفرین و خلاق و به نوآوری علاقه‌مند بود و مدام در پی آن بود که طرحی نو دراندازد. ماجراجویی را در نشر می‌پسندید و خطرش را به جان می‌خرید. حقوق کارگرانش را همیشه پیش چشم داشت و البته حقوق مؤلف و مترجم را حتی پیش از رسیدن کتاب به بازار پرداخت می‌کرد.
افزون بر این، از نخستین ناشرانی بود که کپی‌رایت را مطمح نظر و مورد توجه قرار داد؛ اما درد و دریغ که همه‌اش یک‌شبه از کَفَش رفت، هرچند تا آخرین نفس، در دهم مهرماه ١٣٩۴، به‌دنبال احیای آن مرد هخامنشی سوار بر ارابه بود که در ٢٨آبان ١٣٢٨ تأسیس کرده بود و آیینه تمام‌نمای امید در اوج ناامیدی بود. عبدالرحیم جعفری، بنایی ساخت که چندنسل از کتاب‌نویسان و کتابخوانان ایرانی با آن خاطره ساختند و از آن خاطره داشتند.

این خبر را به اشتراک بگذارید