• یکشنبه 27 خرداد 1403
  • الأحَد 9 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 16
شنبه 1 آبان 1400
کد مطلب : 143612
+
-

مکانی در آفتاب/ مشق شب در آزادی

مکانی در آفتاب/ مشق شب در آزادی

سعید مروتی

به‌عنوان کسی که همیشه در دوران تحصیل از مشق نوشتن فراری بودم، تماشای مشق شب کیارستمی در پاییز کسالت‌بار سال۶۸ نمی‌توانست منطقی باشد. آگهی چاپ شده مشق شب هم در مجله فیلم برای ما عملا ضد‌تبلیغ بود: «مشق شب را نبینید
اگر برای فیلم داستانی به سینما می‌روید.
مشق شب را نبینید
اگر برای دیدن بازیگران محبوب خود به سینما می‌روید.
مشق شب را نبینید
اگر برای سرگرمی و گذراندن وقت به سینما می‌روید.
اما...
اگر صرفا برای تفریح و سرگرمی به سینما نمی‌روید، اگر در سیستم آموزشی کشور نقش هر چند کوچکی دارید، اگر معلم، مربی و کارشناس امور تربیتی هستید، اگر فرزند دبستانی دارید، مشق شب را حتما ببینید.
این فیلم برای بچه‌ها نیست، درباره بچه‌هاست. این فیلم را بدون حضور فرزندان دبستانی خود ببینید.»
همه‌‌چیز این آگهی به صراحت می‌گفت این فیلم را ما نباید ببینیم. اصلا فیلمی که نه داستان دارد و نه بازیگر محبوب را چرا باید می‌دیدیم؟ مگر از تماشای «خانه دوست کجاست؟» که تازه داستانی هم برای تعریف کردن داشت چه لذتی برده بودیم که برویم فیلم بدون داستان کارگردانش را که موضوعش هم نوشتن مشق است، تماشا کنیم؟ همه اینها را در زنگ تفریح به همکلاسی‌ام که اصرار داشت برویم فیلم را ببینیم گفتم. اما او چسبیده بود به جمله آخر آگهی که بچه‌ها را از دیدن مشق شب نهی می‌کرد. همان جذابیت همیشگی میوه ممنوعه.
- بریم ببینیم چیه که بچه‌ها نباید ببینن.
- خب به ما چه؟ ما دیگه بچه دبستانی نیستیم. خیلی عاشق مشق نوشتن بودیم حالا بریم فیلمش رو هم ببینیم؟!
آن سال‌ها من علاوه بر مجله فیلم، خواننده هفته‌نامه هدف هم بودم. اول به‌خاطر صفحات ورزشی و خبرهای حاشیه‌ای‌اش از فوتبال که مشابه‌اش را نمی‌شد در کیهان ورزشی و دنیای ورزش خواند و بعد به‌خاطر 2صفحه سینمایی‌اش که پرویز نوری آنها را در می‌آورد؛ صفحه‌هایی که خلاف عادت آن روزگار بود و به دل ما می‌نشست. مثلا درحالی‌که مجله فیلم برای فیلم‌های کسالت بار تارکوفسکی و پاراجانف ستایش نامه درمی‌آورد، پرویز نوری در هدف حرف دل ما را می‌زد و پنبه استادان روس را حسابی می‌زد. همانطور که کلک فیلم‌های عرفانی ایرانی را هم با نوشته‌های کوتاه اما صریحش می‌کند. این صراحت غریب در حمله به سینمایی که برای ما غیرجذاب و ملال آور بود (و با خواندن نقدهای مجله فیلم هم نظرمان نسبت به آنها عوض نمی‌شد) ارزشمند بود. چاپ شدن نقدی مثبت بر مشق شب در هفته‌نامه هدف، می‌توانست انگیزه‌ای برای دیدن فیلم کیارستمی ایجاد کند‌‌. مشکل اینجا بود که نقد مثبت مشق شب را جهانبخش نورایی نوشته بود که مجله فیلمی بود‌. چند شماره بعد پرویز نوری هم یادداشت ستایش‌آمیزی درباره فیلم کیارستمی نوشت. هدف چهارشنبه‌ها منتشر می‌شد و ما پنجشنبه در سینما آزادی نشسته بودیم تا مشق شب روی پرده برود‌. با تصاویری مستند از مدرسه و حیاط و کلاس و بچه‌هایی که مقابل دوربین کیارستمی، احتمالا از سر ترس، از عشق و علاقه‌شان به مشق نوشتن می‌گفتند. کیارستمی با بچه‌ها حرف می‌زد و بعدها منتقدی نوشت که حضورش در فیلم مثل بازجوهاست. کارکرد فیلم برای ما زنده شدن همه مصیبت‌های دوره دبستان بود و حس رضایت از اینکه هرچه بود گذشت. نیمی از صندلی‌های سینما آزادی خالی بود و نیمه پرش هم متعلق به آدم بزرگ‌هایی بود که تعدادی‌شان همان اوایل فیلم، سالن را ترک کردند. مشق شب را سال‌ها بعد دوباره دیدم و این بار تماشایش به اندازه دفعه اول آزاردهنده نبود. فیلم جزو بهترین‌های کیارستمی نیست، ولی به‌عنوان سندی تصویری از یک دوران، در نوع خود جالب توجه است. چند وقت پیش که فیلم «زالو» ساخته بهمن کیارستمی در فضای مجازی منتشر شد، خیلی‌ها یاد مشق شب افتادند. ازجمله همان همکلاسی دوران راهنمایی که حالا خودش درگیر پسر بازیگوشش است و بهتر عوالم سازنده مشق شب را درک می‌کند. می‌ماند تعجب عده‌ای از تصویری که فیلم زالو از کیارستمی ارائه کرده؛ به‌نظرم این افشاگری یا انتقام پسر علیه پدر نیست. بهمن کیارستمی در زالو تصویری صادقانه از عباس کیارستمی ارائه داده تا آنها که نمی‌دانستند بدانند تنها ایرانی برنده نخل طلای کن هم مثل خیلی از پدرها، به همان شیوه سنتی مالوف، نگران درس و مشق پسرش بوده. ما البته این را در همان سال‌های دور فهمیده بودیم. از همان زمانی که گول نقدهای هفته‌نامه هدف را خوردیم و راهی سینما آزادی شدیم.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید