سنگ زیربنای معصومیت
«موزه معصومیت» چطور خلق شد؛ موزهای در دل یک رمان، رمانی در دل یک موزه
سمیرا مصطفینژاد- روزنامهنگار
«این موزه واقعی نیست. اشیای درون آن به افرادی که شرح اشیا ادعا دارند تعلق ندارد. خانه تاریخچهای متفاوت از آنچه درباره آن روایت میشود، دارد. حتی روایتهای راهنمای صوتی موزه درباره آثار درون موزه هم برپایه تخیلات است. دستکم من اینطور فکر میکردم. اما اکنون که در بخش پنتهاوس موزه ایستادهام و به تخت سادهای که براساس شرح اشیای موزه قهرمان اصلی رمان «موزه معصومیت»، کمال در 12آوریل 2007 روی آن از دنیا رفت و عکسها و یادداشتهایی که روی دیوار کنار تخت چسبانده شده نگاه میکنم، دیگر چندان از واقعینبودن موزه مطمئن نیستم. شاید اصلا رمانی در کار نبوده است. شاید زمانی کمالی واقعی اینجا زندگی میکرده است. شاید چیزهایی هستند که من از آنها خبر ندارم». آماندا روگری، خبرنگار سفر در زمان بازدید از موزه معصومیت فضا و حس و حال بازدید از موزه را اینچنین توصیف کرده است: موزهای که براساس خلق رمانی ساخته شده که براساس خلق موزهای نوشته شده است؛ موزهای که سال 2014 عنوان موزه سال اروپا را بهدست آورد. موزه و رمان هردو یک نام دارند: موزه معصومیت. و در تار و پود هردوی آنها فرهنگ و سبک زندگی استانبول نیمه دوم قرن بیستم موج میزند.
اواسط دهه1990، حتی پیش از آنکه اورهان پاموک نویسنده و خالق این آثار هنری و ادبی نوبل ادبیات خود را دریافت کند، پروژهای مخفیانه در حال اجرا بود. پاموک درحال جمعآوری بود. او خرت و پرتهایی که بهنوعی به زندگی نیمه دوم قرن بیستم استانبول ربط داشتند را جمعآوری میکرد: نمکدان، عکسهای قدیمی، رنده بِه. اما در حقیقت او درحال خلق چیزی بیشتر از یک مجموعه بود. خود در اینباره میگوید: «میخواستم اشیای حقیقی یک داستان خیالی را جمعآوری کنم و به نمایش بگذارم و براساس آن یک رمان بنویسم». او در شرح حال موزه نوشته است: «در آن زمان نه میدانستم موزه قرار است چطور جایی باشد و نه از فرم رمان خبر داشتم. تنها حس میکردم تمرکز بر اشیا و روایت داستان از دل آنها میتواند نقطه تمایز قهرمان داستان من با رمانهای غربی باشد و حقیقت استانبول را نشان دهد».
پاموک جمعآوری اشیای موزه را اواسط سال1990 آغاز کرد و در سال2002 درحالیکه همچنان مشغول جمعآوری بود، نوشتن رمان را بهواسطه ارتباطدادن اشیای جمعآوریشده به قهرمان داستانش آغاز کرد. همزمان رؤیای ایجاد موزهای برای نمایش اشیای جمعآوریشدهاش را در سر میپروراند، با وجود اینکه پاموک در ابتدا اعتراف کرد خط کلی ایدهاش را گم کرده بود؛ « ابتدا هرکسی از من میپرسید با این وسایل چه خواهی کرد؟ نمیتوانستم پاسخی برایش پیدا کنم. اینکه میگفتم میخواهم موزهای بسازم که شرح حال آن رمانم خواهد بود پاسخی بسیار بلندپروازانه بود. غریبی، غیرعادیبودن و دشواری درک این ایده من را میترساند.»
در نهایت اما او هدفش را به واقعیت تبدیل کرد. رمان موزه معصومیت که در سال2008 منتشر شد، نخستین رمان پاموک پس از دریافت نوبل ادبیات او بود؛ داستانی تراژیک درباره نابرابری جنسیتی؛درباره دلبستگی شدید کمال، قهرمان داستان، به زنی جوان به نام فسون؛ دلبستگی وسواسگونهای که کمال را به جمعآوری هر نوع شیئی که به فسون مرتبط بوده است وا میدارد. در ترفندی زیبا در پایان رمان، کمال از اشیای جمعآوریشده برای ایجاد موزهای استفاده میکند و آشنایی قدیمی، اورهان پاموک را استخدام میکند تا داستان زندگی او را بنویسد. ترفند زیرکانه دیگر این است که اشیای متعلق به فسون و کمال برشهایی دقیق از زندگی مردم استانبول در نیمه دوم قرن بیستم هستند. موزه چهار سال پس از انتشار رمان در سال2012 افتتاح شد.
ساختمان موزه، بنایی سرخرنگ به سبک خانههای چوبی دوران عثمانی است که در محله بیوگلو واقع شده است. نرخ جدید بلیت این موزه 50 لیر ترکیه است و با پرداخت 5 لیر میتوان راهنمای صوتی هم فراهم کرد. اما یک راه سادهتر برای بازدید رایگان از موزه وجود دارد: به همراه داشتن رمان موزه معصومیت. در میان 574صفحه کتاب، یک بلیت رایگان ورود به موزه و نقشه دسترسی به موزه وجود دارد. با نشاندادن آن صفحه به مأمور صدور بلیت و مهرکردن آن صفحه میتوان بهصورت رایگان از موزه بازدید کرد. این ایدهای است که قهرمان داستان به ذهنش رسیده است؛ اینکه بلیت موزهاش را در صفحات کتاب زندگینامهاش چاپ کند. مهری که مأمور صدور بلیت روی صفحه کتاب میزند به شکل پروانه است که اشارهای به علاقه شدید فسون به گوشواره پروانهای شکل دارد و همچنین نخستین شیئی که در موزه دیده خواهد شد.
یکی از خیرهکنندهترین بخشهای موزه از زباله ساخته شده است، درواقع از تهسیگار. 4213تهسیگار که براساس رمان تمامی آنها توسط فسون کشیده شدهاند، روی صفحهای به بزرگی یک دیوار بههمراه تاریخ و حاشیهنویسی نصب شدهاند؛ یادداشتهایی درباره کارهایی که فسون در آن روز انجام داده یا حرفهایی که به کمال زده است.
پاموک درباره اثر بزرگی که خلق کرده است میگوید: «همه ما میدانیم که داستانهای معمولی و شخصی، غنیتر، جذابتر و انسانیتر هستند. موزهها باید بیشتر شبیه به رمانها شوند، آینده موزهها درون خانههای ماست».