نگار حسینخانی، لیلا شریف- روزنامهنگار
خندیدن دل و دماغ میخواهد. خندیدن بهانه میخواهد. خندیدن یک هوای خوب بهاری یا بوی نم بارانی پاییزی میطلبد. خندیدن شکم سیر و فکر آرام میخواهد. خندیدن وقت میخواهد. وقتی برای سفر، وقتی برای تماشای فیلمی کمدی، وقتی برای قدمزدن و دیدن دوستان تا از ته دل چیزی غلیان کند، قلقلک بدهد و خود را به لبها و گونههای سِر شده و عبوس برساند؛ یک امیدِ نه خیلی آشنا و نه خیلی غریبه که منتظرش باشیم. خندیدن در هیاهوی کرونا، مرگ و بیماری، جز تجویزی درمانی برای گذر از این روزها نمیتواند باشد. همین بود که به پیشنهاد کتابخوانها این فهرست شادی تجویز شد تا گونهها فلج نشوند و یادمان نرود خنده چیست و کجا میتوان پیدایش کرد. تا وقت خندههای بهوقت و حقیقیتر برسد و خودمان راویان و کاتبان نوشتههای طنزآمیز آینده شویم. از نظر هانری برگسونِ فیلسوف، خنده کارکردی اجتماعی دارد. ما به اشخاص یا به کارهایی که میکنند میخندیم، نه به اشیا. برای درک خنده، باید آن را در محیط طبیعیاش یعنی جامعه قرار دهیم؛ بهخصوص باید فایده آن را که جنبه اجتماعی دارد مشخص کنیم چون خنده باید پاسخگوی پارهای از مقتضیات زندگی باشد. در این صفحه، 8کتابخوان، کتابهایی برای خنداندن شما پیشنهاد کردهاند.
خانواده کایداش
علیرضا بهرامی- شاعر و ناشر
انتخاب: «خانواده کایداش» ایوان نچویی لوهتسکی
خانواده کایداش، نوشته ایوان نچویی لوهتسکی، نویسنده اوکراینی قرن نوزدهم است که حدود 6سال پیش با ترجمه کاترین کریکونیوک در ایران منتشر شد. خانواده کایداش، حکایت خانوادهای روستایی در اوکراین قرن نوزدهم است که مانند باقی مردم، از شرایط اجتماعی-اقتصادی و طبعا سیاسی، در عذابند. درواقع این کتاب، یک رمان طنز است که به تلخیهای جامعه میپردازد؛ یک قصه آکنده از دعواهای عروس و مادرشوهری و در عین حال، با رویکردهای فلسفی و روانشناسی. انگار جغرافیا در این کتاب یا سرنوشت جمیع انسانها، فرامکان است و هر جایی میتواند باشد. با خواندن این داستان، هم به شرایط روزگار مردم پی میبریم و هم به فکر فرومیرویم که برای تعالی و رسیدن به آیندهای بهتر و وضعیت معاشی مطلوبتر، کدام راه را باید انتخاب کنیم. در واقع کار طنز همین است. قرار است از بطن موقعیتهای بهظاهر فکاهه، ما را به اندیشه و تفکر برساند. خانواده کایداش هم از این قاعده مستثنا نیست. ضمن آنکه بهنوعی به مقوله تکنولوژی فکر هم میپردازد. ما را به تفکر وامیدارد که شاید یکبار دیگر تجدید نظر کنیم که مطلوب چیست و کجاست و آیا ممکن است در راه رسیدن به مطلوب، به نیستی برسیم؟
جالب آنکه این کتاب شاید حدود یک قرن پیش از آثار نویسندگانی چون پائولو کوئیلو به این مقوله پرداخته است. درست است که قصه از آنجا آغاز میشود که دو پسر زحمتکش خانواده، در عطش ازدواج با دختران مزرعههای همسایه، بهخود میتابند اما درنهایت، ماجرای جزیرهای را روایت میکند که محل دستیابی به تعالی است و چه انسانها که در راه رسیدن به آن، توسط افعیها، جان خود را از دست دادهاند. ضمن آنکه ویژگی مترجمش این است که متولد و تحصیلکرده در وطنش اوکراین است اما بهواسطه ازدواج با یک ایرانی و سالها زندگی در ایران، به زبان فارسی آشنایی سطح بالایی دارد. یعنی زبان مبدا و مقصد در چنگ اوست.
