• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 5 مرداد 1400
کد مطلب : 136656
+
-

آینده رابطه آمریکا با دشمنانش


پرهام پوررمضان ـ پژوهشگر اندیشکده روابط بین‌الملل

جامعه بین‌الملل کنونی که میراث‌دار وقایع مهم و تأثیرگذاری چون جنگ سرد، فروپاشی شوروی و جهانی‌شدن است، دارای ویژگی‌های متعددی ازجمله دشمنی‌ها و دوستی‌های مبتنی‌بر امنیت و منفعت ملی است و بازیگران این جامعه عمدتا دارای ویژگی‌های حاوی پارامترهایی چون حکمرانی آمایشی، قدرت در سیاستگذاری خارجی و نگاه راهبردی و توسعه‌گرا و همچنین مرتبط با دمکراسی خواهند بود. از این‌رو دررابطه با سنجش قدرت بازیگران در این جامعه می‌توان با بیانی راسخ مطرح کرد که هیچ ساخت سیاسی‌ای به اندازه ایالات متحده از توسعه دمکراسی غربی برای رسیدن به منفعت و سودنگری خود بهره نبرده است. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رویکرد آمریکا به منطقه خاورمیانه، رویکرد کنترلی براساس دکترین دوستونی بود که هریک از دو کشور ایران و عربستان سعودی براساس نوع رهیافت خود از این راهبرد به ایفای نقش می‌پرداختند اما این مسئله هدف اولیه ایالات متحده بود و هدف نهایی کنترل نفوذ کمونیست‌های شوروی  محسوب‌می‌شد. از این‌رو آن زمان بزرگ‌ترین دشمن ایالات متحده، اندیشه ضد‌سرمایه‌داری و کشور شوروی بود.
 با پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین فروپاشی شوروی، کمی بعد‌تر، جهان از دوقطبی‌بودن به سمت چندقطبی‌شدن حرکت کرد و قدرت‌های جدیدی چون چین و روسیه و در نمودهای کنونی کشورهایی چون برزیل، هند و آفریقای جنوبی پا به عرصه جهانی گذاشتند. حال با بیان این مقدمه در پی پاسخ به این سؤال خواهم بود که اساسا راهبرد ایالات متحده نسبت به دوستان یا دشمنانش که می‌تواند کشورهایی چون چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران باشد، چگونه است.

روسیه

برای پاسخ به این پرسش که آیا جنگ سرد جدیدی می‌تواند شکل بگیرد، باید مطرح کرد که شکل‌گیری جنگ سرد جدید میان قدرت‌های بزرگ، نیازمند برابری تقریبی در قابلیت‌ها و توانایی‌های حداقل دو قدرت بزرگ است. این در حالی است که آشکارترین ویژگی نظم موجود بین‌المللی، تفاوت فاحش قدرت ایالات متحده با سایر قدرت‌های بزرگ است و هیچ‌یک از کشورهای جهان توان ایجاد موازنه با آمریکا را ندارند. اگرچه کشور روسیه به دلایل متعدد به‌عنوان یک قدرت بزرگ جهانی در عرصه بین‌المللی به ایفای نقش می‌پردازد که از این پارامترهای قدرت می‌توان نخست به موقعیت ژئوپلتیک، دوم برخورداری از حق وتو در سازمان ملل و سوم توان نظامی اشاره کرد. این کشور با برخورداری از توان نظامی بسیار بالا، جایگاهی رفیع دارد اما با وجود این امر، ایجاد یک جنگ سرد بعید است. در بیانی دیگر می‌توان گفت که تردیدی نیست که نفوذ و محبوبیت ایالات متحده در بخش‌های مهمی از جهان کاهش یافته است و مخالفت با اقدامات یکجانبه‌گرایانه آن کشور در افکار عمومی مناطق مختلف به نسبت‌های مختلفی ظهور و بروز پیدا می‌کند ولی شرط اصلی شکل‌گیری جنگ سرد جدید میان روسیه و آمریکا، ایجاد توازنی از قدرت میان این دو است که روسیه با ضعف‌هایی که دارد هم‌اکنون فاقد این توانایی برای ایجاد موازنه قدرت با آمریکاست. نکته حائز اهمیت دیگر این است که فقدان یک ایدئولوژی معارض و غرب‌ستیز در روسیه، کار را برای این کشور به عرصه تقابل کامل با آمریکا سخت کرده است. از طرف دیگر نگرش‌های امنیتی ویژه روسیه و دغدغه‌های بعضا متفاوت با آمریکا همکاری را در برخی از حوزه‌ها سخت و مشکل کرده. اما این امر به‌معنای غیرممکن‌بودن همکاری‌های روسیه و آمریکا نیست. اگرچه سیاست خارجی آمریکا از دوران بوش پسر به بعد بر پایه تفوق بر قدرت‌های بزرگ رقیب در سطح بین‌المللی و منطق‌هایی قرار دارد و در پی این است که ساختار امنیت بین‌الملل را تک‌قطبی کند تا عرصه برای یکه‌تازی آمریکا در صحنه بین‌المللی فراهم شود، ولی روسیه با این نقشه آمریکا به‌شدت مخالف است و خواهان یک نظام بین‌المللی برپایه چند‌جانبه‌گرایی و دارای ساختاری چندقطبی است.

چین 

این کشور درسال‌های اخیر به‌طور فزاینده‌ای سعی در افزایش قدرت خویش کرده است. بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، رهبران این کشور با این درک که جهان در حال چندقطبی‌شدن است استراتژی چندجانبه‌گرایی را در پیش گرفته و سعی کردند مقابله و موازنه‌سازی‌ در برابر ایالات متحده را به راهبرد خود تبدیل کنند. اما با پیش‌آمدن مسئله کوزوو و آشکارشدن ضعف روسیه، آنها بر تک‌قطبی‌بودن جهان و اختلاف قدرت میان ایالات متحده و سایر کشورهای جهان واقف شدند و درنتیجه از آن زمان به استراتژی موازنه‌سازی‌ داخلی روی آوردند؛ یعنی سعی کردند خود را از لحاظ داخلی تقویت کنند. اما این امر به معنی غفلت آنها از امور بیرونی نبود، بر عکس با دیدی واقع‌گرایانه و عملگرایانه با بیرون برخورد کردند. نمونه این امر، تبادلات مختلفی است که این کشور با اقصی نقاط دنیا برقرار کرده است. آنها هیچ‌گاه به‌دنبال موازنه‌سازی‌ در برابر قطب برتر نظام بین‌الملل یعنی ایالات متحده نبوده و این کشور هم‌اکنون در همه نقاط دنیا به‌دنبال اقتصاد است.
در مجموع باید گفت جامعه کنونی جهانی نیازمند یک نظم نوین برپایه همگرایی و همزیستی مسالمت‌آمیز است و کشورهایی در این عرصه پیروز هستند که راهبرد خود را به سمت مسائل اقتصادمحور برمبنای توسعه‌گرایی ببرند. در عصر کنونی دولت‌های جهانی‌نشده در مقابل دولت‌های جهانی‌شده فرصتی برای ماجراجویی نخواهند داشت. عصر حاضر عصر غلبه اقتصاد تکنولوژی‌محور بر جریانات سومی عرصه بین‌الملل است. این فضا حاوی فرصت‌ها و چالش‌های متعددی ازجمله برون‌زاشدن اقتصاد و نگرش صحیح برای کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه‌یافته است.

این خبر را به اشتراک بگذارید