ناچاری روزمزدبگیران
سمیه جاهد عطاییان
«خسته بود»؛ جمله 2کلمهای که حسی را القا میکند اما در واقع آن مرد به اندازهای خسته بود که ادامه روزش تنها با یک قیلوله نیمساعته در ظهرها ساخته میشد. زیرجعبه سیبزمینی و پیازها برایش کافی بود که به قدر یک چرت کوتاه، چشم بر هم گذارد؛ آن هم درست زمانی که به قول خودش پرنده در خیابان پر نمیزند و اگر هم مشتری بیاید آنقدر خوابش سبک است که خیلی زود برای خدمت به مشتری بلند شود. او کارگر یک میوهفروشی بود که از کسادی بازار گله داشت و صاحب کارش هم هر روز برای دخل اندکش شکایت میکرد. میگفت مردم از بازار میوه و تره بار بهتر خرید میکنند و مشتریها، گذریهایی هستند که یا فرصت رفتن به میادین را ندارند و یا نمیخواهند بهخاطر کرونا، در جای شلوغ خرید کنند. از حال و هوای متفاوت روزهای کرونایی که میگفت، انگشتانش را یکییکی فشار میداد؛ «مشتریهای زیادی داریم که تماس میگیرند، سفارش میدهند و درنهایت میگویند که کرونا دارند. بعضی از مشتریها که وجدانشان بیشتراست تأکید زیادی پای تلفن میکنند که میوهها را پشت در خانه یا کنار پلهها بگذاریم و سریع از خانه یا آپارتمان خارج شویم. بعضیها هم قبل از سفارشدادن میوه، در مورد ابتلای خودشان یا اعضای خانواده خبر میدهند تا حقالناسی به گردنشان نباشد. ما هم برایمان فرقی ندارد که مشتریمان کرونا دارد و وظیفهمان را انجام میدهیم.» او روز مزد بود؛ مثل خیلی از روزمزدبگیرانی که این روزها نه برای تفریح و خوشگذرانی بلکه فقط بهخاطر ابتلا به بیماری آن هم از نوع کرونا خانهنشین شدند و با نداشتن بیمه درمانی، سختیهای زیادی را در خانه تحمل کردند یا با شدت بیماری روانه بیمارستان شدند؛ روزمزدبگیرانی که در روز ممکن است با بیماران یا ناقلانی از جنس کرونا سروکار داشته باشند اما با توکل به خدا یا چشمپوشی از خطراتِ سروکلهزدن با آنها کارشان را انجام دادند و دم نزدند... آنها که خیلی هم خوب میدانند که کرونا با کسی شوخی ندارد اما شرمنده زن و بچهشدن و دست خالی به خانه برگشتن را هم شوخی نمیدانند و از شرمنده اهل خانهشدن، گریزان هستند. خیلیهایشان شبها که میخوابند از رزق و روزی فردایشان هیچ خبر ندارند اما با آگاهی کامل از ویروس کرونا، صبحشان را شروع میکنند... از کجا معلوم که شاید در کنار طلب گشایش در رزق و روزی، دعای خیلیهایشان به درگاه خدا این باشد که کرونا نگیرند، یا حداقل خفیفتر مبتلا شوند. روزمزدیها ناچارند هر روز با سلام و صلوات روانه خیابان شوند... ناچاری هم درد بزرگی است...!