تعمد در دهنکجی
امین رجبیان- جامعهشناس و منتقد ادبی
انتخاب: «وظیفه ملی» و چند کتاب دیگر از عزیز نسین، «وغ وغ ساهاب» صادق هدایت و «کاندید» ولتر
وغ وغ ساهاب، اثر صادق هدایت دارای نوعی ویژگی خارج از سبک و بیساختاری است که این اثر را از سایر کارهای خندهدار که خواندهام متمایز میکند؛ نوعی تعمد در دهنکجی و غیرجدیت در متنی که میخواهد ادبیات را از جایگاه صداهای مختلفی که از آن به گوش میرسد و از دریچه زبانهای اجتماعی مختلفی که در زمان خودش وجود داشته است به استهزا بکشد. صداها و زبانهایی که اکنون هم شاید نه با همان مختصات اما هنوز در جامعه وجود دارند؛ صداهایی مثل صدای آدمهای سیاسی، آدمهای عامی، آدمهای مذهبی و... در زمانه هدایت.
شاید کتاب وغ وغ ساهاب را از جهتی بتوان نخستین اثر پستمدرن در ادبیات ایران در نظر گرفت. این اثر که در ظاهر بهصورت ابیات نیمهموزون و نیمهمقفا نوشته شده است در یک بیژانری محض بهسر میبرد و از طرف دیگر به طور ساختاری پرسشهایی را به تمامیت زبان و ادبیات خارج از بافت رسمی آن متوجه میکند.
برای مثال «قضیه طبع شعر» شاید نوعی دهنکجی به سردمداران ادبیات موزون بوده که آن سالها در برابر نیما قد کشیده بودند. از طرف دیگر هم شاید هدایت با رسمیتبخشیدن به داستان مدرن بهنوعی میخواسته از مرکزیت شعر بهعنوان هسته اعتباربخش ادبیات فارسی، تبری جسته و بهنوعی این اعتبار را زیرسؤال ببرد.
احتمالا رفتارهای پارادوکسیکال اهالی شعر در زمان او برای این کار دلایل کافی به دستش دادهاند. پس اگر کمی هم بخواهیم غلو کنیم، میتوانیم بگوییم وغ وغ ساهاب نوعی مانیفست پستمدرن علیه «شعر» بهعنوان ساختار مسلط در ادبیات فارسی بوده.
عشق سگیست از جهنم
شهرام فرهنگی- نویسنده و روزنامهنگار
ویلیام اس. باروز، ریچارد براتیگان، چارلز بوکوفسکی یا حتی کورت ونه گات؟ هیچیک صرفا طنزنویس نیستند ولی همگی نگاهی طنزآلود به جغرافیای اطراف دارند، چنان که حتی گاهی توصیف یک فاجعه هم با گذر از فیلتر نگاه آنها خندهدار بهنظرمیرسد. انتخاب یکی از میان آنها دشوار است؛ مثلا اگر - باتوجه به سرعت زندگی امروز - کوتاهنویسی را یک مزیت برای خواندهشدن نوشتههای یک نویسنده درنظر بگیریم، بازهم کمکی به خطزدن نام یکی از این نویسندهها نمیکند چون همگی کوتاه و جذاب مینویسند. مثل این نمونه کوتاه از «گربه درون» ویلیام اس. باروز: دیدهام که در نزاع گربهها مهاجم تقریبا همیشه پیروز میدان است. اگر گربهای بازنده نزاع باشد تردیدی در فرار بهخود راه نمیدهد، حال آنکه سگی ممکن است تا سر حد مرگِ احمقانهاش بجنگد. به قول مربی جوجیتسویم در قدیم: «حقه کار نکرد، بهتره فرار کرد.» یا مثلا قطعه «دوستان خیلی خوبِ مرده» از مجموعه داستان «قطار سریع السیر توکیو -مونتانا» ریچارد براتیگان:
روزی در زندگیاش به اینجا رسید که فهمید بیشتر، دوستان خیلی خوبِ مرده دارد تا زنده. بعد از پیبردن به این مسئله یک بعدازظهر کامل را صرف ورقزدن اسم هزاران نفر مثل صفحات دفترچه تلفن در ذهنش کرد تا ببیند درست فکر کرده یا نه.
درست فکر کرده بود اما نمیدانست حالا چه حسی باید داشته باشد. اولش احساس ناراحتی کرد. بعد، ناراحتی به آرامی تبدیل به احساسی شد که چیزی حس نمیکرد و این حس بهتری بود. مثل این بود که در روزی توفانی وزش باد را احساس نکنی.
ذهنت جای دیگری باشد
جایی که خبری از باد نباشد.
پینوشت: هرطور فکر کنی، انتخاب یکی از میان این غولهای مفرحنویسی دشوار است ولی چون قرار است انتخاب به طنز نزدیکتر باشد، شاید «چارلز بوکوفسکی» انتخاب مناسبتری باشد. مثلا پالپ یا همان عامهپسند، موسیقی آبگرم و البته عشق سگیست از جهنم.
