• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
سه شنبه 4 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 13549
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/ngnD
+
-

سکانس‌های ماندگار

رستم از شاهنامه رفت

گروهبان مسعود کیمیایی1369

رستم از شاهنامه رفت

سعید مروتی|خبرنگار:

«گــــروهبـــان» متفاوت‌ترین فیلم پس از انقلاب کیمیایی و پس از «دندان مار»(1368) که برنده جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره برلین شد، موفق‌ترین فیلم او در محافل بین‌المللی است. خط داستانی کمرنگ، با حداقل دیالوگ و سبک بصری نزدیک به سینمای اروپای‌شرقی (با فیلمبرداری درخشان محمود کلاری) گروهبان را به فیلمی قابل درک و تحسین برای مخاطب خارجی تبدیل کرد. از سوی دیگر گروهبان، کم‌مخاطب‌ترین فیلم کارنامه کیمیایی است که در نوروز 1370 اکرانی بسیار کم‌فروغ را سپری کرد. تماشاگران، این فیلم کیمیایی را کمتر از دیگر آثارش دیده‌اند ولی اغلب منتقدان، شیفته زبان سینمایی گروهبان شده‌اند. به خصوص در نیم‌ساعت اول فیلم که کیمیایی در سکوت و با کمترین میزان دیالوگ، با تصاویر قدرتمندش تماشاگر را با دنیای رستم (احمد نجفی) گروهبانی که از دل جنگ آمده همراه و همدل می‌سازد. بیان موجز فیلم و قاب‌های پرمفهوم و زیبایی که از سینمادانی سازنده‌اش می‌آید، پس از گذشت نزدیک به 3دهه، همچنان تکان‌دهنده است.

سکانس برگزیده: عنوان‌بندی روی تصاویر آتاری بازی کامپیوتری بچه‌های 30 سال پیش می‌آید؛ صدای بازی کامپیوتری جای خودش را به صدای شلیک گلوله و خمپاره می‌دهد. بعد از عنوان‌بندی، ماشین تحریری را می‌بینیم و نامه‌ای اداری تایپ می‌شود که مضمونش این است که گروهبان رستم دره‌کلایی پس از 2 سال فراموشی به‌علت شوک وارد شده بهبود نسبی یافته، به افتخار بازنشستگی نایل آمده و حالا به زادگاهش بازمی‌گردد. از اینسرت ماشین تحریر به نمایی دور می‌رویم. کامیون نفتکشی در جاده‌ای بارانی می‌ایستد و مردی قدبلند که پالتوی قدیمی ارتشی برتن دارد از آن پیاده می‌شود. متوجه می‌شویم او همان گروهبانی است که در نامه اداری از او یاد شده بود. کیمیایی به مجموعه قاب‌های ثابتش ادامه می‌دهد و برش نماها از دور به متوسط و درشت با وجود ظاهر ساده‌شان به‌شدت استادانه‌اند. گروهبان وارد تعمیرگاه می‌شود. مرد میانسالی (حسین ملکی) که در تعمیرگاه حضور دارد تنها دیالوگ فصل‌های ابتدایی فیلم را به زبان می‌آورد: «داداش رستم». حالا می‌دانیم که او برادر رستم گروهبان بازنشسته ارتش است. در نمایی نقطه‌نظر پاهای رستم را از داخل چاله تعویض روغنی می‌بینیم و در نمای بعدی زنی را در داخل چاله مشاهده می‌کنیم که چراغی در دست دارد.

رستم در نمایی درشت وارد قاب می‌شود و کلاه از سربرمی‌دارد. زن (گلچهره سجادیه) می‌خندد. ورود رستم به داخل چاله تعویض روغنی با خروج برادرش از کادر همراه می‌شود.

در قابی پرمفهوم متوجه لرزش چراغ می‌شویم چون گروهبان و همسرش پس از سال‌ها با یکدیگر رودررو شده‌اند. به قول منتقدی، این چراغ سال‌ها روشن مانده بود تا در این لحظه بلرزد. در ضیافت باشکوهی از نماهای ثابت بدون حرکت دوربین با حداقل دیالوگ، کیمیایی در 10 دقیقه اول گروهبان ما را با دنیای کاراکتر محوری‌اش آشنا می‌کند و در سکانس بعدی که بازهم در سکوت می‌گذرد با آن زوم یک معروف از دریا به قاب پنجره اتاقی که بچه‌ها مشغول بازی آتاری هستند و رسیدن به بهمن (شاهد احمدلو)، شاهد دیدار رستم با فرزندش می‌شویم. کلوزآپ بهمن که سربر سینه پدر گذاشته هم یکی دیگر از نماهای درخشان گروهبان است. نماها یا به قول کیمیایی، عکس‌هایی که با هنرمندی طراحی و اجرا شده‌اند و کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند تا کلیتی را بسازند و روزگار سپری‌شده کهنه‌سربازی را روایت کنند که کیمیایی به شکلی کنایی نام رستم را برایش برگزیده است. رستمی که در بازگشت از جنگ و دفاع از میهن، حالا تکه زمینش را هم از دست رفته می‌بیند.

این خبر را به اشتراک بگذارید