• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
پنج شنبه 10 تیر 1400
کد مطلب : 134579
+
-

حال این تابستان سرد است!

یادداشت
حال این تابستان سرد است!

فریدون صدیقی- استاد روزنامه‌نگاری

می‌دانم باید عاشق شد و رفت! اما من این روزها حالم مزخرف و به‌درد‌نخور است. درگیر خودم هستم چون هرچه که هست و چیزهایی که قرار است باشد علیه من است، پس می‌خواهم سر به تنم نباشد! مانده‌ام چه کنم داوطلبانه ویروس جهش‌یافته کرونا یعنی دلتاوالفا را در آغوش بگیرم تا در چشم به‌هم زدنی از شر خودم راحت شوم!
حالم بسی مهمل است چون دردهای دیرین را می‌شود باکپسول و مسکن کم‌وبیش درمان کرد! اما با رنج‌ها و غم‌های لحظه‌به‌لحظه چه می‌توان کرد؟ چندتا وچندجور باید قرص اعصاب خورد وقتی می‌خوانی دانشجوی پسادکترا در رشته فیزیک در خوابگاه فردوسی مشهد خودکشی می‌کند وقتی اتوبوس‌های معیوب حالشان از حضور لنت‌ترمزهای مقوایی و ناتوانی در ترمز و توقف، چنان منقلب می‌شود که با کمال شرمندگی دست به‌ خودکشی می‌زنند و دردا که در این دو رویداد 2بانوی خبرنگار جوان و 7سربازمعلم جوان‌تر از تابستان جهان را ترک می‌کنند تا گریه از هجوم درد جانسوز، اشک را گم کند!
راست این است نمی‌دانیم با سوءتفاهم‌ها و بی‌اعتمادی‌ها چه کنیم. وقتی اتوبوس با آن‌همه بزرگی قابل‌اعتماد نیست از پراید چه انتظاری باید داشت! وقتی جنگل‌ها دسته‌دسته دود می‌شوند و نفس‌کشیدن دشوارتر از پیش می‌شود. از درخت باران‌نخورده و آب‌ندیده چه انتظاری باید داشت تا از بی‌آبی به‌جای پاییز در بهار برگ‌ریز نشود! یعنی حال این تابستان، سرد است!
صدای نغمه آکاردئون پیری کوچه را به وقت نه‌ونیم شب دستکاری می‌کند. باید مرد جوانی باشد که بی‌ماسک و بدون رعایت فاصله با ماشین‌های شب‌خواب و درختان بیدار یاد سلطان قلبش را گرامی می‌دارد تا بگوید تا وقتی قلبی می‌تپد حتی برای ساری که از درخت پرید بودنتان حال دنیا را خوب می‌کند.
 همراهم می‌گوید حتی ممکن است خوشحال شویم وقتی می‌خوانیم ٩٠درصد کشفیات تریاک در جهان در ایران عزیز ما صورت می‌گیرد و دامنه جدیت در کشف مواد‌مخدر درکشور گل‌وبلبل به 2هزار کیلو در روز می‌رسد! آکاردئون‌نواز خشنود از مساعدت دلنوازان محل در وسط کوچه حال دوسه پسر و دختر‌بچه را پایکوب کرده است. آن بالا به‌گمانم ستاره‌ای به ‌ماه چشمک می‌زند‌!
هیچ‌کس نمی‌داند
آن پنجره بسته
امشب
با خیال کدامین عاشق خوشبخت
خوابیده است
هزارسال پیش هم که من کودک‌تر از اکنون درکوچه‌های خاکی سنندج با هادی نصرت‌پور و بهروزکمانگر وحبیب بیگلری و برادرم بیژن در تابستان‌های بی‌مدرسه بیخ دیواری بازی می‌کردیم البته که روزگار بی‌سوزن، درفش ودرد نبود اما خیلی کم بود و گاهی اگر بود خوشی و خوشوقتی بود که گاهی سرچشمه نگرانی‌ها و موجب درد ودردسر می‌شد اما خدا را شاهد می‌گیرم تلخکامی‌ها آنقدر نبود که همواره در پی دارو و درمان اعصاب باشیم. آن روزگاران اغلب اعصاب‌ها آرام و رام بودند و داروخانه‌ها فقط آسپرین و قرص سردرد و شربت‌گچی و کیسه آب‌گرم و مرکورکروم می‌فروختند! پس ما حالمان چهار فصل بود یعنی ساز و آوازکردی همیشه مهیای شادمانی و شور بود! برادران بابا شهابی و برادران کامکارها و آوازخوان محترم صدیق تعریف برآمده از همان دوران کودکی ماهستند.
دلتنگی‌هایم که بر طناب آویخته‌ام
خیس می‌کند باران
دلم می‌خواهد کسی را صدا کنم
کسی که نامش را
در میان حروف کهنه الفبا
از یاد برده‌ام
حالم این روزها به‌شدت بی‌موضوع است؛ یعنی بودن یا نبودن، مسئله این نیست چون بودنم عین نبودن است‌! مسئله این است از بس که روزگار بی‌شرم زندگی را از ما گرفته و همچنان طلبکار است کار به جایی رسیده که پنداری ناخواسته در سیاره‌ای گمشده رها شده‌ایم که نامش سرزمین عجایب است؛ یعنی ما هستیم اما نیستیم! مثلاً کار موسیقی به غمخوانی و ناله و یا به رپ‌خوانی و شکوه و شکایت از روزگاردرهم جوانان رسیده است چون آستانه تحمل مردمان معصوم بی‌رمق‌تر از آخرین شاخه غروب شده است!
خانم و آقای سیب می‌گویند گرچه تا کسی لب پیش نیاورد بوسه ممکن نیست اما رؤیاها و آرزوها را همچنان باید حفظ کرد!
پس بروم صدای ‌ساز گوش‌آویز کنم که حالم را از این دربه‌دری نجات دهد، هرچند که شب را بدون مهتاب و روز را بی‌حضور آفتاب سپری می‌کنم وقتی خبر تنش آبی در٣٠٠شهر در حال تب کردن است و٣٠٠ مرکز مداخله در بحران با بحران همسرآزاری و کودک‌آزاری روبه‌رو هستند! آیا ما داریم فرایند پوسیدگی را در روزگار بی‌آبی، بیکاری، بیماری و بیدلی طی می‌کنیم؟ ته‌دلم چیزی در غوغاست و نهیب می‌زند: انسان معجزه زندگی‌است ناامید نباش! حق با او است در همین نزدیکی‌ها کمانچه‌ای کرشمه می‌ریزد و قناری جوانی با او همخوانی می‌کند! پس با آینه دیدار کن نگران تنهایی توست!
زندگی را دوست دارم
وقتی از پشت شاخه‌های سیب
تماشایم می‌کند
وقتی با نان و مهربانی و نعناع
به خانه می‌آید

  همه شعرها از ناهید کبیری


 

این خبر را به اشتراک بگذارید