ژان تولی خندهدار
احمد طالبینژاد- نویسنده و منتقد
انتخاب: «مغازه خودکشی» ژان تولی
در سالهای اخیر کتابی نخواندهام که خندهدار باشد یا من را از خنده رودهبرکند و یا حتی لبخند شیرینی بر لبهایم بیاورد. هرچه خواندهام -البته انتخاب خودم بوده- تلخ و سیاه و آنقدر ناتورالیستی بودهاند که تصویری از یک دوران دهشتناک را در ذهن ترسیم میکنند.
اما اخیرا رمان طنزآلودی که خواندم «مغازه خودکشی» اثر ژان تولی فرانسوی ترجمه احسان کرمویسی در نشر چشمه بوده. این چاپ که من خواندم و یکروزه نیز آن را به اتمام رساندم، چاپ سیوهشتم است. یعنی این کتاب در عرض چند سال با تیراژ 2هزارو500نسخه نزدیک به 40بار منتشر شده است؛ تیراژی امیدوارکننده و حیرتانگیز در روزگاری که مردم کمتر حوصله کتابخواندن دارند. اما کتاب آنقدر جذاب است که هرکس آن را دست بگیرد، نمیتواند زمین بگذارد؛ طنز سیاه و تلخ این کتاب در عینِ امید؛ داستانِ خانوادهای در شهر که مغازهای دارند که ابزار و آلات خودکشی میفروشند. پسر کوچک خانواده به نام آلن، که از نسل امروز است، در 13سالگی کمکم شروع میکند تا فضای مردهپرستی و مرگخواهی حاکم بر جامعه و خانواده را تغییر دهد. او با پیشنهادهایی ساده، به شکل آرام و تدریجی، فضای خوفآور و مرگآلود را تبدیل به فضایی امیدوارکننده و جذاب میکند. پایان عجیب و غریبی هم دارد که ترجیح میدهم آن را لو ندهم تا خوانندهها خودشان با آن مواجه شوند. نثر بسیار ساده و روان، فصلبندیهای کوتاه و در مجموع به طنز چخوف تنه میزند؛ البته آثار اولیه چخوف. بعد از سالها رمانی هم ترجمه شد که میتواند خواننده عبوس، خسته و عصبی این دوره را کمی بخنداند. شاید کسانی فکر کنند این کتاب راجع به مرگ است اما نویسنده با مرگ شوخی میکند. تولی نشان میدهد با قطعیترین عنصر جهان، یعنی مرگ و سرنوشت محتوم همه ابنای بشر هم میشود خواننده را خنداند. هم مترجم و هم ناشر بهموقع این کتاب را منتشر کردهاند چون در آن اشارههای عجیبی به روز و روزگار ما شده است.
داستان آب سیبیل که گم شد
آرش نقیبیان- مترجم و ناشر
انتخاب: «سیبیل» امانوئل کارر
یکی از کتابهای بامزهای که خواندم و طنزش را دوست داشتم، رمانی بود به اسم سیبیل از امانوئل کارر. کارر، فیلمساز و رماننویس فرانسوی است. داستان سیبیل از این قرار است که مردی بعد از مدتها تصمیم میگیرد سیبیل خود را بتراشد تا عکسالعمل اطرافیانش، بهخصوص همسرش را در این زمینه ببیند. اما وقتی این کار را میکند، در کمال تعجب با هیچ عکسالعملی روبهرو نمیشود. همین بیتوجهی اطرافیان باعث میشود او دچار توهماتی شود و دست به کارهای مضحکی بزند. این رفتارهای او در کوچه، خیابان و خانه موقعیتهای کمیک و خندهداری ایجاد میکند. یکجور خندهداری نه از سرِ لودگی، بلکه خنده فلسفی به تعبیر برگسون. هانری برگسون کتابی به نام «خنده» نوشته است که به فارسی هم ترجمه شده. در این کتاب میگوید که بعضی از خندهها و خنداندنها از منشأ فلسفی ریشه میگیرد. این رمان هم همان موقعیت خندهدار فلسفی اگزیستانس را برای ما فراهم میکند. او به زنش میگوید تو هیچ تغییری در من نمیبینی!؟ سیبیلم را زدهام! اما همسرش میگوید که او از ابتدا هم سیبیل نداشته. خلاصه این آقا شروع میکند به گشتن در آلبومهای قدیمی تا نشان دهد که سیبیل داشته. موقعیت بامزهای رخ میدهد و او در کمال تعجب هیچ عکسی پیدا نمیکند و کمکم خودش هم باورش میشود که از ابتدا سیبیل نداشته است. پایان داستان هم باز است. خود نویسنده براساس این رمانش فیلمی هم ساخت که در جشنواره کن مورد تحسین قرار گرفت.
