• پنج شنبه 20 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 1 ذی القعده 1445
  • 2024 May 09
دو شنبه 4 مرداد 1400
کد مطلب : 136618
+
-

ناشتایی/ اول صبح

ناشتایی/ اول صبح

سمانه گلک

کاش تعریفم از صبح هنوز همان صدای زنگ ساعت بود و آماده شدن برای مدرسه و بستن کیف. نشستن پای سفره صبحانه و سر کشیدن چای شیرین، تماشای کارتون تام و جری یا پلنگ صورتی که راس ساعت 6 و 30دقیقه از شبکه یک پخش می‌شد.
ولی چه می‌توان گفت؟ وقتی به قد و قامت و سن و سالت که اضافه شود، تعریفت از صبح هم عوض می‌شود. دیگر خبری از آرامش صبحگاهی نیست، تازه باید بنشینی پای حساب و کتاب نصف و نیمه شب قبل که اگر خواب به چشمت نیامده بود، باید تا خود بوق شب چرتکه می‌انداختی. بعد از آن هم باید بروی سراغ بدبختی هایت. ولی اینکه همه‌اش شد طعم تلخ، پس اینکه صبح شروع دوباره است چه؟! راه‌حلش شاید یک جمله کلیشه‌ای باشد، باید به‌خودت بگویی: نه... زندگی هنوز قشنگی‌های خودش را دارد و باید سرنگ را پُر کنی از امید و بزنی به رگ.
مثلا اگر کله صبح از خانه بیرون میروی به صدای دلنشین جاروی رفتگر گوش بسپاری که انگار آرشه‌ساز اوست که به سیم زمین می خورد و نوایی می سازد که انگار کسی آمده تا تمام آنچه را که روز گذشته در شهر اتفاق افتاده با‌ سازش کوک کند و ببرد. بعد با خودت به تماشای جراتش بنشینی که چطور خستگی را از شانه زمین می تکاند و خوش می‌کند حال زمین را که بداند کسی هست که هوایش را داشته باشد. یا مثلا می‌توانی گوش بسپاری به صدای گفت‌وگوی پرنده‌ها که انگار حرف هایشان را گذاشته‌اند دقیقا برای زمانی که خبری از غرغر آدمیزاد نیست. آنچنان جدی و با حوصله هم به گفت‌وگو می پردازند که اگر گوشت را خوب تیز کنی تازه می‌فهمی آهنگ صبح را می‌نوازند و درگوش زمین از امید حرف می‌زنند که ما هستیم. ما دیدیم به تو چه گذشت، ما شاهد آن ماشین‌های غول آسایی بودیُم که بی‌محابا تیشه می‌زد به ریشه آرامشت. ولی ما هستیم، قول می‌دهیم هر صبح برای تو قصه و ترانه زندگی بخوانیم تا تو جان بگیری. خلاصه که صبح با همه سخت از جا بیدار شدن هایش و داستان‌های روزمره‌اش برای ما، دیدنی و شنیدنی‌هایی دارد که باید اهلش باشی و چشم باز کنی و خوب نگاه کنی تا معنای درست صبح را درک کنی.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :