• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
پنج شنبه 27 آبان 1400
کد مطلب : 145838
+
-

گردش پاییزی

گردش پاییزی

قطره‌های باران به زمین شلاق می‌زنند. رعد و برق آسمان را خراش می‌دهد و باصدای بلندش فریاد می‌کشد. بوی خاک در فضا پیچیده و دیوانه‌ام می‌کند. باد بازی‌اش گرفته و می‌خواهد بین برگ‌ها غلت بخورد و با صدای بلند بخندد. گربه‌ای که همیشه روی دیوار حیاط آدم‌ها را تماشا می‌کرد رفته. حدس می‌زنم توی زیرزمین، روی تکه‌ای موکت دراز کشیده باشد.
دلم می‌خواهد بروم بیرون و در این هوای شگفت‌انگیز روحم را به دست باد بسپارم، اما مادرم می‌گوید مریض می‌شوم! من هم چاره‌ای ندارم جز این‌که با قلمم به حیاط بروم! قلم را برمی‌دارم و به خودم می‌گویم: «بنویس ببینم چه می‌کنی.»
قلم را روی کاغذ می‌گذارم و تا جایی که می‌شود کلمات را از ذهنم بیرون و روی دفتر پرت می‌کنم. همیشه قلم بهترین رفیقم است. تمام رازهایم، درددل‌هایم، ناراحتی و شادی‌هایم را برایش می‌گویم. کاغذ هم دوست قلم است و مثل یک شنونده‌ی ساکت گوش می‌کند. خوشنودم که دوستانی به این خوبی دارم؛ دوستانی که همیشه در کنارم هستند.
فرشته ساسانیان اصل، ۱۳ ساله از تهران

 

این خبر را به اشتراک بگذارید