خیلی با خواندن رمان «تقسیم» پیرو کیارا هم خندیدم؛ داستان مردی که وارد دهکدهای میشود و دست بر قضا خانهای را برای زندگی انتخاب میکند که سهخواهر یا سهتا دختر جوان در آن زندگی میکنند. این مرد روز اول وقتی به خانه آنها دعوت میشود، در مهمانی سیبی را پوست کنده و آن را به سهقسمت مساوی تقسیم میکند. ابتدابهساکن وقتی با خواهر بزرگ وارد رابطه شده و نامزد میکند، آرامآرام این علاقه با خواهر دوم شکل میگیرد و پس از آن خواهر سوم؛ چنانکه افتد و دانی. موقعیتهایی که این فرد در داستان ایجاد میکند حیرتانگیز است. نقشه اول داستان که تقسیم بود، در اینجا روشن میشود. کمدی اینجاست که این رابطه تا مرگ قهرمان داستان ادامه دارد و مرد پس از مرگ بهعنوان قهرمان ملی شناخته میشود.
تأخیر در داستانپردازی
بهاءالدین مرشدی- داستاننویس و پادکستر بنگاه شادمانی
انتخاب: «زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی»، نوشته لارنس استرن
اصلا یادم نمیآید کدام کتاب است که با آن خندیدهام. چون آدمی نیستم که بخواهم بخندم. کلمات مرا به خنده نمیاندازند اما میتوانند مرا به شعف وادار کنند. از خواندن کلمات سراسر وجودم پر از شادی میشود و دلم میخواهد کلمات را بغل کنم. جوری که انگار دلتنگ کلمات هستم؛ هر کلمهای که باشد. خوب باشد یا مثل کلمه بد، بد باشد اما کلمه هستند. این است که میتوانم بگویم کدام کتاب مرا از همه بیشتر مشعوف کرده است. یک وقتی بود که کتابی دوجلدی که انتشارات نسل قلم منتشر کرده و ابراهیم یونسی هم آن را به فارسی برگردانده بود، مرا خیلی سر ذوق آورد. یکجاهایی از کتاب چنان خوشحال میشدم که ممکن است خندیده باشم: کتاب زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی، نوشته لارنس استرن که در سال1759 نوشته شده و طی 7سال بعد هم تکمیل شده است. این رمان یک رمان عجیب است؛ اینکه یک نویسنده در آن قرن چطور میتواند اینقدر بیش از مدرن باشد و خودش را نوتر از نو بکند که اینطور بنویسد. جوری که فکر کنی امروز نوشته شده و آدمی پشت این رمان است که در قرن21 زندگی میکند و یک تجربهگرای محض است؛ کسی است که همهشکلی از نوشتن را دوست دارد تجربه کند و فرمی جدید را به مخاطب بدهد. اینکه استرن در هر فصل آدم را شگفتزده میکند برای من دنیایی از شادی است. دنیایی از خوشبودن است که کلمات میسازند. حتی صفحات خالیای که در این رمان هست هم آدم را به وجد میآورد. او در این رمان، هم داستان را تعریف میکند و هم تعریف نمیکند. هم داستان میگوید و هم داستانگویی را به تأخیر میاندازد. هم قصه را پیش میبرد و هم به شما میگوید منتظر هیچ قصهای نباشید. این کتاب یک زندگینامه و عقیدهای است که فقط میتواند پس از قرنها شما را سرکیف بیاورد.
رواج طنزپردازی از دوره قاجار تا روزگار معاصر
علی رضازاده- طنزنویس
انتخاب: کتابهای «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» نوشته جان موریه، «یکی بود یک نبود» و«داستان کباب غاز از مجموعهداستان شاهکار» نوشته محمدعلی جمالزاده، «شلوارهای وصلهدار» نوشته رسول پرویزی و «بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم» نوشته دیوید سداریس
در حوزه طنز بسیار سخت است که چند کتاب محدود را معرفی کنم اما در مورد کتابهای محبوبم در این حوزه، میتوان به کتابهای سرگذشت حاجیبابای اصفهانی نوشته مأمور سیاسی دولت انگلستان در دوران سلطنت فتحعلیشاه اشاره کرد. موریه با انتشار این کتاب موجب برانگیختهشدن خشم فتحعلیشاه شد. این کتاب را نشر مرکز با ترجمه میرزا حبیب اصفهانی منتشر کرده و به تصحیح جعفر مدرس صادقی رسیده است. در این کتاب بهنحوی میتوانیم خصوصیات رفتاری ایرانیان را مشاهده کنیم و با وجود اینکه نزدیک به 2قرن از نوشتن این کتاب میگذرد باید بگویم که هنوز میتواند برای مخاطب جذاب و شیرین باشد. محمدعلی جمالزاده نیز طنزنویس قابلی بوده است و از میان کتابهای جمالزاده، یکی بود یک نبود و داستان کباب غاز از مجموعهداستان شاهکار، بسیار برای من جذاب است. البته میتوان تمام داستانهای جمالزاده را در این دسته قرار داد. نوشتههای او از ریتم خاصی پیروی میکنند و در پایان داستان با شگفتی خاصی همراه میشوند؛ بهعبارت دیگر علاوه بر اینکه تمام داستانهای جمالزاده همراه با طنز خاصی است، در انتهای داستان نیز خواننده با اتفاقی خاص شگفتزده میشود. این کتابها در گذر زمان برای مخاطبان همچنان جذاب و خواندنیاند. از نظر زمانی که کمی پیش برویم، میتوانم بگویم کتاب شلوارهای وصلهدار، نوشته رسول پرویزی جزو کتابهای مورد علاقه من است و مجموعهداستانهایی همچون «قصه عینکم»، «زبان کوچک پدرم» و... را دربر گرفته است. پرویزی داستاننویسی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این نویسنده در بخشهایی از داستانهایش بر ادبیات ضدزن تکیه میکند و این اتفاق ممکن است خواننده را آزار دهد ولی بهطور کلی داستانهایش با یک روایت شیرین، برای مخاطب جذاب هستند. در تاریخنگاری طنز نیز میتوان به کتاب «چنین کنند بزرگان»، ترجمه نجف دریابندری اشاره کرد. این کتاب یکی از کتابهای تاریخنگاری طنز و بهطور کلی یکی از بهترین کتابهای طنز است و حتی میتوان این کتاب را بهعنوان کلاسی برای طنزنویسی معرفی کرد. در حوزه نقیضه نویسی نیز نوشتههای افرادی همچون ابوالفضل زرویینصرآباد و پدرام ابراهیمی جالب توجهاند. اگر بخواهم در حوزه خودخندهزنی - کتابهایی که افراد در مورد خود به زبان طنز مینویسند- کتابی را معرفی کنم میتوان به کتابهایی همچون کتاب «بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم» نوشته دیوید سداریس و ترجمه پیمان خاکسار اشاره کرد. این کتاب شامل شامل ۲۶یادداشت طنز و بسیار لطیف و خواندنی است. خاکسار مترجم در مورد این کتاب گفته بود: «سداریس میخنداند. به مفهوم واقعی کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشید که از کافکا و فاکنر و بورخس دارید. اتفاقاً در بیشتر طنزهایش، بهخصوص در این کتاب، فضاهای روشنفکری و روشنفکران را دست میاندازد و باعث خنده میشود.»
کتاب دیگری در حوزه خودخندهزنی، «عطر سنبل عطر کاج» نوشته فیروزه جزایری دوما است و خواندن این کتاب را بسیار توصیه میکنم.
نویسندههای ایرانی و خارجی طناز
علی دریا کناری- طنزنویس
انتخاب: «اتحادیه ابلهان»، «چسب زخم» و «چگونه با پدرت آشنا شدم؟»
چسب زخم، نوشته ابراهیم رها، کتابی است که به شکل کوتاه و طنز به اتفاقات روزمره میپردازد. زمانی که این کتاب را میخواندم حس میکردم این نوشته آنقدر به من نزدیک است که انگار خودم این کتاب را نوشتهام، این حس برای من بسیار جذاب بود. کتاب اتحادیه ابلهان برخلاف چسب زخم، یک کتاب مفصل است. این رمان نوشته جان کندی تول، نویسنده آمریکایی است که در سال ۱۹۸۱ توانست جایزه پولیتزر را بهدست آورد. کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم؟ نوشته مونا زارع هم یکی از کتابهای محبوب در ژانر طنز است.
قهرمانِ داستان در این کتاب با تکیه بر مجموعه نامههایی، ماجرای آشنایی با شوهرش را برای دخترش مینویسد. داستانهای این کتاب ابتدا بهصورت ستون هفتگی طنز در روزنامه شهروند منتشر میشد و بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفته بود. و درنهایت مونا زارع این داستانها را بازنویسی و با یک پایانبندی متفاوت منتشر کرد.
یکشنبه 16 آبان 1400
کد مطلب :
144820
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/J6p3K
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved